eitaa logo
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
896 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
556 ویدیو
66 فایل
بسیج دانشجویی دانشگاه بین المللی قم _ واحد خواهران🌻 . 🌱 ارتباط با ما : @QomBasijkhaharan 👈 روابط عمومی ✉️☎️ 📝 ثبت‌نام بسیج 👈 @NiroEnsani_bsij 📍ادمین 👈 @resaneh_bsij
مشاهده در ایتا
دانلود
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
#مسابقه_کتاب 🎁🎁 #خاطرات_سفیر 📔 🔹جهت شرکت در مسابقه ،بهترین بخش کتاب را همراه با تحلیل آن تا ۲۵ آذر
🎁🎁 📔 شماره 1⃣ 📩 🔹 : دنبال حق بودن مهم ترین عاملیه که اختلافات رو ناپدید میکنه اونقدر که اشتراکات اعتقادی آدمارو بهم نزدیک میکنه که اشتراک زبان،ملیت،رنگ و نژاد حرفی برای گفتن نداره. 🔸 : دنبال حق بودن و پیداکردن حق میشه گفت راه حل تموم مشکلاته. چون یه اصله ،یه ریشه است. و این میتونه از تموم فیلترای اختلاف بین ملت ها بگذره،هرکسی توی هربرهه ای از زندگیش به دنبال حق میگرده،ولی به شکلی متفاوت! اگه این ریشه،این مبنا و این اصل رو پایه ی زندگی و همه چیزمون قرار بدیم اونقدری بهم نزدیک میشیم ک واسه بهشت کردن دنیا و آوردن منجی زمان و فاصله ای نمیمونه. توی همه ی اعتقاد ها حق جایگاه خودش رو داره،پس به دنبالش رفتن باعث نزدیکی اعتقادات بهم میشه و این مثل یه معجونه،برای حل مشکلات زندگی،جهانی،اجتماعی و... و چقدر خوب و لذت بخشه این نزدیکی! 🔸 فاطمه سادات میرقیصری 🔸 ✅جهت شرکت در مسابقه ،بهترین بخش کتاب را همراه با تحلیل آن تا ۲۵ آذر به @Rahiyan_admin ارسال نمایید. 🍃 @Bkh_Qom 🍃
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
#مسابقه_کتاب 🎁🎁 #خاطرات_سفیر 📔 شماره 1⃣ #ارسالی📩 🔹 #برشی_از_کتاب : دنبال حق بودن مهم ترین عاملیه ک
🎁🎁 📔 شماره 2⃣ 📩 🔹 : ریاض شروع کرد به خوندن مثل یه دکلمه،(یا الهی وسیدی و مولای وربی)ـ دعای کمیل ـ نصف صفحه رو خوند شروع کرد به گریه کردن ؛هق هق گریه میکرد مثل یه بچه کوچیک. بعدا بهم گفت خیلی نیاز داشته به این دعاوسالها بود دنبال همچین چیزی بوده. 🔸: میگن ادما چهاردستن .یا اونایی که پیرو باطل اند یا اونایی که پیرو حق اند.یا کسایی که سلیم النفس اند یا افراد بُلِه که کسایی اند که فاقد کمال وغیرکمالند مثل معلول های ذهنی . واما ادمای سلیم النفس مثل ریاضند که با تلنگری به سمت حق میرن. ...مراقب اون بخشای دلمون که سلیم مونده باشیم. 🔸 زهرا رضایی🔸 ✅جهت شرکت در مسابقه ،بهترین بخش کتاب را همراه با تحلیل آن تا ۲۵ آذر به @Rahiyan_admin ارسال نمایید. 🍃 @Bkh_Qom 🍃
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
#مسابقه_کتاب 🎁🎁 #خاطرات_سفیر 📔 شماره 2⃣ #ارسالی📩 🔹 #برشی_از_کتاب : ریاض شروع کرد به خوندن مثل یه د
🎁🎁 📔 شماره 3⃣ 📩 🔹 : ببینم توایرانی هستی؟! روم نشد بگم آمریکایی ام.توکه میدونی؛ اینجا کسی از آمریکایی ها خوشش نمی آد. خیلی از سوالی که پرسیده بودم خجالت کشیدم.تاساعت ها صحنه اون اتفاق ازجلوی چشمام دور نمیشد.ببین دنیا به کجا رسیده! سالها پیش کی امروز رو پیش بینی میکرد؟ نمیدونم چرا ماجرای کاپیتولاسیون یادم اومد؛ روزگاری برتری حقوقی سگ آمریکایی بر شاه ایران... 🔸 : مطالب ساده وروان وعامیانه نوشته شده با اینکه حادثه خاص ومهیجی در داستان روی نمیدهداما به صورت روان انسان را وامیداردآن را دنبال کند؛ اعتقاد عمیقی به ایرانی بودن وداشتن هویت مستقل در آن احساس می شود، معمولا آدم ها در غربت به دلیل تنهایی از نظر طراز چند پله ای افت میکنندخصوصا اگر در کشور پیشرفته ای باشدوخودش ازجهان سوم آمده باشددرحالی که در این قسمت داستان کاملا ملموس است که فردبرداشت های فکری وفرهنگی خود متمرکزبوده وبه این دلیل دارای استحکام احساسی و هویتی است؛ همچنین مشخص است شخصیت اصلی داستان مسیر هدفمندی را برای زندگی خود درنظرگرفته وتقریبا برای رسیدن به آن خود را مستلزم به یادگیری اطلاعات میدانی فراوان میکند همه ی اینها در حالیست که او به صورت طبیعی دختری تنها ودانشجویی ساده میباشدکه در کشوری پیشرفته زندگی میکند؛ نکته خاص این مبحث دقیقا داشتن هویت میباشد که می بایست قبلاباتمرکز بر تمام داشته های دینی، مذهبی، ملی شکل گرفته شده باشدوالبته توسط فرد باور شده باشدبر این اساس دوست آمریکایی اوعلی رغم اینکه از کشوری پیشرفته آمده اما به دلیل کارکرد سیاسی واجتماعی کشورش وفرهنگ های ترویج شده درآن نمیتواند بر هویت شکل گرفته خود اتکا وافتخار کند. 🔸مهشاد عسگریان 🔸 ✅جهت شرکت در ،بهترین بخش کتاب را همراه با تحلیل آن تا ۲۵ آذر به @Rahiyan_admin ارسال نمایید. 🍃 @Bkh_Qom 🍃
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
#مسابقه_کتاب 🎁🎁 #خاطرات_سفیر 📔 شماره 3⃣ #ارسالی📩 🔹 #برشی_از_کتاب : ببینم توایرانی هستی؟! روم نشد ب
🎁🎁 📔 شماره 4⃣ 📩 🔹 : یه دفعه چشمم به یه اتوبوس افتادکه جلوی روی همه اومد وصاف وایساد توی ایستگاه.راننده اتوبوس روخاموش کردو سوت زنان ازاتوبوس پیاده شد.رفتم جلو،سلام کردم،وگفتم:عذرمیخوام .امروز اتوبوس نیست؟گفت:نه،امروز اعتصابه.دوست داشتم بدونم اعتصاب برای چیه؛به خصوص ک داشتم متضرر میشدم وناخواسته درزنجیره نتایج اعتصاب دخیل شده بودم.گفتم:ببخشید...میشه بدونم برای چی راننده ها اعتصاب کرده ان؟ راننده اتوبوس یه نگاهی به من انداخت وگفت:«این یه موضوع ملیه به خارجیاارتباطی نداره.» : به چه مناسبت یک مجموعه ب اصطلاح بین المللی که تحت نفوذ قدرتهای بزرگ نیز قرارداردبه چ عنوان ب خود حق میدهدکه برای ملتهایی باتاریخ وفرهنگ وتمدن گوناگون تعیین تکلیف کنن(رهبرانقلاب) چرا ؟واقعا چرا🤔دربعضی مسائل که هم نیرو وهم اندیشه وهم علمشو داریم ومیشه به داخل تکیه کرد باید چشممون به خارج باشه🤔 جای بسی تعجبه😑که آمریکا بااین پیشینه تاریخی درتولدش وهم دررابطه با ایران که بعضا چه مسئول چه مردم برای حل مشکلات داخل ب امریکا چشم امیددارن🤔 کاش و صد کاش که حداقل بعضی ازمسئولان وسلبریتی هادربعضی امور« غیرت این فرانسوی» رو داشتن😶 ۲۰۳۰ 🔸 زهراصفائی 🔸 ✅جهت شرکت در مسابقه ،بهترین بخش کتاب را همراه با تحلیل آن تا ۲۵ آذر به @Rahiyan_admin ارسال نمایید. 🍃 @Bkh_Qom 🍃
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
#مسابقه_کتاب 🎁🎁 #خاطرات_سفیر 📔 شماره 4⃣ #ارسالی📩 🔹 #برشی_از_کتاب : یه دفعه چشمم به یه اتوبوس افتاد
🎁🎁 📔 شماره 5⃣ 📩 🔹 : شاید یه سی چهل دقیقه ای گذشت که محمد زد به در و با صدای بلند گفت:《ژولی نمی آی بریم؟》.وقتی میخواست با محمد از خوابگاه بره ، برای بدرقه اش با امبروژا رفتم جلوی در. نائل و ویدد و چند تا از بچه های خوابگاه هم بودن.محمد با تک تک اونا دست داد و باهاشون روبوسی کرد تا رسید به من. دست راستش رو گذاشت روی سینه اش و سرش رو خم کرد و گفت:《به امید دیدار》 سرم رو تکون دادم و چون حریمم رو رعایت کرده بود این بار با لحنی مهربون تر جواب دادم :《به امید دیدار آقای محمد》 ژولی،بعد از محمد،با همه خدا حافظی کرد.وقتی به من رسید محکم بغلم کرد و کنار گوشم گفت:《ممنونم ازت که با محمد دست ندادی و روبوسی نکردی!》 درست متوجه موضعش نشدم.گفتم:《دین من به من چنین اجازه ای نمیده؛ وگرنه تو که میدونی نامزد تو برای من هم محترمه》همونطور که چشماش برق میزد گفت:《میدونم.میدونم.ممنونم》 شاید گنگ بودن نگاهم رو فهمید که ادامه داد :《 میدونی، تو اولین کسی بودی که محمد باهاش صحبت کرد و من احساس ناامنی نکردم ...》 🔸 :حجاب یک مسئله شخصی نیست بلکه یک مسئله اجتماعی است که باید برای جلوگیری از آسیب های نبود حجاب،یکسری قانون در جامعه وجود داشته باشد.بااین تفکر امربه معروف و نهی از منکر با محوریت حجاب یک واجب است. 🔸 🔸 ✅جهت شرکت در مسابقه ،بهترین بخش کتاب را همراه با تحلیل آن تا ۲۵ آذر به @Rahiyan_admin ارسال نمایید. 🍃 @Bkh_Qom 🍃
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
#مسابقه_کتاب 🎁🎁 #خاطرات_سفیر 📔 شماره 5⃣ #ارسالی📩 🔹 #برشی_از_کتاب : شاید یه سی چهل دقیقه ای گذشت که
🎁🎁 📔 شماره 6⃣ 📩 🔹 : - من میدونم چرا. چون اگه خدا رو نبینی، مجازی هرکاری انجام بدی و این چیزیه که من ازش متنفرم. صداش میلرزید. ادامه داد:من هم بهش گفتم که من هم خیلی دوستش دارم اما خدارو خیلی بیشتر از اون دوست دارم. به همین دلیل دیگه حاضر نیستم به ازدواج با اون فکر کنم. با بغض گفت: این یعنی من بخاطر خدا به عزیزترین دوستم گفتم نه. پس من برای خدا زندگی میکنم. این همون چیزیه که تو اون روز به ویدد میگفتی نه؟ اینکه آدمایی هستن که همه زندگیشون برای خداست نه فقط ساعات دعا کردنشون... من هم جزء اونام. مگه نه؟ 🔸 : قسمتی که دختر آمریکایی(امبروژا) بخاطر عشق به خدا از نامزد خود گذشت. بدلیل الویت خدا و معنویات در زندگی و اهمیت توافق نظر پدر و مادر در تربیت فرزندان آینده. چرا که نامزدش مرد معتقدی نبود و میدانست که این عدم اعتقاد به خدا در زندگی و تربیت فرزندان تاثیر گذار است. 🔸هستی۷۵ 🔸 ✅جهت شرکت در مسابقه ،بهترین بخش کتاب را همراه با تحلیل آن تا ۲۵ آذر به @Rahiyan_admin ارسال نمایید. 🍃 @Bkh_Qom 🍃
🎁🎁 📔 شماره 7⃣ 📩 🔹 بغلش کردم.بغلم کرد.چقدرگریه کردیم...هیچ حرفی نزدیم...حتی خداحافظی هم نکردیم.بهش نگفتم که بهترین دوست من توی فرانسه بوده وخواهدبود. نگفتم هدیه خدا بوده برای من توی دنیای خدانشناس وبی دین فرانسوی .نگفتم که خیلی خیلی دلم برای ثانیه ثانیه هایی که باهم بودیم تنگ میشه برای لحظاتی که غذا درست می کردیم،لحظاتی که باهم بیرون می رفتیم،وساعتای طولانی ای که باهم بحث می کردیم.نگفتم که دلم می خوادفکرکنم که وقتی برمیگردم بازهم همون جاست.نگفتم که احساس میکنم «دنبال حق بودن» مهمترین عاملیه که اختلافات رو ناپدیدمیکنه که اون قدر که اشتراکات اعتقادی آدما روبه هم نزدیک میکنه اشتراک زبان وملیت ورنگ ونژادحرفی برای گفتن نداره . نگفتم که چقدر از روزی که بهم گفت احساس میکنه از دوتا خواهرش بهش نزدیک ترم احساس مسئولیتم براش بیشترشد نگفتم که خداحافظی از نزدیکان سخته وحالا میبینم اون هم ازنزدیکان منه نگفتم که چقدربراش دعامیکنم وبه مهربونی خداوندمون یقین دارم که دستی روکه به سمتش بلندمیشه وعاقبت بخیری طلب میکنه پس نمیزنه نگفتم ...هیچ کدوم رو نگفتم...واون هم درست مثل من هیچی نگفت هیچ کدوم ازجواب هایی روکه شنیدم نگفت! فقط گریه کرد.بدیهیات نیاز به بیان شدن ندارن .نیازنداری بهت بگن خورشید توی آسمونه تابفهمی نورش داره چشمات رومیزنه. اشکاچه حجمی ازاطلاعات روجابه جا میکنن چند گیگا؟..چندصدگیگا؟نمیدونم.دیگه نگاهش نکردم دندونام رو روی هم فشاردادم،بلکه اون گریه بی موقع تموم بشه ونشدکه نشد...سواراتوبوس شدم ننشستم ازبالای پنجره که بازبود دستم روبردم بیرون وبراشون تکون دادم لحظات آخرامبروژابلندگفت اگه همدیگر روندیدیم ...اتوبوس حرکت کرد بلندتردادزداگه همدیگر روندیدیم ...روز ظهور همدیگررو پیدا میکنیم باشه؟ حتما امبروژاقول میدم هم رزم خوبم. واین بودخداحافظی دوبچه شیعه ازهم هنوزاون لحظه رو یادمه...انگارهمین امروز صبح بود. 🔸 : قصه ازاونجایی شروع شدکه روی رفاقتامون یه جود دیگه حساب کردیم.اونقدری ک همدیگه رو جایگزین حق کردیم واین تازه شروع داستانه... ازاین جامیشه ک از همدیگه دلگیر میشیم و واسه هرکارمون دنبال تایید همدیگه ایم. درسته بدیهیات نیاز به گفتن نداره اما ما توی دوستی هامون این تنها چیزیه که یادمون میره وخوبه که دوستی هامون حول محور ولی عصرمون بچرخه که اگریه روزی یکیمون یادش رفت که توی زندگیه پپیچ وخم دنبال چی بایدباشیم ویه جورایی توی خودش گم شد یکی دیگه باشه ک یادمون بندازه ودستمونوبگیره ... می دونی آخه اینجوری هم قشنگ تره هم مورد پسند اونیه که باید باشه... 🍃 @Bkh_Qom 🍃
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
#مسابقه_کتاب 🎁🎁 #خاطرات_سفیر📔 شماره 7⃣ #ارسالی📩 🔹 #برشی_از_کتاب بغلش کردم.بغلم کرد.چقدرگریه کردی
🎁🎁 📔 شماره 8⃣ 📩 🔹 : جواب دادم : (دین اسلام میگه بهترین دوست شما کسیه که وقتی با اون هستید به یاد خدا بیفتید. من آمبروژا رو دوست دارم، چون من رو یاد خدا می ندازه، چون خدا دوستش داره، چون خدا رو دوست داره، کسی که خدا رو دوست داشته باشه دنبال بهانه نیست تا نافرمانی خدا رو بکنه.) آمبروژا سرش رو آورد جلو‌. یه لایه اشک توی چشماش بود. آروم ازم پرسید : (اینی رو که گفتی واقعا دین اسلام گفته؟) _آره من دروغ نگفتم. 🔸 : از پیامبر (صلی الله علیه و آله) پرسیدند: بهترین دوست کیست؟ فرمود: کسی که دیدارش شما را به یاد خدا بیندازد و گفتارش به علم شما بیفزاید و کردارش یاد قیامت را در شما زنده کند. دوستِ خوب حتی میتونه یه دوستِ آمریکاییه مسیحی باشه مهم اینه که نظر رسول خدا(ص) در اون تجلی پیدا بکنه‌‌‌. 🔸 فاطمه دهقان نصیری🔸 🍃 @Bkh_Qom 🍃
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
•دا 🧕🏻 کتاب «دا» را می‌توان بهترین نمونه از نقش زنان در روزهای مقاومت به شمار آورد . این کتاب، خاطرا
🔴اینا چرا باید به این روز بیفتند؟ یک دفعه انگار برق شدیدی به من وصل کرده باشند، به عقب برگشتم. باز هم یک چهرهء آشنای دیگر. عفت بود. چند سال پیش با هم در یک کوچه زندگی می کردیم. حالا او را در حالی می دیدم که کف غسالخانه خوابیده بود و پسر یک ساله اش هم روی دستانش است. می دانستم بچهء دومش هم همین روزها به دنیا می آید. عفت هفت، هشت سالی می شد که ازدواج کرده بود اما بچه دار نمی شد. او و خانواده اش آن قدر این در و آن در زدند و نذر و نیاز کردند تا خدا عنایتی کرد و تازه یکسال بود صاحب پسری شده بودند. با تولد این بچه زندگی شان متحول شد و شور و شادی به خانه شان آمد. هنوز این بچه نوزاد بود که عفت دوباره حامله شد. بالای سرش نشستم. ترکش به سر عفت خورده ولی بدنش سالم بود. اما ترکش ها پهلو و گلوی بچه اش را از هم دریده بودند. این دو را همان طور که سر بچه در بغل مادرش بود به غسالخانه آورده بودند. با بغض به زن هایی که توی اتاق بودند، رو کردم و گفتم: اینا چرا باید به این روز بیفتند؟ 📚 🌐@BKH_QOM