| #داستان_امروزمونه🙊🍪|
حکیمی از شخصی پرسید: روزگار
چگونه است؟!
شخص با ناراحتی گفت: چه بگویم!
امروز از گرسنگی مجبور شدم کوزه
سفالی که یادگار سیصد ساله اجدادیم
بود را بفروشم و نانی تهیه کنم.
حکیم گفت: خداوند روزیات را سیصد
سال پیش کنار گذاشته و اینگونه
ناسپاسی میکنی؟!
«بسی_ناب🤭»
| #داستان_امروزمونه⛱️|
به خدا گفتم!
چرا مرا از خاک آفریدی؟!
چرا از آتش نيستم؟!
تا هرکه قصد داشت بامن بازی کند،
او را بسوزانم!
خدا گفت: تو را از خاک آفريدم
تا بسازی! . . . نه بسوزانی🤭!
#خیلینابههاا🍁
﹏﹏﹏﹏
| #داستان_امروزمونه🪨🍃|
+از حکیمی پرسیدند:
چرا از کسی که اذیتت می کند انتقام نمی گیری! با خنده جواب داد: آیا حکیمانه است سگی را که گازت گرفته را گاز بگیری!
میان پرواز تا پرتاب
تفاوت از زمین تا آسمان است!
پرواز که کنی، آنجا میرسی که خودت می خواهی!
پرتابت که کنند ، آنجا می روی که آنان می خواهند پس پـرواز را بیـاموز.
«+بسی_ناب🤭»