🔍توحید اساس دین است | #توحید
✍توحید، أمالی صدوق: ابن عباس گفت:
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: قسم به آن کسی که مرا به حق پیغمبری فرستاده که خدا هرگز هیچ صاحب توحیدی را به آتش دوزخ عذاب نمی فرماید و به درستی که اهل توحید شفاعت میکنند و شفاعت ایشان قبول میشود. بعد از آن حضرت علیه السلام فرمود: چون روز قیامت شود خدای تبارک و تعالی میفرماید که گروهی را که در دار دنیا کردارهای ایشان بد بوده به سوی آتش دوزخ برند پس ایشان عرض میکنند که ای پروردگار ما چگونه ما را داخل آتش میکنی با آنکه ما در دار دنیا اقرار به یگانگی تو میکردیم و چگونه زبانهای ما را به آتش میسوزانی با آنکه در دار دنیا به یگانگی تو اقرار کرده و چگونه دلهای ما را میسوزانی با آنکه بر ذکر"لا إله إلا أنت" بسته شده و به آن اعتقاد کرده یا چگونه رویهای ما را میسوزانی با آنکه آنها را از برای تو در خاک مالیده ایم یا چگونه دستهای ما را میسوزانی با آنکه آنها را به دعا به سوی تو برداشته ایم پس خدای عزّ و جلّ میفرماید که ای بندگان من عملهای شما در دار دنیا بد بود و به این سبب جزای شما آتش جهنم است عرض میکنند که ای پروردگار ما عفو و گذشت تو بزرگتر است یا گناه ما؟! خدای عزّ و جلّ میفرماید: بلکه عفو من. عرض میکنند: رحمت تو وسیع تر است یا گناهان ما؟! خدای عزّ و جلّ میفرماید: بلکه رحمت من. عرض میکنند: اقرار ما به توحید تو بزرگتر است یا گناهان ما؟! خدای عزّ و جلّ میفرماید: بلکه اقرار شما به توحید من بزرگتر است.
عرض میکنند: ای پروردگار ما پس باید که عفو و رحمتت که هر چیزی را فرا گرفته ما را فرا گیرد. خدای عزّ و جلّ میفرماید: ای فرشتگان من به عزت و جلال خودم سوگند که هیچ آفریده را نیافریدم که در نزد من محبوب تر باشد از کسانی که از برای من به توحید من اقرار دارند و به اینکه خدایی غیر از من نیست. و سزاوار است بر من که اهل توحیدم را به آتش نسوزانم. بندگان مرا داخل بهشت کنید!
✍توضیح: «و حَقٌّ عَلَیّ» ظاهر آن است که اسم باشد؛ یعنی بر من واجب و لازم است. و ممکن است به صورت صیغه ماضی معلوم و مجهول خوانده شود. جوهری به نقل از کسائی میگوید: گفته میشود «حَقٌّ لَکَ أَن تفعل هذا» و «حققت أن تفعل هذا» به یک معنا هستند. و «حق لهم أن یفعل کذا» و «هو حقیق به و محقوق به» یعنی شایسته است برایش. و «حق الشیء یحق» یعنی واجب است. و جوهری گوید: گفته میشود: «صلیت الرجل نارا» وقتی او را داخل آتش کردی و او را طوری قرار دادی که داخلش شود. پس اگر او را ناگهان در آتش انداختی گویی که تو اراده سوزاندن کرده ای میگویی: «أصلیته» و «صلیته تصلیة» و «صلی فلان النار یصلی صلیا» یعنی سوخت.
📚التوحید: ۲۹، أمالی صدوق: ۲۴۳
📚بحارالانوار ج ۳ ص ۹
🔍 چیزی شریک خدا نیست | #توحید
امام جعفر صادق علیه السلام، در باره آیه «هُوَ أَهْلُ التَّقْوَی وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ»
{اوست سزاوار ترس و سزاوار آمرزش}فرمود:
خداوند عزّ و جلّ میفرماید: من شایسته آن هستم که تقوای من به جای آورده شود و بنده من، هیچ چیز را شریک من قرار ندهد. اگر بنده من، شریکی برای من قائل نشد، من شایسته آن هستم که وی را وارد بهشت کنم. و نیز فرمود: خداوند عزّ و جلّ به عزت و جلالش سوگند یاد کرده که به هیچ وجه موحّدان را با آتش دوزخ عذاب ندهد.
📗 مدّثر / ۵۶
📗 التوحید: ۱۹
📚بحارالانوار ج ۳ ص ۱۲
🔍علت احتجاب خدای متعال از خلقش | #توحید
محمّد بن عبد اللَّه خراسانی خادم امام رضا علیه السّلام نقل کرده: زندیقی به امام علیه السّلام گفت: برای چه خدا از خلائق محجوب و مستور است؟ امام علیه السّلام فرمود: حجاب و پنهان بودن از خلائق به خاطر کثرت گناهان ایشان است امّا حقّ عزّ و جلّ هیچ پنهانی در لحظات شب و روز از او مخفی نمی باشد. زندیق گفت: پس چرا دیدگان او را نمی بینند؟ حضرت فرمود: تا فرق باشد بین او و مخلوقات؛ چه آن که مخلوقات را دیدگان درک میکنند ولی حقّ عزّ و جلّ منزّه است از این که چشمها او را دیده یا وهم بر او محیط شده یا عقل او را ضبط و محصور نماید. زندیق گفت: او را برای من تعریف نما. حضرت فرمود: حقّ عزّ و جلّ تعریف نمی شود. زندیق عرضه داشت: چرا؟ حضرت فرمود: زیرا هر چه محدود باشد و تعریف شود به حدّی منتهی میگردد و آنچه احتمال تحدید در آن باشد احتمال زیاده نیز در او راه دارد و وقتی زیاده در آن محتمل بود، احتمال نقصان نیز دارد و چون حقّ عزّ و جلّ قابل زیاده و نقصان نیست پس محدود نبوده همان طوری که متزاید نیست و اجزاء نداشته و قابل توهّم نمی باشد.
📗علل الشرایع۱: ۱۴۴
📚 بحارالانوار ج ۳ ص ۲۷
🔍 خداوند واحد است | #توحید
شریح بن هانی گفت: در جنگ جمل یک نفر اعرابی بلند شد و گفت: ای امیر المؤمنین! آیا میگویی خداوند واحد است؟ مردم به او حمله کردند و گفتند: ای اعرابی آیا نمی بینی که امیر المؤمنین در چه حالی از دل مشغولی است؟ امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: رهایش کنید، آنچه این اعرابی میخواهد همان است که ما از این قوم میخواهیم. سپس گفت: ای اعرابی! سخن گفتن از اینکه خدا یکی است چهار قسم است، دو قسم آن بر خدا جایز نیست، ولی دو قسم آن را میتوان بر خدا ثابت نمود، آن دو قسمی که جایز نیست این است که شخص بگوید: خدا یکی است و منظور از لحاظ شمارش و عدد باشد، این جایز نیست، چون چیزی که دوّمی ندارد داخل در باب اعداد نیست، آیا نمی بینی که هر کس بگوید: خداوند سوّمی از سه تاست کافر شده است؟ همچنین اگر بگوید: خدا یکی از مردم است و منظور او نوعی از جنس باشد این نیز روا نیست، چون تشبیه است و پروردگار، برتر از آن است. و اما دو وجهی که جایز است، سخن شخص است که بگوید: خدا یکی است و در میان موجودات مانند ندارد، پروردگار ما چنین است و نیز سخن شخص که بگوید: خداوند از نظر معنا یکی است و منظورش این باشد: خدا نه در وجود و نه در عقل و نه در وهم قابل قسمت نیست، پروردگار ما چنین است.
این حدیث در کتاب معانی الأخبار هم روایت شده است.
✍توضیح: «التقسّم»: پراکندگی.
معنای نفی شده اول وحدت عددی است به این معنا که خداوند دومی از نوع خود داشته باشد. منظور از معنای دوم صنفی از نوع است. چرا که لفظ نوع در لغت بر صنف اطلاق میشود همچنین لفظ جنس بر نوع اطلاق میگردد. پس اگر مثلا به یک رومی گفته شود: او یکی از مردم - به این معنا - است یعنی صنف او، صنفی از اصناف مردم است. یا او جزء صنفی از اصناف مردم است.
و ممکن است منظور از معنای اول کسی باشد که در الوهیت دومی داشته باشد و مراد از معنای دوم، یک شخص از نوعی باشد که داخل در ذیل یک جنس است. «یرید به» یعنی از «الناس» نوع برای آن شخص را اراده میکند و ذکر جنس برای
ص: ۳۱۳
بیان این مطلب است که نوع غالباً مستلزم جنس است پس ترکیب از اجزاء عقلیه لازم میآید.
دو معنای اثبات شده یکی اشاره به نفی شریک و دومی به نفی ترکیب دارد. «فی وجود»: یعنی در خارج.
📗التوحید: ۸۳، الخصال: ۲
📗 معانی الأخبار: ۵
📚بحارالانوار ج ۳ ص ۳۱۲
[الإحتجاج] عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی علیه السلام قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ مَا مَعْنَی الْأَحَدِ قَالَ الْمُجْمَعُ عَلَیْهِ بِالْوَحْدَانِیَّةِ أَ مَا سَمِعْتَهُ یَقُولُ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ بَعْدَ ذَلِکَ لَهُ شَرِیکٌ وَ صَاحِبَةٌ.
▪️ أبو هاشم جعفری گوید: از حضرت جواد علیه السّلام پرسیدم: «أحد» در آیه مبارکه «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» به چه معنا است؟ فرمود: یعنی اتّفاق همگان بر یکتایی او، چنان که خود فرموده: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّه». [عنکبوت / ۶۱]
و اگر از ایشان بپرسی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را [چنین] رام کرده است؟ » حتما خواهند گفت: «اللَّه» سپس برای او شریک و صاحبی قائل میشوند.
📚بحارالانوار، جلد ۳، صفحه ۲۰۸
#توحید
@BotShenasi