eitaa logo
بُت شناسی
2.1هزار دنبال‌کننده
445 عکس
388 ویدیو
23 فایل
🖎نقد و آگاهی در زمینه فِرق انحرافی از ثقلین، نقد تصوف و غلات، نقد مخربین اعتقادی شیعه. بدون خط قرمز در چهارچوب ثقلین instageram.com/botshenasi↩ ❎برای حمایت از کانال خارج نشید.❎
مشاهده در ایتا
دانلود
💡در تذکره الاولیاء، صفحه ۵۱۴ در مورد فناء فی الله می نویسد: اصطلاح " فنای فی الله " یکی از کلیدهایی است که در گشودن قفل های شطحیّات کار ساز می باشد. تا وقتی سالک در هشیاری است، خودیت و انانّیت دارد. در این شرایط خود را غیر خدا می داند و از تعابیر تنزیهی استفاده می کند. اما وقتی خودیت را از دست داد و انانّیت او در ذات الهی مضمحلّ شد، دیگر فقط خدا خواهد بود و بس. در این فضا، اگر سخنی شنیده شود، دیگر، سخن سالک نیست، بلکه سخن خداوند است. سالک همچون نِی ای می شود که خداوند در او می دمد، و دیگر چیزی از خود ندارد. در این هنگام خداوند از زبان آن فرد، تکلّم می کند. در داستان حضرت موسی علیه السلام خداوند به زبان درخت می گوید: "انی انا الله". عبارتی چون " اناالله" که از بایزید و حلاج صادر شده است، بیانِ خود خداوند است، نه بایزید و حلاج. لذا وقتی درخت "انا لله" می گوید، کسی نباید بر درخت خرده بگیرد، و به همین شیوه اگر بایزید و حلاج نیز " انا الله " می گویند، نباید بر آنها اعتراض شود و آن ها را مدّعی ربوبّیت دانست، زیرا آنها خودّیت خویش را در حالت سکر از دست داده اند و عبارت " انا الله "، سخنِ خداوند از زبان بایزید و حلاج است. وقتی به حلاج گفتند به جای " انا الحق "، بگو: " هُوَ الحق " ،گفت: من از این رو چنین می گویم که حسین گم شده است! ✖️ فساد این سخنان آشکار است! مطابق این سخنان خداوند را العیاذبالله چون خمیری باید در نظر گرفت که هر لحظه یک شکل است! گاهی انسان! گاهی درخت! گاهی چیزهای دیگر! این سخنان را کنار این سخن بگذارید که چیزی به ذات خداوند راه ندارد و از ذات خدا چیزی در وجود مخلوقات نیست‌. @BotShenasi
صوفیه می گویند همانطور که درخت مشتعلی، به موسی " انی انا الله " گفت، حلاجِ فانی شده و به حق اتّصال یافته هم، "اناالحق" می گوید. شیخ محمود شبستری این تحلیل را بدین صورت در قالب شعر بیان می کند: انا الحق کشف اسرار است مطلق به جز حقّ کیست تا گوید انا الحقّ چو کردی خویشتن را پنبه کاری توهم حلّاج وار این دم برآری درآ در وادی ایمن که ناگاه درختی گویدت " انی انا الله " روا باشد انا الحق از درختی چرا نبود روا از نیک بختی 📚 تاریخ تصوف در اسلام، ص ۳۳۸ 📚گلشن راز، ص ۴۷-۴۸ @BotShenasi
به نقل عطار نیشابوری در " تذکره اولیاء " یک بار بایزید در خلوت با خود گفت: "سبحانِی ما اعظَمَ شَانی". اما وقتی به خود آمد مریدانش به او گفتند: تو چنین گفتی. پس بایزید ناراحت شد و به هر یک از آنها کاردی داد و گفت: اگر دوباره چنین گفتم، مرا پاره پاره کنید. یک بار دیگر بایزید چنین گفت، و مریدانش قصد کردند او را بکشند، اما خانه پر از بایزید یافتند. وقتی کارد می زدند، اصلاً کارد، کارگر نبود. بعد از مدّتی وضع عادی شد و بایزید پدیدار شد. یاران به نزدش آمدند و ماجرا را تعریف کردند. وی گفت: بایزید این است که می بینید! آنی که دیدید بایزید نبود. 📚 تذکره اولیاء صفحه ۱۴۴ ✖️ اگر در خلوت گفته مرید کجا بود؟ اگر خانه پر از بایزید شد، چرا دفعه قبل پر بایزید ندیدند! دروغگو کم حافظ است! @BotShenasi