در متن فوق بنگرید و ببینید که این مرد چه نیات پلیدی دارد و صریحاً بت پرستی را ترویج داده است:
«اما نسبت به مشركان كه غير خداوند از موجودات را پرستش مىكنند. پس منتقم از آنها انتقام مىگيرد، زيرا كه آنان حق را محصور كردهاند در آن چه كه او را پرستش كردند و اله مطلق را مقيد قرار دادند. اما از آن جهت كه معبودشان عين وجود حق است كه در اين صورت ظاهر شده است، پس پرستش نمىكنند مگر خدا را «فرضي اللّه عنهم من هذا الوجه» پس عذابشان در حق ايشان عذب مىگردد ...»
و چه تناقض از این مضحک تر که گفته:
«و با اينكه عذاب نسبت به كافران نيز اگر چه عذاب عظيم است. لكن ايشان به عذاب معذب نمىشوند زيرا به آن چه در آنهاست راضىاند.»
آری عذاب دردناکی که کافران به آن عذاب نمی شوند بلکه به آن راضی هستند!!! هذیان بافی و پریشان گویی دیگر چیست؟!
#آملی
#تصوف
#نشر_واجب
@botshenasi
اما این که حسن زاده آملی در متن فوق گفته است: «در قعر جهنم جرجير مىرويد زيرا كه نار منقطع مىشود و عذاب مرتفع مىگردد.» پاسخش را از امام کاظم ع بشنویم:
عَنْ مُوَفَّقٍ مَوْلَى أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: كَانَ مَوْلَايَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِذَا أَمَرَ بِشِرَاءِ الْبَقْلِ يَأْمُرُ بِالْإِكْثَارِ مِنْهُ وَ مِنَ الْجِرْجِيرِ فَيُشْتَرَى لَهُ وَ كَانَ يَقُولُ ع مَا أَحْمَقَ بَعْضَ النَّاسِ يَقُولُونَ إِنَّهُ يَنْبُتُ فِي وَادٍ فِي جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ فَكَيْفَ تَنْبُتُ الْبَقْلُ.
امام کاظم علیه السلام فرمود: بعضی از مردم چقدر احمق هستند که می گویند در وادی دوزخ جرجیر می روید در حالی که خداوند فرموده است: «آتشگیره دوزخ مردم و سنگهایند.» پس چگونه سبزی می روید؟!! (در حالی که حتی سنگ با آن شدت می سوزد!!)
📚الكافي؛ دار الکتب الإسلامية؛ ج6 ؛ ص 368 و المحاسن؛ دار الکتب الاسلامیة ؛ ج2 ؛ ص518
#آملی
#تصوف
#نشر_واجب
@botshenasi
🔥در ممد الهمم، وزارت ارشاد، صفحات 597 تا 617 دیدگاه ابن عربی خبیث را در باب تثلیث و نکاح خداوند، مفصلاً ترجمه کرده و شرح داده که ما قطعاتی از آن را ذکر می کنیم و خواننده را برای دیدن متن کامل به اصل کتاب ارجاع می دهیم:
«... اولين افراد يعنى اولين فرد، ثلاثة است كه آن ذات احديت و مرتبه الهيت و حقيقت روحانيه محمديه است. در پيش دانستهايم كه شيخ اصل تكوين را بر تثليث مىداند و به عبارت ديگر تثليث، اساس انتاج يعنى تكوين در خلق است ... نفخت فيه من روحى دالّ است بر نسبت آدم به رب خود كه بعينه نسبت جزء به كل و فرع به اصل است و هر كل به جزء خود ميل مىنمايد ... پس چون خداوند ابانه و اظهار فرمود كه در آدم از روح خود نفخ فرمود. پس اشتياق پيدا نكرد، مگر به خويشتن. زيرا روح هر چيز نفس آن چيز و عين آن چيز است ... و صورت (كه انسان بر صورت حق مخلوق است) از حيث مناسبت بين عبد و ربش بزرگترين امر است ... و اجلّ و اكمل مناسبات است چه اينكه صورت، وجود حق را زوج يعنى شفع قرار داد، چنانكه مرأه به وجود خود رجل را شفع قرار داده است و آن را زوج گردانيد. پس ثلاثهاى (كه فرديت اولى است) ظاهر شد كه عبارت است از: حق، رجل و امرأه. ... پس حب رجل واقع نشد مگر به كسى (يعنى نساء) كه از رجل متكوّن شده است و حب رجل به كسى است كه از او يعنى حق تعالى (كه خالق رجل است) متكوّن شده است ... پس شهود رجل، حق تعالى را در مرأه (يعنى در حين مواقعه) اتمّ و اكمل است. زيرا رجل، حق را در مرأه مشاهده مىكند از آن حيث كه حق فاعل و منفعل است ... همچنين است خداوند سبحان در ايجاد خلق بر صورتش كه از آن تعبير به نكاح اصلى أزلي مىشود و نكاح سارى در موجودات كه به طور كلى بر پنج قسم گفته آمد ... پس مرأه براى رجل مانند طبيعت براى حق تعالى است كه خداوند در آن (طبيعت) صور عالم را به توجه ارادى و امر الهى گشود. امر الهى در عالم صور عنصريه نكاح است و در عالم أرواح نوريه همت ... و در معانى (يعنى تحصيل احكام و نتايج علمى از راه قياس منطقى و برهانى) ترتيب مقدمات براى انتاج است و هر يك از اين امور نكاح فرديت اولى است در هر وجهى از اين وجوه.»
🔥و باز به الفاظ زننده دیگر همین عقیده را ابراز نموده:
«قال الشيخ العارف المذكور في كتاب الالف: « ... انما يكون النتيجة بظهور معنى الوحدانية في مرتبتين و لكن اكثر الناس ممّن لا يعرف، يتخيل ان النتيجة إنما هي عن الاثنين و هو باطل و انما هي عن الثلاثة و هو الاثنان و الفرد، فان الواحد مهما لم يصحب الاثنين لم يكن بينهما قوة النتاج أصلا. انظر الأنثى و الذكر فما أنتجا إلّا بالحركة المخصوصة على الوجه المخصوص و لو لا ذلك لم يكن النتاج و قد كان الاثنان موجودين و لم تكن ثمة حركة مخصوصة على وجه مخصوص، فلم يكن ثمّة نتاج فثبت أن الحركة أمر ثالث هو الواحد الفرد.» و انت عند اعمال فكرك الناصع الرصين ترى ان الحركات مطلقا هي آيات الحركة الحبّية و مظاهرها و مراياها و شئونها؛ و أن الايجاد مطلقا لا يتحقق الا بالتثليث و النكاح الساري، فاحتفظ بهذا فانه علق نفيس.»
📚عيون مسائل النفس، نشر امیر کبیر، ص 346
🔥و باز می نویسد:
«... مرادش اين است كه مقصود از نقطه ذات حق تعالى است و ... چنانكه اشاره كردهايم صورت تأليفى جميع اشياء منتهى به نقطه مىشود كه از سير و حركت حبّى متكثر گشت كه ظهور و اظهار حكم وحدت است در عين كثرت كه از آن تعبير به حركت وجوديه و ايجاديه، و نيز تعبير به نكاح سارى مىكنند.»
📚هزار و يك كلمه، بوستان کتاب ج2، ص 193 و ده رساله فارسى، نشر الف لام میم، ص 32
🔥و نیز:
«النكاح سار في العوالم كلها ... و ينقسم النكاح الساري الى انواعه الخمسة الموجبة لانتاج العوالم المعنوية و الروحية و النفسية و المثالية و الحسية على اختلاف صورها. فاول النكاحات هو التوجه الالهي الذاتي من حيث الاسماء الأول الاصلية التي هي مفاتيح غيب الهوية الالهية و الحضرة الكونية ... و من النكاح الساري في الذراري ازدواج الماهية الامكانية بالوجود، لأنّ الماهية من حيث هي هي عارية عن الهوية فاذا صارت ذات هوية فلا بد ممّن يعطيها الهوية و هو المبدء الواجب المتعالي عن الماهية. و المشاء بذلك النكاح بينهما يثبت أمرين: احدهما المبدء الواجب، و ثانيهما تجرد ذلك المبدء عن الماهية ... و العارف الشمس المغربي يشير في ترجيعاته الى هذا النكاح الساري بين الماهية و الوجود بقوله:
«كاروان وجود گشت روان
جانب چين و هند و روم و عراق
مجتمع گشت با وجود عدم
اجتماعي قرين بوس و عناق
چه عروسى است آنكه هستى حق
باشد او را گه نكاح صداق
هر كه او زين نكاح شد آگاه
دو جهان را بكل بداد طلاق»
يعني بالعدم الماهية الامكانية، كما قال العارف الرومي في المثنوي:
«ما عدمهائيم هستيها نما
تو وجود مطلق و هستى ما»
📚عيون مسائل النفس، نشر امیرکبیر، 260-262
#تصوف
#آملی
#نشر_واجب
@botshenasi
و این عقاید را در مواضع مختلف به اجمال یا تفصیل تکرار کرده است:
- هزار و يك كلمه، بوستان کتاب، ج5، ص30 و ج1، ص 106 و ج3، ص 376 و ج6 ، صص 6 و 7 و ج1 ، ص 399 و 400 و ج6، ص 85 و ج3، صص 212 و 213 و ج1، صص 162 و 163
-رساله نور على نور، نشر تشیع، ص 33
-قرآن و عرفان و برهان از هم جدائى ندارند، مؤسسة مطالعاتی و تحقیقات فرهنگی، ص 41 -48
-هزار و يك نكته، نشر رجاء، ص 210 و 221 و 779
-مرورى بر آثار و تاليفات، حسن رمضانی، ص 74
-ممد الهمم در شرح فصوص الحكم، وزارت ارشاد، ص 465 و 291
-دروس معرفت نفس، نشر الف لام میم ، ص 527
-دو رساله مثل و مثال، نثر طوبی، ص 46
پیشاپیش به جاهلانی که خواهند گفت: «تقطیع کرده اید» پاسخ می دهم تقطیع مخلی صورت نگرفته و تمام تقطیعات با نقطه چین مشخص شده و آدرس دقیق هم ذکر شده تا خواننده رجوع کند. اگر مدعی اخلال در تقطیع هستید به صورت روشن محلش را ذکر کنید.
و به بوالهوسانی که خواهند گفت: «منظور او را نفهمیدید» میگوییم: منظورش بر عقلاء روشن است و ما به سلامت عقل خود شک نداریم و اگر شما نفهمیده اید پس سکوت کنید و از چیزی که نمی فهمید دفاع نکنید و اگر فهمیده اید؛ به نحو روشن مطلب را بیان کنید و دفاع نمایید.
#تصوف
#نشر_واجب
#آملی
@botshenasi
🔥🔥حسن رمضانی شاگرد حسن زاده آملی: رقص سماع اگر بی اختیار باشد؛ اشکالی ندارد!!
«اگر مراد از سماع، سماع حقیقی است که یک نوع حالت بیقراری است که از غلبه وحدت و وجد بر عارف عارض میشود و آرامش را از او میگیرد و مثل پروانه که عاشقانه به دور شمع میچرخد و میچرخد تا به وصال برسد؛ او را ناخواسته به چرخش در میآورد؛ این امر را نمیشود رد کرد و مردود دانست و اختیاری هم نیست تا کسی به حرمت یا حلیّت آن فتوا بدهد.»
🔗 http://yon.ir/vZvb
💠 پاسخ:
1. غلبه ی وجد چنان نیست که انسان را کاملاً بی اختیار سازد؛ مانند خشم و شهوت.
2. وجد و سماع، مقدّماتی دارد که اختیاری است. مانند کسی که با اختیار شراب می خورد و در حال مستی مرتکب گناه و جنایت می شود یا کسی که در اثر شنیدن غنا و موسیقی از خود بیخود می شود و به رقص و فساد می افتد.
3. وجد و چرخش، حالتی شیطانی است که انبیاء و اوصیاء و مؤمنان از آن منزه اند. حالات الهی با آرامش، خشیت و حزن همراه است:
الف. الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ . (الرعد : 28)
ب. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ. (الأنفال : 2)
ج. جابر گويد: به امام باقر (ع) گفتم: بعضی از مردم وقتی آيهاى از قرآن را ياد کنند یا برایشان خوانده شود؛ بيهوش مىشوند چنان که گویی اگر دست يا پايش را ببرند؛ نمىفهمد. امام فرمود: سبحان اللَّه اين حالت از شيطان است. (مؤمنان) این گونه توصيف نشده اند بلکه تنها به نرمی و رقّت قلب و اشك ريختن و خوف توصیف شده اند. (الكافي، دارالکتب الاسلامیة، ج2، ص616)
4. بر فرض محال که وحدت وجود صحیح و قابل درک باشد؛ غلبه ی درک آن مستلزم سکون است نه بی قراری!
5. رقص و چرخش چه ارتباطی با وصال خداوند دارد؟!!
@botshenasi
افاضات صمدی آملی:
1. بدون وضو نباید به بدن سگ و کافر دست زد.
2. در قرآن جز خوبی نیست لذا استخاره برداشته میشود!!!
http://www.ebnearabi.com/9270/آقای-صمدی-آملی-نباید-بدون-وضو-به-بدن-کا.html
#آملی
Najma
@Botshenasi
👕👖👚خدای کامواییِ فلاسفه و عرفا
جوادی آملی: «... تلاش عارف این است که در این مَجلاها فقط تجلّی الهی را ببیند. آسمان و زمین برای او مشهودند، امّا همه اینها را به عنوان جمال الهی میبیند. یک وقت است کسی یک نخی مثل کاموا را به صورت بلوز یا ژاکت درمیآورد؛ بخشی از آن را جلوی بدن قرار میدهد، بعضی پشت، بعضی یقه است، بعضی آستین است و نقوش فراوانی با خود کاموا تعبیه میشود. یک کسی که آشنا به اصل و فرع این کار است، میگوید: این آستین، آستین است و کاموا است؛ آن جلوی یقه، یقه است و کاموا است؛ غیر از کاموا چیز دیگر نیست. این نقوش برجسته روی سینه این بلوز یا ژاکت، نقوش است و کاموا است. عارف وقتی که اشیاء را میبیند، براساس اَینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجهُ الله مینگرد، وجهُالله را در اینها متجلّی میبیند ...»
http://www.rasanews.ir/print/243688
❌عرفا، توهّم شیطانی وحدت وجود را با مثال های مختلفی بیان کرده اند: موج و دریا، نور و شبکه، رقص و رقّاص، روح و بدن، آب و گیاهان صد رنگ، شخص و آینه و ... .
مثال بسیار زننده ی جوادی آملی نیز از همین قماش است: «رابطه ی خدا و اشیاء مانند کاموا و تکه های لباس است!!!» سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَصِفُونَ.
تمام این مثالها به غایت باطل و بی ارزش است. مثال باید هم وجه تشابه داشته باشد و هم وجه اختلاف؛ اما میان خدا و خلق هیچ شباهتی وجود ندارد. در هر مثالی که به ذهن آید، مرکّب بودن و اجزاء داشتن مفروض است؛ در حالی که ذات خداوند منزه از هر نوع ترکیب و جزء است.
وحدت وجود از آن رو باطل است که مستلزم ترکیب و جزء داشتن خداوند می باشد. بنابراین هر مثالی که زده شود؛ چون ترکیب در آن فرض شده؛ از اساس باطل است. ما میگوییم وحدت وجود باطل است زیرا مستلزم ترکیب در ذات خدا است؛ اما عرفا برای تبیین و اثبات آن از میان مرکبات مثال می آورند!!! مغالطه از این روشن تر؟!
از جمله آیاتی که عرفا بر وحدت وجود حمل می کنند؛ آیه نور است.
از امام صادق علیه السلام نقل است که فرمود: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» خداوند سخن را از نور خویش آغاز کرد. «مَثَلُ نُورِهِ» یعنی مثل هدایت او در قلب مؤمن «كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ» مراد از مشکات سینه مؤمن است ... «وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ» پس این مثلی است که خداوند برای مؤمن زده است ... راوی گوید: گفتم: فدایت شوم. مردم می گویند: مراد مثل نور (ذات) خدا است. امام فرمود: سبحان الله. خداوند مثلی ندارد چنان که فرموده است: فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ. (برای خدای مثل نزنید.)
📚تفسير القمي ؛ دار الکتاب الجزائری؛ ج2 ؛ ص103
#جوادی_آملی
#نشر_واجب
#فلسفه
@botshenasi
🔥عبد القائم شوشتری و دفاع صریح از صوفیه
عبد القائم شوشتری درباره احادیث ذم صوفیه می نویسد:
«این احادیث همگی جعلی است و در قرن یازدهم توسط برخی از اخباریان در مشهد در جریان نزاع با صوفیه جعل شده و در کتابی افزوده گشته و به نام مقدس اردبیلی با عنوان حدیقه الشیعه معرفی گشته است و هیچ حدیث قابل توجهی در نقد فلسفه یا تصوف در هیچ کتاب معتبر یا غیر معتبر شیعی وجود ندارد مگر همین یک جلد کتاب جعلی که یقیناً ساخته قرن یازدهم است. با این حال بزرگان تفکیک چون از جعلی بودن این احادیث مطلع نبوده اند به واسطه خواندن این احادیث طلاب را به اشتباه به اولیاء الهی بدبین می نموده اند.»
http://moosavimotlagh.ir/%d8%b7%d9%84%d8%a8-%da%af%d9%88%d9%87%d8%b1-%d9%88%d8%b5%d9%84/
💠 پاسخ:
1. ایشان صریحاً از تصوّف و صوفیه دفاع نموده است.
2. ایشان مدعی شده که مخالفان تصوّف صرفاً بر اساس روایات حدیقة الشیعة با صوفیه مخالف اند!! در حالی که همه می دانند که مخالفت با فلسفه و تصوّف بر هزاران دلیل عقلی و نقلی و فقهی و تاریخی و ... استوار است.
3. ایشان ریشه مخالفت با فلسفه و تصوف را روایات حدیقة می داند که در قرن یازدهم جعل شده است. باید پرسید پس چرا قبل از قرن یازده نیز همیشه علما و فقها با صوفیان و فلاسفه مخالف بوده و کتابها در رد آنان نوشته اند؟!!
4. ایشان مدّعی است که روایات ذمّ صوفیه منحصر در حدیقه است و هیچ روایتی در ذم آنان در کتب معتبر یا غیر معتبر وجود ندارد مگر در حدیقة!!! دو شاهد بر دروغگویی او:
الف. در توقیع امام علیه السلام در لعن و مذمّت احمد بن هلال آمده است: «احْذَرُوا الصُّوفِيَ الْمُتَصَنِّعَ» (رجال الكشي؛ انتشارات دانشگاه مشهد؛ ص535) روشن است که لفظ صوفی به عنوان طعنی بزرگ به کار رفته است.
ب. در کتاب کافی بابی است به نام «بَابُ دُخُولِ الصُّوفِيَّةِ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ احْتِجَاجِهِمْ عَلَيْهِ فِيمَا يَنْهَوْنَ النَّاسَ عَنْهُ مِنْ طَلَبِ الرِّزْق» (الكافي؛ دار الکتب الإسلامية ؛ ج5 ؛ ص65) در این باب چنان که از نامش پیدا است مناظره امام صادق ع با سفیان ثوری (از بنیانگذاران تصوّف) نقل شده است. در تحف العقول نیز همین روایت با عنوان «احتجاجه ع على الصوفية لما دخلوا عليه فيما ينهون عنه من طلب الرزق» نقل شده است. (تحف العقول ؛ جامعه مدرسین؛ ص348)
علاوه بر این نیز روایات خاصّ و عام در ردّ صوفیه بسیار است.
#صوفیه
Najma
@Botshenasi
💠 اثبات شرک ملاصدرا
یکی از تضادهایی که همیشه بین فلاسفه و مکتب اهل بیت علیهم السلام بوده است؛ در مساله ی حدوث و قدمِ اراده ی خداوند میباشد. بر اساس روایات اهل بیت علیهم السلام اراده، حادث و غیر ذات خداوند است. بر اساس تصریحات فلاسفه، اراده، قدیم و عین ذات خداوند است.
صدرا می گوید:
اللّه سبحانه فاعل لم يزل و لا يزال كما أنّه عالم مريد لم يزل و لا يزال و هو آمر و خالق أبدا سرمدا.
📚رسالة فی الحدوث، بنياد حكمت اسلامي، 1378ش. ، ص107
امام رضا علیه السلام فرمود:
الْمَشِيَّةُ وَ الْإِرَادَةُ مِنْ صِفَاتِ الْأَفْعَالِ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمْ يَزَلْ مُرِيداً شَائِياً فَلَيْسَ بِمُوَحِّدٍ.
📚توحید صدوق، جامعه مدرسین، ص 338
ترکیب دو مقدمه ی فوق، بنابر قیاس منطقی شکل اول نتیجه ی روشنی دارد:
یک. صدرا می گوید خدا پیوسته و ازلاً اراده کرده است.
دو. امام رضا علیه السلام فرمود هر کس بگوید خدا پیوسته و ازلاً اراده کرده است؛ موحد نیست.
نتیجه : صدرا موحد نیست.
NAJMA
@botshenasi
🔥اصول کابالیسم در آثار ابن عربی، صوفی اسپانیایی
شیخ مرتضی رضوی در مقاله «ابن عربی، تصوف و کابالیسم» به مقایسه اصول کابالیسم و تعالیم ابن عربی پرداخته و نتیجه گرفته است که ابن عربی اسپانیایی، دقیقاً در دوره تکامل و اجرای کابالیسم در اسپانیا، رسالت تبلیغ آن در میان مسلمین را بر عهده داشته است. این مقاله را در مجله سمات، سال دوم، شماره ششم، پاییز و زمستان 1390 بخوانید. البته برای برخی از دعاوی ایشان نیاز به مستندات و شواهد بیشتری است اما اجمالاً تقارن کابالیسم و عرفان ابن عربی به روشنی قابل اثبات است.
NAJMA
@botshenasi
سلسله خبیثه جولائیه.docx
24.3K
اتصال صوفیه به امیرالمومنین علیه السلام توسط طهرانی صاحب روح مجرد، اعتراف طهرانی و حسن زاده آملی به مجهول بودن جولاء و ناشناس بودن قطب آن و اشتباه فاحش شوشتری در پیروی از جولاء