🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙🌟
. 🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
.
🍃يک استاد دانشگاه ميگفت: يک بار داشتم برگههاي امتحان را تصحيح ميکردم. بهبرگه اي رسيدم که نام و نام خانوادگي نداشت.
🍃 با خودم گفتم ايرادي ندارد. بعيد است که بيش از يک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگهها با ليست دانشجويان صاحبش را پيدا ميکنم. تصحيح کردم و 17/5 گرفت. احساس کردم زياد است.
🍃کمتر پيش ميآيد کسي از من اين نمره را بگيرد. دوباره تصحيح کردم 15 گرفت. برگهها تمام شد. با ليست دانشجويان تطابق دادم اما هيچ دانشجويي نمانده بود. تازه فهميدم کليد آزمون را که خودم نوشته بودم تصحيح کردم.
🍃آري، اغلب ما نسبت به ديگران سختگيرتر هستيم تا نسبت به خودمان و بعضى وقتها اگر خودمان را تصحيح کنيم ميبينيم:
🍃به آن خوبي که فکر ميکنيم، نيستيم
مثبت اندیشی و منصف اندیشی را فراموش نکنیم.....
.🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
#پایگاه_بسیج_مهدیه
#حوزه_حضرت_زهرا (س)
#فرهنگی
https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
✨داســـــــتان شـــــــــب✨
🌺دسته گلی برای مادر🌺
🍃ﻣﺮﺩﯼ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻠﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﻫﺪ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﭘﺴﺖ ﺷﻮﺩ.ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ٬
🍃ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﺭﺏ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. ﻣﺮﺩﻧﺰﺩﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ
🍃:ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺏ ﭼﺮﺍ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ : میﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻞ ﺑﺨﺮﻡ ﻭﻟﯽ ﭘﻮﻟﻢ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ.
🍃ﻣﺮﺩ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ٬ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮓ ﻣﯿﺨﺮﻡ ﺗﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪﻣﺎﺩﺭﺕ ﺑﺪﻫﯽ .
🍃ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺣﺎﮐﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﻭ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺩﺍﺷﺖ.
🍃 ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ : ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ؟ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ، ﺗﺎ ﻗﺒﺮ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ !
🍃ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ٬ ﺑﻐﺾ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﻟﺶ ﺷﮑﺴﺖ .ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ٬ ﺑﻪ ﮔﻞ ﻓﺮوشى برگشت ، ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺭﺍ ﭘﺲ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ۲۰۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ 🌺ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺪﻫﺪ!🌺
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#پایگاه_بسیج_مهدیه
#حوزه_حضرت_زهرا (س)
#فرهنگی
https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
✨داســـــــــتان شــــــب✨
🍃ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ماشین ﺷﺨﺼﯽﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩﻫﺎﯼ بیرون ﺷﻬﺮ، ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪﺍﯼ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭼﺮﺍ.
🍃 ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ. ﺍﺯ ﺍﻭ پرسید ﭼﻪ چیز ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﯽ؟
🍃ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧﯽ میزنم ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ میشوند. ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ را صدا میزند ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮﻭم ﺍﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﻢ کمترم!
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#پایگاه_بسیج_مهدیه
#حوزه_حضرت_زهرا (س)
#فرهنگی
https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
✨✨داستـــــــــان شــــــــب✨✨
🔹مغازه و ايمان🔹
🍃روزي بازرگان موفقي از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازهاش در غياب او آتشگرفته و کالاهاي گرانبهايش همه سوخته و خاکستر شدهاند و خسارت هنگفتي به او وارد آمده است.
🍃فکر ميکنيد آن مرد چه کرد؟خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد؟ و يا اشک ريخت ؟
🍃 نه.او با لبخندي بر لبان و نوري بر ديدگان سر بهسوي آسمان بلند کرد و گفت: خدايا! ميخواهي که اکنون چه کنم؟
🍃مرد تاجر پس از نابودي کسب پررونق خود، تابلويي بر ويرانههاي خانه و مغازهاش آويخت که روي آن نوشته بود: 🍃مغازهام سوخت! اما ايمانم نسوخته است! فردا شروع به کارخواهم کرد
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پایگاه_بسیج_مهدیه
#حوزه_حضرت_زهرا (س)
#فرهنگی
https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
✨داســـــــــتان شـــــــــب✨
🍃جوانی به حکیمی گفت: وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است.
🍃وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلیها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زنها از همسرم بهتراند. حکیم گفت: 🍃آیا دوست داری بدانی از همه اینها تلختر و ناگوارتر چیست؟
🍃جوان گفت: آری.حکیم گفت: اگر با تمام زنهای دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگهای ولگرد محله شما از آنها زیباترند.
🍃جوان با تعجب پرسید: چرا چنین سخنی میگویی؟
🍃حکیم گفت: چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمعکار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند.
🍃آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟ جوان گفت: آری.حکیم گفت: مراقب چشمانت باش.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پایگاه_بسیج_مهدیه
#حوزه_حضرت_زهرا (س)
#فرهنگی
https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙🌟
. 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃پادشاهی قصد کشتن اسیری کرد. اسیر در آن حالت ناامیدی شاه را دشنام داد.
🍃شاه به یکی از وزرای خود گفت: او چه می گوید؟ وزیر گفت:
🍃 به جان شما دعا می کند. شاه اسیر را بخشید.
🍃وزیر دیگری که در محضر شاه بود و با آن وزیر اول مخالفت داشت گفت:
🍃 ای پادشاه آن اسیر به شما دشنام داد.
🍃پادشاه گفت: تو راست می گویی اما دروغ آن وزیر که جان انسانی را نجات می دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می شود.
🍃جز راست نباید گفت هر راست نشاید گفت
🍃 «سعدی»🍃
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#پایگاه_بسیج_مهدیه
#حوزه_حضرت_زهرا (س)
#فرهنگی
https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
✨✨داســــــتان شـــــــــــب✨✨
🍃ﺑﺮﮔﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﻧﺼﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
🍃 "ﻣﺒﻠﻎ ۵٠ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩم ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ؛
🍃ﻫﺮ ﮐﺴﻰ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﻓﻼﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ ."
🍃ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺮﮔﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﻣﺒﻠﻎ 20 ﻫﺰﺍﺭﺗﻮﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﯿﺒﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﻰ ﺑﺮﺩ . ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ساکن ﻣﻨﺰﻝ ﻫﺴﺖ .
🍃شخص ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﻣﻴﺪﻫﺪ، ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺷﻤﺎ ﻧﻔﺮ ﺩﻭﺍﺯﺩﻫﻤﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﯾﺪ ﻭ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﺍ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﺪ .
🍃جوان ﻟﺒﺨﻨﺪﻯ ﺯﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺣﺮﮐﺖ ﻛﺮﺩ، ﭘﻴﺮﺯﻥ ﻛﻪ همچنان ﺩﺍﺷﺖ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﮔﻔﺖ
🍃 ﭘﺴﺮﻡ، ﻭﺭﻗﻪ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻛﻦ، ﭼﻮﻥ ﻣﻦ، ﻧﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺳﻮﺍﺩ ﻧﻮﺷﺘﻨﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻫﻤﺪﺭﺩﻯ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﻣﻦ، ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﻟﮕﺮﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ بزرگترین ﺧﻴﺮ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ است. ﺑﻪ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺭﺣﻢ ﻛﻨﻴﺪ، ﺗﺎ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺣﻢ ﻛﻨﺪ.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#پایگاه_بسیج_مهدیه
#حوزه_حضرت_زهرا (س)
#فرهنگی
https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
✨داســـــــتان شــــــب✨
"حرفای بند تنبونی میزنه"
🍃در زمان امیر کبیر هرج و مرج در بازار به حدی بود که هر کس در مغازه اش از همه نوع جنسی میفروخت.
🍃به دستور امیر کبیر هر کسی ملزم به فروش اجناس هم نوع با یکدیگر شد، 🍃مثلا پارچه فروش فقط پارچه،
🍃 کوزه گر فقط کوزه و همه به همین شکل.
🍃پس از مدتی به امیر کبیر خبر دادند شخصی به همراه توتون و تنباکو، بند تنبان،هم می فروشد،
🍃امیر کبیر دستور داد او را حاضر کردند و از او دلیل کارش را پرسیدند،
🍃آن شخص در جواب گفت: کسی که تنباکو از من می خرد ممکن است هنگام استعمال به سرفه بیافتد و در اثر این سرفه بند تنبانش پاره شود.
🍃لذا من بند تنبان را به همراه تنباکو می فروشم.
🍃از آن زمان هرکسی که حرف چرت و پرت و بی ربط میزند میگویند "حرفای بند تنبونی میزنه"
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#پایگاه_بسیج_مهدیه
#حوزه_حضرت_زهرا (س)
#اللهم عجل لولیک الفرج
#فرهنگی
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅
https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
✨داســــــتان شــــــــب✨
🍃جسد عالمی که بعد از 900 سال سالم بود!🍃
🍃باغ مستوفی در اطراف شهرری، یكی از باغاتی بود كه در آنجا زراعت میكردند. اتفاقا سیل عظیمی آمد و تمامی اراضی مزروعی را آب فراگرفت و بسیاری از مكانها را تخریب نمود.
🍃بر اثر آب باران، حفره و شكافی عمیق، در باغ مستوفی نیز پدید آمد. 🍃هنگامی كه به اصلاح و مرمت این قسمت مشغول بودند، سردابی ظاهر شد كه آب قسمتی از آن را تخریب كرده بود.
🍃وقتی كه برای بازرسی و جستجو به آنجا وارد شدند، جسدی را مشاهده كردند كه تمام اعضأ بدن آن سالم و تازه به نظر میرسید و هیچگونه عیب و نقصی در آن دیده نمیشد، و با صورتی نیكو آرمیده بود! و هنوز اثر خضاب كردن بر ناخنهایش مشهود بود! و ناخنهای یك دست را گرفته و ناخن دست دیگر را نگرفته بود و محاسن شریفش روی سینهاش ریخته بود و بدن چنان سالم و تازه بود كه چنین به نظر میآمد تازه از حمام بیرون آمده است و فقط رشتههای نخ پوسیده كفن كه از هم گسسته شده بود در اطراف جسد بر روی خاك ریخته بود!این خبر در شهرری و تهران، به سرعت دهان به دهان گشت؛ و مردم فورا به سلطان وقت اطلاع دادند. به دستور سلطان، سریعا گروهی از علمأ و افراد سرشناس و صاحب نفوذ، كه در بین ایشان مرحوم حاج آقا محمد آل آقا كرمانشاهی و مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه، حكیم گرانمایه آن روزگار و مرحوم آیة الله ملا محمد رستم آبادی و مرحوم علامه سید محمود مرعشی نجفی حضور داشتند؛ انتخاب و برای بررسی وضعیت در منطقه حضور پیدا كردند و وارد سرداب شدند و پس از تایید اصل قضیه، برای شناسایی جسد، شروع به تفحص و جستجو نمودند
🍃.با تفحص و بررسیهای انجام شده در سرداب، متوجه لوح و سنگ قبری میشوند كه بر روی آن چنین نوشته شده است:هذا المرقد العالم الكامل المحدث، ثقة الامحدثین، صدوق الطایفه، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی. پس از بررسیهای كامل و پیدا شدن این سنگ نبشته و تایید علمأ و امینان مردم، در صحت و شناسایی جسد مطهر شیخ صدوق، جای هیچگونه تردیدی باقی نماند؛ و لذا دستور دادند، سرداب را بازسازی كنند و در آن را بستند و حفره پدید آمده را نیز مرمت كردند و بنایی مناسب بر آن ساختند و به بهترین وجه تزیین و آیینه كاری نمودند.مرحوم آیة الله مرعشی نجفی كلامی را نیز در ادامه بیان میدارند كه:مرحوم پدرم، علامه سید محمد مرعشی نجفی 🍃میفرمودند:من دست آن بزرگوار را بوسیدم و دیدم كه تقریبا پس از نهصد سال كه از مرگ و دفن شیخ صدوق میگذرد، دست ایشان، بسیار نرم و لطیف بود.
🍃 آری این چنین است سرانجام عاشقان و دلدادگان کوی حضرت دوست که مس وجود خود را با کیمیای محبت او به طلا مبدل ساختند.
📚 مقدمه كتاب من لا یحضره الفقیه و کتاب روضات الجنات خوانساری
#پایگاه_بسیج_مهدیه
#حوزه_حضرت_زهرا (س)
#فرهنگی
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
✨✨داســـــتان شــــــــب✨✨
🍃کینه ی مار ..🍃.
🍃در شهری، کسى مىخواست زیرزمین خانهاش را تعمیر کند.در حین تعمیر، به لانه مارى برخورد که چند بچه مار در آن بود.
🍃 آنها را برداشت و در کیسهاى ریخت و در بیابان انداخت.وقتى مادر مارها به لانه برگشت و بچههایش را ندید ، فهمید که صاحبخانه بلایى سر آنها آورده است؛ 🍃به همین دلیل کینه او را برداشت.مار براى انتقام، تمام زهر خود را در کوزه ماستى که در زیرزمین بود، ریخت.
🍃از آن طرف، مرد، از کار خود پشیمان شد و همان روز مارها را به لانهشان بازگرداند .
🍃وقتى مار مادر، بچههاى خود را صحیح و سالم دید، به دور کوزه ماست پیچید و آن قدر آن را فشار داد که کوزه شکست و ماستها بر زمین ریخت.شدت زهر چنان بود که فرش کف خانه را سوراخ کرد.
🍃این کینه مار است، امّا همین مار، وقتى محبّت دید، کار بد خود را جبران کرد،
🍃امّا بعضى انسانها آن قدر کینه دارند که هر چه محبّت ببینند، ذرّهاى از کینهشان کم نمیشود.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#پایگاه_بسیج_مهدیه
#حوزه_حضرت_زهرا (س)
#فرهنگی
https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
✨داســـــــــتان شــــــــــب✨
🍃انعکاس زندگي🍃
🍃پدر و پسري داشتند در کوه قدم ميزدند که ناگهان پاي پسر به سنگي گير کرد.به زمين افتاد و داد کشيد: آآي ي ي ي.صدايي از دوردست آمد: آآي ي ي ي.پسرک با کنجکاوي فرياد زد: کي هستي؟پاسخ شنيد: کي هستي؟پسرک خشمگين شد و فرياد زد: ترسو.باز پاسخ شنيد: ترسو
🍃.پسرک با تعجب از پدرش پرسيد: چه خبر است؟پدر لبخندي زد و گفت: پسرم خوب توجه کن و بعد با صداي بلند فرياد زد: تو يک قهرمان هستي.صدا پاسخ داد: 🍃تو يک قهرمان هستي.پسرک باز بيشتر تعجب کرد.پدرش توضيح داد:
🍃مردم ميگويند که اين انعکاس کوه است،
🍃ولي اين در حقيقت انعکاس زندگي است.هر چيزي که بگويي يا انجام دهي، زندگي عيناً به تو جواب ميدهد؛
🍃اگر عشق را بخواهي، عشق بيشتري در قلب به وجود ميآيد و
🍃 اگر به دنبال موفقيت باشي، آن را حتماً به دست خواهي آورد.
🍃هر چيزي را که بخواهي، زندگي همان را به تو خواهد داد.
🍃پس برای بدست آوردن باید تلاش کرد
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#پایگاه_بسیج_مهدیه
#حوزه_حضرت_زهرا (س)
#فرهنگی
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
✨✨داســــــتان شـــــــــب✨✨
🍃شبي مردي در رؤيا بود. او در خواب ديد كه با معبودش در طول ساحل قدم ميزند، و در پهنهی آسمان صحنه هائي از زندگيش آشكار ميشود.
🍃در هر صحنه، او متوجه شد دو اثر ردپا بر روي ماسهها هستند. يكي متعلق به او وديگري از آن معبودش. زماني يك صحنه از زندگي گذشته اش را ديد. اوبه ردپاها در روي ماسه نگاه كرد.
🍃متوجه شد در بعضي مواقع در طول مسير زندگيش، فقط يك ردپا وجود دارد. 🍃اوهمچنين متوجه شد كه اين اتفاق در مواقعي رخ ميدهد كه در زندگيش افت كرده و غمگين و افسرده است، اين موضوع او را واقعاً پريشان كرد.
🍃او از معبودش سؤال كرد: "بار خدايا تو گقته بودي كه مصمّمي مرا حمايت كني و با من در طول راه زندگي قدم برميداري اما من متوجه شدم در مواقعي كه در زندگيم آشفتهام، فقط اثر يك ردپا وجود دارد.
🍃من نميفهمم چرا من وقتي به تو نيازدارم تو مرا ترك ميكني؟
🍃معبودش پاسخ داد: "عزيزم، آفریدهی عزيز من، من ترا دوست دارم و هرگز ترا ترك نخواهم كرد. در مواقعي كه رنجي را تحمل ميكني، زمانيكه تو فقط اثر يك ردپا را ميبيني، آن همان وقتيست كه من تو را روي شانه هايم حمل ميكنم.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#پایگاه_بسیج_مهدیه
#حوزه_حضرت_زهرا (س)
#فرهنگی
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh