#داستانک | اسرائیل همان داعش واقعی است
◽️وقتی ظلم و جنایت از حد گذشت، وقتی درندهخویی به نهایت رسید، باید منتظر طوفان بود. رهبر انقلاب | ۱۴۰۲/۰۷/۱۸
#طوفان_الاقصی
#بیرق_شیعہ_چادر_خاڪے_توست_یا_زهرا
🌸کپی با ذکر #۵صلوت بلامانع است. #چادر_خاکی_مادر
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@CHadorhkaki
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
6.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستانک
روزی اسب پیرمردی فرار کرد:
مردم گفتند: چقدر بدشانسی!
پیرمرد گفت:
فقط خدا میدونه خوب شد یا بد ...!
فردا اسب پیرمرد با چند اسب
وحشی برگشت :
مردم گفتند: چقدر خوش شانسی !
پیرمرد گفت:
فقط خدا میدونه خوب شد یا بد ...!
پسر پیرمرد از روی یکی از اسبها
افتاد و پایش شکست :
مردم گفتند: چقدر بدشانسی !
پیرمرد گفت:
فقط خدا میدونه خوب شد یا بد ...!
فرداش از شهر آمدند و تمام مردهای
جوان را به جنگ بردند بجز پسر
پیرمرد که پایش شکسته بود.
مردم گفتند: چقدر خوش شانسی !
پیرمرد گفت:
فقط خدا میدونه خوب شد یا بد ...!
#بیرق_شیعہ_چادر_خاڪے_توست_یا_زهرا
🌸کپی با ذکر #۵صلوت بلامانع است. #چادر_خاکی_مادر
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@CHadorhkaki
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
#داستانک
خدایا شکایت به نزد تو میبرم
دزدی کیسه زر ملّانصرالدین را ربود، وی شکایت نزد قاضی برد
تا خواست ماجرا را شرح دهد! مردی(داروغه) وارد شد و نزد قاضی نشست
ملّا متعجب شد و هیچ نگفت و از محضر قاضی بیرون امد؛
روز بعد مردم دیدند که ملّا فریاد میزند که آی مردم کیسه ام ... کیسه ام را یافتم ،
از او سوال کردند که چطور بدون حکم قاضی کیسه را یافتی ؟!
ملّا خنده ای کرد وگفت :
«در شهری که داروغه دزد باشد و قاضی رفیق دزد »
بهتر دیدم که شکایت نزد قاضی عادل برم
منزل رفته و نماز خواندم و از خدا کمک خواستم
امروز در بیاباندیدم که داروغه از اسب افتاده ، گردنش شکسته ، و کیسه زر من به کمر بسته... !
پس کیسه ام را برداشتم.
#بیرق_شیعہ_چادر_خاڪے_توست_یا_زهرا
🌸کپی با ذکر #۵صلوت بلامانع است. #چادر_خاکی_مادر
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@CHadorhkaki
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
#داستانک
متنى بسيار زيبا و خواندنى
دیشب خواب دیدم که مرده بودم ...
روز اول یه فرشته اومد بم گفت:
چی میخوای؟
بهش گفتم:آب
گفت برو بالای اون تپه آب بخور ... وقتی رفتم دیدم یه چشمه بزرگی بود، دل سیر آب خوردم
روزسوم همون فرشته گفت : امروز چی میخوای؟
بازم گفتم: آب ...
گفت برو بالا اون تپه آب بخور ... درحالی ک چشمه کوچکترشده بود،دل سیر آب خوردم .....
روز هفتم، همون فرشته گفت:امروز چی میخوای؟؟
بازم گفتم آب ..
گفت برو بالا اون تپه ... درحالی که چشمه کوچک وکوچکتر شده بود..آب خوردم....
بعد چهلم همون فرشته گفت : امروز چی میخوای؟ ... با عطش فراوان
گفتم : آب ...
گفت برو بالا اون تپه ... درکمال تعجب دیدم قطراتی مدام در حال ریزش هستند ...برگشتم و به فرشته گفتم :
چرا اینطوری شده؟؟؟...
گفت : روز اول ، همه دوستات ، فامیلات ، عشقت و مادرت برات اشک ریختند ، روز سوم فقط عشقت ، رفیقات و مادرت برات اشک ریختن ...
روزهفتم فقط عشقت و مادرت برات اشک ریختن ولی روز چهلم فقط این مادرت بود که برات اشک میریخت و همین قطرات همیشه پاپرجاست...
وقتی بیدار شدم پای مادرمو بوسیدم وفهمیدم عشق فقط مادر است وبس
سلامتی همه مادرا.....
وآمرزش روح مادران ازدست رفته صلوات
به عشق مادرت منتشر کن❤️❤️
#بیرق_شیعہ_چادر_خاڪے_توست_یا_زهرا
🌸کپی با ذکر #۵صلوت بلامانع است. #چادر_خاکی_مادر
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@CHadorhkaki
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
#داستانک
روزی یک کشتی پراز عسل🍯 در ساحل لنگر انداخت وعسلها 🍯🍯درون بشکه بود...
پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت:
از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل🍯 کنی. تاجر نپذیرفت وپیرزن رفت...
سپس تاجر به معاونش سپرد که آدرس آن خانم را پیدا کند و برایش یک بشکه عسل ببرد
آن مرد تعجب کرد وگفت
ازتو مقدار کمی درخواست کرد نپذیرفتی والان یک بشکه کامل به او میدهی؟
تاجر جواب داد :
ای جوان او به اندازه خودش در خواست میکند و من در حد و اندازه خودم میبخشم...
💫پروردگارا......
کاسه های حوائج ما کوچک و کم عُمقند، خودت به اندازه ی سخاوتت بر من و دوستانم عطا
کن که سخاوتمندتر از تو نمیشناسیم....
آرزوهايتان را به دستان خدا بسپارید
👌با اشتراک گذاری از ما حمایت کنید
#بیرق_شیعہ_چادر_خاڪے_توست_یا_زهرا
🌸کپی با ذکر #۵صلوت بلامانع است. #چادر_خاکی_مادر
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@CHadorhkaki
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
#داستانک
دو مرد در کنار درياچه اي مشغول ماهيگيري بودند. يکي از آنها ماهيگير با تجربه و ماهري بود اما ديگري ماهيگيري نميدانست. هر بار که مرد با تجربه يک ماهي بزرگ مي گرفت، آنرا در ظرف يخي که در کنار دستش بود مي انداخت تا ماهي ها تازه بمانند، اما ديگري به محض گرفتن يک ماهي بزرگ آنرا به دريا پرتاب مي کرد. ماهيگير با تجربه از اينکه مي ديد آن مرد چگونه ماهي را از دست مي دهد بسيار متعجب بود. لذا پس از مدتي از او پرسيد: «چرا ماهي هاي به اين بزرگي را به دريا پرت مي کني؟»
مرد جواب داد: «آخر تابه من کوچک است!»
گاهي ما نيز همانند همان مرد، شانس هاي بزرگ، شغل هاي بزرگ، روياهاي بزرگ و فرصت هاي بزرگي را که خداوند به ما ارزاني مي دارد قبول نمي کنيم. برای استفاده از فرصت های پیش رو، باید خود را از قبل آماده کنیم
#بیرق_شیعہ_چادر_خاڪے_توست_یا_زهرا
🌸کپی با ذکر #۵صلوت بلامانع است. #چادر_خاکی_مادر
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@CHadorhkaki
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
📌 هیچ چیز عجیب نیست...
- تو فکری؟
+ به «شیخ صدوق» فکر میکردم. آخه چطور میشه، کسی توی ۷۵ سال عمر، حدود ۳۰۰ اثر علمی نوشته باشه؟!
- در مورد کسی که با دعای امام زمان به دنیا اومده، هیچ چیز عجیب نیست. سربازی امام زمان، به عمر آدم برکت میده.
📖 #داستانک ؛ ویژه روز بزرگداشت شیخ صدوق
#شیخ_صدوق
#بیرق_شیعہ_چادر_خاڪے_توست_یا_زهرا
🌸کپی با ذکر #۵صلوت بلامانع است. #چادر_خاکی_مادر
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@CHadorhkaki
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستانک
شما در زمان خشم چگونه با آن مقابله می کنید؟
خشم باعث میشه، زبانت سریعتر از عقلت کار کنه!
ویژگی بدی محسوب میشه!
این رو بدون که انسانها در اطراف تو شایسته محبت و سازش با رویِ خوش تو هستند!
#مهربونباش، اینطور قلبت
"انعکاس مهربونیت رو جذب میکنه"
#بیرق_شیعہ_چادر_خاڪے_توست_یا_زهرا
🌸کپی با ذکر #۵صلوت بلامانع است. #چادر_خاکی_مادر
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@CHadorhkaki
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستانک
شما در زمان خشم چگونه با آن مقابله می کنید؟
خشم باعث میشه، زبانت سریعتر از عقلت کار کنه!
ویژگی بدی محسوب میشه!
این رو بدون که انسانها در اطراف تو شایسته محبت و سازش با رویِ خوش تو هستند!
#مهربونباش، اینطور قلبت
"انعکاس مهربونیت رو جذب میکنه"
#بیرق_شیعہ_چادر_خاڪے_توست_یا_زهرا
🌸کپی با ذکر #۵صلوت بلامانع است. #چادر_خاکی_مادر
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@CHadorhkaki
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
#داستانک
🤴پادشاهی خدمتکاری داشت که بسیار شاد بود، از او علت شاد بودنش را پرسید. خدمتکار گفت: قربان همسر و فرزندی دارم و غذایی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن و بدین سبب من راضی و شادم...
پادشاه موضوع را به وزیر گفت . وزیر هم گفت: قربان چون او عضو گروه ۹۹ نیست بدان جهت شاد است. پادشاه پرسید گروه ۹۹ دیگر چیست؟! وزیر گفت قربان یک کیسه برنج را با ۹۹ سکه طلا جلو خانه وی قرار دهید. پادشاه چنین کرد...
خدمتکار وقتی به خانه برگشت با دیدن کیسه و سکه ها بسیار شاد شد و شروع به شمردن کرد. ۹۹ سکه ؟! و بارها شمرد و تعجب کرد که چرا ۱۰۰ تا نیست، همه جا را زیر و رو کرد ولی اثری از یک سکه نبود.
او ناراحت شد و تصمیم گرفت از فردا بیشتر کار کند تایک سکه طلای دیگر پس انداز کند ، او از صبح تاشب سخت کار میکرد، ودیگر خوشحال نبود. وزیر هم که باپادشاه او را زیرنظر داشت گفت: قربان او اکنون عضو گروه ۹۹ است و اعضای این گرو کسانیندکه زیاد دارند اماشاد وراضی نیستند.
خوشبختی در3⃣جمله است:
تجربه ازدیروز ،
استفاده ازامروز،
امید به فردا.
ولی ما با3⃣جمله دیگر زندگی را تباه میکنیم:
حسرت دیروز ،
اتلاف امروز
ترس ازفردا
#بیرق_شیعہ_چادر_خاڪے_توست_یا_زهرا
🌸کپی با ذکر #۵صلوت بلامانع است. #چادر_خاکی_مادر
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@CHadorhkaki
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
#داستانک
پادشاهي قصد کشتن اسيري کرد. اسير در آن حالت نااميدي شاه را دشنام داد. شاه به يکي از وزراي خود گفت: او چه مي گويد؟ وزير گفت: به جان شما دعا مي کند.
شاه اسير را بخشيد.
وزير ديگري که در محضر شاه بود و با آن وزير اول مخالفت داشت گفت: اي پادشاه آن اسير به شما دشنام داد. پادشاه گفت: تو راست مي گويي اما دروغ آن وزير که جان انساني را نجات مي دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انساني مي شود.
"جز راست نباید گفت
هر راست نشاید گفت"
«گلستان سعدي»
#بیرق_شیعہ_چادر_خاڪے_توست_یا_زهرا
🌸کپی با ذکر #۵صلوت بلامانع است. #چادر_خاکی_مادر
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@CHadorhkaki
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
6.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستانک
روزی اسب پیرمردی فرار کرد:
مردم گفتند: چقدر بدشانسی!
پیرمرد گفت:
فقط خدا میدونه خوب شد یا بد ...!
فردا اسب پیرمرد با چند اسب
وحشی برگشت :
مردم گفتند: چقدر خوش شانسی !
پیرمرد گفت:
فقط خدا میدونه خوب شد یا بد ...!
پسر پیرمرد از روی یکی از اسبها
افتاد و پایش شکست :
مردم گفتند: چقدر بدشانسی !
پیرمرد گفت:
فقط خدا میدونه خوب شد یا بد ...!
فرداش از شهر آمدند و تمام مردهای
جوان را به جنگ بردند بجز پسر
پیرمرد که پایش شکسته بود.
مردم گفتند: چقدر خوش شانسی !
پیرمرد گفت:
فقط خدا میدونه خوب شد یا بد ...!
#بیرق_شیعہ_چادر_خاڪے_توست_یا_زهرا
🌸کپی با ذکر #۵صلوت بلامانع است. #چادر_خاکی_مادر
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
@CHadorhkaki
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯