eitaa logo
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
6.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
364 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
-𝒂𝒑𝒑𝒓𝒆𝒄𝒊𝒂𝒕𝒆 𝒕𝒉𝒐𝒔𝒆 𝒘𝒉𝒐 𝒅𝒐𝒏’𝒕 𝒈𝒊𝒗𝒆 𝒖𝒑 𝒐𝒏 𝒚𝒐𝒖. قدردان کسایی باشید که از شما دست نمیکشند. ┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_280 _چي ميگي يلدا؟ميخوام دكمه هاي مانتوت و باز كنم كه يه وقت در نر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 و بدون اينكه منتظر جوابش بمونم راه افتادم سمت اون پله هايي كه به طبقه بالا منتهي ميشد و حالا صداش و پشت سرم شنيدم: _همين پايينم اتاق هستا! نيمرخ صورتم و به سمتش چرخوندم و با لحن خاص و بامزه اي جواب دادم: _اينطوري با كلاس تره،ديدي كه تو فيلما غذاشون و ميخورن و بدو بدو از پله ها ميرن بالا تا برن اتاقشون! و چشم و ابرويي براش اومدم كه صداي قهقهه هاش كل خونه رو پر كرد: _اون واسه وقتيه كه سر ميزِ غذا دعواشون شده و دختره بدون اينكه غذاش و بخوره قهر كرده و بدو بدو از پله ها رفته بالا نه تو! يه جوري گفت 'نه تو' كه هركي نميدونست فكر ميكرد من اندازه يه گاو خوردم! كاملا چرخيدم سمتش: _خب منم قهر كردم ديگه! با خنده سرش و تكون داد: _قهر كردي درست،ولي با اون شكم ميتوني از پله ها بدو بدو بري بالا؟ واسه رو كم كني هم كه شده بدو بدو راه افتادم سمت پله ها تا برم بالا و حال عماد و بگيرم كه رو پله ي سوم پام سر خورد و با ما تحتم نشستم رو همون پله! واسه يه لحظه صداي خنده هاش قطع شد و سريع خودش و رسوند به پايين پله ها: _يلدا،خوبي؟ سخت بود ولي خودم و جمع و جور كردم و رو پاهام ايستادم و بدون اينكه برگردم گفتم: _معلومه كه خوبم! و اين بار آروم آروم پله هارو بالا رفتم! دوباره خنده هاي از فحش بدترِ عماد اوج گرفته بود كه پشت سرم اومد : _ببين يعني پررو تر از تو فقط خودت و زود تر از من رسيد طبقه بالا و با اشاره به سمت راست و اتاقي كه درش بسته بود ادامه داد: _اون اتاق آماده پذيرايي از ماست! چپ چپ نگاهش كردم: _تو برو همون اتاق پاييني! و خيز برداشتم سمت اتاق و عماد شونه به شونم اومد: _يه درصد فكر كن تا شمال اومده باشيم و تو بغل يار نخوابيم! در اتاق و باز كردم و همينطور كه داشتم ديدش ميزدم جواب دادم: _همون يه باري كه تو بغل يار خوابيدم برا هفت پشتم بسه! متعجب بهم چشم دوخت و من ادامه دادم: _وحشي بازيات و خون دماغ شدنم... 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
kırgınsan,sarılsalar bile birbirine yapışamazsın شكسته كه باشى بغلت هم كنند به هم نميچسبى... ┄•●❥ @Cafe_Lave
You are for me .... In the same way, the sky has a moon تو برام تڪی .... همونجوری ڪه آسمون یدونه ماه داره ┄•●❥ @Cafe_Lave
ᴏɴᴄᴇ ʏᴏᴜ ғᴇᴇʟ ʏᴏᴜ ᴀʀᴇ ᴀᴠᴏɪᴅᴇᴅ ʙʏ sᴏᴍᴇᴏɴᴇ ɴᴇᴠᴇʀ ᴅɪsᴛᴜʀʙ ᴛʜᴇᴍ ᴀɢᴀɪɴ هر وقت حس کردی کسی داره ازت دوری میکنه دیگه هیچوقت مزاحمش نشو ┄•●❥ @Cafe_Lave
Ya Benimle gerçek olun ya da beni yalnız bırakın با من واقعی باشید یا منو تنها بگذارید ┄•●❥ @Cafe_Lave
عشـق مـــن ♡ از مـوقعی که پا گذاشتی تو زندگیم شدی دلیل زندگیـم ┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_281 و بدون اينكه منتظر جوابش بمونم راه افتادم سمت اون پله هايي كه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 نشستم رو تخت نرم و گرمي كه توي اتاق بود،اصلا انگار آمادش كرده بودن واسه خوابِ بعد ظهري من! اما همينكه خواستم دراز بكشم،عماد زودتر از من خودش و انداخت رو تخت و لبخند دندون نمايي بهم زد: _خواستي بخوابي كنارم جا هستا! بااينكه ميخواستم عالمي از فحش هاي بيكرانم و نثارش كنم اما مثل خودش ضايع لبخند زدم: _ دارم ميبينم! و آهسته ولي پيوسته كنارش دراز كشيدم و در حالي كه چسب هم بوديم با تموم قدرت قل خوردم سمتش و تو يه حركت سريع از تخت انداختمش پايين! صداي فحش دادنش گوشم و پر كرده بود: _لعنت بهت!لعنت به تو يلدا با خنده خودم و به لبه ي تخت نزديك كردم _چيزي گفتي؟ دندوناش و محكم رو هم فشار داد و درحالي كه پخش زمين بود جواب داد: _من همين پايين ميخوابم! با يه عالمه عشوه خركي براش چشمك زدم و بوسي پرت كردم: _بخواب عزيزم! و اما همين كه خواستم بچرخم و با خيال راحت بخوابم آرنجم و كشيد و همين باعث شد تا به پشت بيفتم روش! با اينكه وزنم زياد نبود اما انگار داشت له ميشد كه با صدايِ ته چاهي ناليد: _استخونام خورد شد! با يادآوري اينكه من و اينطوري از رو تخت كشونده بود پايين سعي كردم تموم سنگيني وزنم و بندازم روش و آسوده جواب دادم: _منكه وزني ندارم قربونت برم! صداش دوباره به گوشم رسيد: _اون ترازويي كه تو رو ٥٠كيلو نشون ميداده خرابه! و تقلا كرد كه من و بندازه كنار كه مقاومت كردم و اين بار چرخيدم سمتش و آرنجام و رو سينش گذاشتم و صورتم و به دستام تكيه دادم: _خب داشتي ميگفتي! چشماش يه جوري گرد شده بود و رنگ و روش طوري پريده بود كه نميتونستم نخندم و بين حرفام خندم ميگرفت: _زنده اي استاد؟ با ضربه محكمي كه زد پسِ كلم افتادم كنارش و مات ضربه اي كه بهم زده بود به سقف چشم دوختم كه سرش و بلند كرد و نگاهي بهم انداخت: _تو چي؟زنده اي دانشجوي ٥٠كيلويي؟... 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
من تو را بی نهایت دوست دارم تو این دنیایی که پایان داره 😍😘💕❣💕 ┄•●❥ @Cafe_Lave
دیـــــوانـہ ی تـو هر دو جهـان را چـــــه کُنــــــــــد ؟ ┄•●❥ @Cafe_Lave