eitaa logo
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
6.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
365 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_273 و منتظر نگاهش كردم اما اخمش غليظ تر شد و همزمان آرنج پونه تو
🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 وقتی اون حرف زد همه به سمت من چرخید و نگاهم می کردن عرق کرده بودم حالم اصلا خوب نبود سکوت کرده و توسکا به جای من از جاش بلند شد و گفت - چی داری برای خودت زر زر می کنی سرت تو کار خودت باشه وگرنه میرم به حراست میگم داری مزاحم میشین با صدای بلند خندید و گفت خاتم کوچولو برو هر کاری که دلت می خواد بکن نکنه تو هم میخوای مثل این دوستت یه شب بیایی مست کنی خودتو بندازی به من؟ ابروهام بالا پرید اینا همه تقصيررا گردن من انداخته بودن. که من مست کرده بودم و داشتم ماهان و از راه بدر می کردم دیگه تحملشو نداشتم کوله پشتی و چنگ زدم و با قدم های بلند از اتاق بیرون رفتم. حالم انقدر بد بود که دیگه برام مهم نبود همه دارن نگاه می کنن گریه می کردم و فقط می خواستم از این خراب شده بیرون برم از اونجا که بیرون زدم توی خیابونا شروع کردم به راه رفتن و گریه کردن خدایا چرا باید اینطوری می شد چرا باید اینطوری آبروم بره؟ هر چقدر راه میرفتم و گریه میکردم چیزی از بار دردی که روی قلبم بود کم نمی شد اشکام بند میومد هوا داشت کم کم تاریک میشد تا خود غروب توی خیابونا چرخیده بودم گوشی رو از توی کیفم در آوردم نگاهی بهش انداختم باتریش داشت تموم میشد و چون روی سایلنت بود صدای زنگش رو نشنیده بودم حافظ بیشتر از صدبار بهم زنگ زده بود و چند تا پیام داده بود پیاماشو دونه بدون خوندم کجایی ترمه آدرس بفرست میام دنبالت دختر چرا زنگ میزنم جواب نمیدی نگرانتم بگو کجایی چند پیام دیگه ام با همین مضمون برام فرستاده بود تا شمارشو گرفتم.......... اون جواب داد سریع گفتم گوشیم اخطار میدع الانه که خاموش میشه 🌸 🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸