خانوادت در جریانن؟
دل و دین و جوون منو بردی؟😍❤️
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_275 حالا اين من و پونه بوديم كه يه دست به كمر داشتيم ميخنديديم و
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_276
_آره جواديم خره!
كه شونه اي بالا انداختم:
_اون خر نيست من زرنگم!
و بعد هر دو نشستيم تو ماشين و راه افتاديم...
سر چهار راهي كه بالاتر از دانشگاه بود پشت چراغ قرمز بوديم كه يه دفعه پونه گفت:
_يلدا من اصلا دلم نميخواد برم خونه
لپش و كشيدم و جواب دادم:
_خب ميتونيم نريم خونه
كه با شيطنت بشكني زد و همزمان با سبز شدن چراغ گفت:
_اندرزگو!
_آرره،بريم شيطوني!
و اين شد كه به سمت اندرزگو تازونديم!
اما هنوز به مقصد نرسيده بوديم كه با شنيدن صداي زنگ گوشيم كنار خيابون وايسادم و با ديدن اسم عماد كه حالا 'شوهر احتمالي' هم سيو شده بود و همين اسمش باعث يه ربع خنديدن پونه شد،
با لپاي گل انداخته جواب دادم:
_جونم؟
_كجايي خانوم؟
_با پونه اومديم تو خيابونا يكم بچرخيم
آهاني گفت و ادامه داد:
_باشه مراقب باشيد
چشمي گفتم و خواستم خدافظي كنم كه صداي نكره پونه بلند شد :
_قطع كن ديگه تو اندرزگو منتظرمونن
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
دوسش دارم🙈😍❤️💋😘
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
تـــو را دارم و از
هیچ چــیز غـــمم نیست
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
وقتی باهات حرف میزنم!❣
انگار یه سطل ژلوفن ❣
خالی میکنن تو تنم 😍💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
I found myself in your eyes
#مَن خودمو ❣
توىِ چِشماىِ #تو پِيْدا كردم :)💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
+وقتی میخوای آروم شی چیکار میکنی؟
-به تو فکر میکنم...💋
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
قَشَنگيِه عِشق اونجاشِه كِه ❣
كِِنارِش حالِت بِهتَرينِه 😍💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
مـثلا خــنده های تو ❣
قاتل جـانــم بشود؛❣
این دل انگیزترین ❣
قتل جهان خواهد شد ...😍💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
من یه روز زندگی با تو رو❣
به یه عمر ❣
زندگی بدون تو ترجیج میدم😍😘💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_276 _آره جواديم خره! كه شونه اي بالا انداختم: _اون خر نيست من زرنگ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_277
_آخه لعنتي برو با هم سطح خودت تو اين پرايد كوفتي دنبال چي ميگردي؟
و آسوده و بيخيال بطري آب مدني توي ماشين و سر كشيد كه نگاهي به سانتافه كنارم كردم و با دست بهش فهموندم كه بزنه به چاك
مزاحمتش از يه طرف و شيشه هاي دوديش از طرف ديگه بدجوري روي مخم بود كه حالا يه كمي شيشه رو داد پايين و همين باعث شد تا من بي اختيار رو ازش بگيرم و به روبه رو خيره بشم كه يه دفعه صداش به گوشم خورد:
_اينطوري نميشه خانم بزن بغل!
يه لحظه حرصم گرفت و خواستم پام و رو پدال گاز فشار بدم اما با پيچيدن دوباره ي اون صدا توي سرم متعجب سرم و چرخوندم سمت پونه و عين ديوونه ها يه دفعه هر دومون با جيغ گفتيم:
_عماد؟
و بعد هردومون خندمون گرفت!
با همون لبخند مسخره ي روي لبم برگشتم سمت ماشين كنارم كه حالا كاملا شيشه ي پنجره رو پايين داده بود و درحالي كه با خنده سري تكون ميدادم گفتم:
_خروسِ بي محل!
كه شونه اي بالا انداخت و دوباره اشاره كرد كه ماشين و نگهدارم!
طولي نكشيد كه كنار خيابون ايستادم وهمزمان با پياده شدن عماد ماهم پياده شديم.
با لبخند كج گوشه ي لبش بهمون نزديك شد و به محض رسيدنش عينكش و برداشت و گفت:
_كه مياين اندرزگو دوتايي؟!
پونه كه هول شده بود و بدبختانه به سكسكه هم افتاده بود هم زمان با سكسكه 'سلام'ي داد كه هر سه مون به خنده افتاديم و عماد ادامه داد:
_اونم با همچين ماشين لوكس و خفني؟!
و به پرايد دوباره تحقير شدم نگاه كرد و با صداي بلندتري خنده هاش و ادامه داد...
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼