°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_250 بعد از گذشت دقيقه ها بالاخره رسيديم و ماشينارو توي حياط پارك
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_251
_بگيد ماهم بخنديم
نگاهي به آوا انداختم از اون نگاه ها كه ميگفت حرف بزني خونت و ريختم و بعد يه لبخند ساختگي زدم:
__آواست ديگه حالا عادت ميكني،اين خواهر من يه تختش كمه و فقط ميخنده!
و در حالي كه ميرفتم سمتشون ادامه دادم:
_واقعا اگه آقا رامين نميگرفتش آوا تو خوابم رنگ شوهر و خونه بخت نميديد!
و قهقهه زنان كنار عماد نشستم،
عمادي كه به مثل رامين از خنده وا رفته بود و فقط سر تكون ميداد!
با ضربه اي كه آوا به بازوي رامين زد،صداي خنده ي رامين افتاد و صداي آول تو خونه پيچيد:
_هرهرهر از كي تا حالا جنابعالي با شنيدن هر مزخرفي خندشون ميگيره؟
و با حرص دندوناش و روي هم فشار داد كه دستش و گرفتم تا بشينه:
_إ آوا تو كه نسبت به حقيقت انقدر سخت گير نبودي!
و لبخند حرص دراري زدم كه افتاد روي مبل كنارم:
_ تو يكي ساكت كه نميخوام دهنم و باز كنم و...
پريدم تو حرفش:
_ميدونم كه نميخواي دهن باز كني و از خوبيام بگي و اصلا هم لازم نيست!
كه لباش مثل يه خط صاف شد و قبل از اينكه حرفي بزنه عماد بلند شد:
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
خوش کرده ام این دل را
به دیدنت؛
در دل من کافری هست
که عجیب به لبخند «تــو» ایمان دارد...💞
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
آدَما جز تــ♡ــو•~•
هَمه پوچُ وَقت گیرَن🌸🔗💜
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
تو که میخندی
قلبم آروم میگیره
ناراحت میشی بارون میگیره
دنیام آرومه وقتی آرومی
همه عشق و آرزومی
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
ᗷᗩᗷY YOᑌ'ᖇE ᗰY ᗯOᖇᒪᗪ
عـزیـزمـ تــو دنیــایِ مـنـے ♥️💍
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_251 _بگيد ماهم بخنديم نگاهي به آوا انداختم از اون نگاه ها كه ميگ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_252
_بيا بريم تو آشپزخونه يلدا يه كمي كمكم كن
و منتظر نگاهم كرد كه بلند شدم و حالا قبل از رفتنمون آوا بالاخره زهر خودش و ريخت:
_مثلا يكي از همين خوبيات اينه كه از الان به فكر همبازي واسه خواهرزادتي!
و اين بار رنگ پيروزي تو چشم هاي اون درخشيد كه بين نگاه گيج عماد و رامين با نگاهم براش خط و نشون كشيدم و همراه عماد راهي آشپزخونه شدم...به محض رسيدن به آشپزخونه مشتي به بازوي عماد كوبيدم و آروم تو گوشش گفتم:
_آبروم رفت عماد،آبروم رفت!
گيج نگاهم كرد:
_چته؟!
دماغم و تو صورتم جمع كردم و يه دست به كمر جواب دادم:
_سنجاق سرم جامونده بود اينجا،آواهم پيداش كرد
و با مكث ادامه دادم:
_به همين سادگي!
كه اولش فقط نگاهم كرد و بعد زد زير خنده:
_حالا مگه رو تخت پيداش كرده كه آبروت بره؟
انگشت اشارم و زير دماغم كشيدم و بهش نزديك تر شدم:
_قرارم نيست اين اتفاق بيفته،هرگز هرگز!
و راه افتادم سمت يخچال كه صداي عماد به گوشم رسيد:
_آره خب اگه يه كم حواسمون و جمع كنيم هيچوقت هيچكس نميفهمه چيكار كرديم
چشمام و با حرص باز و بسته كردم كه سرم و به سمتش چرخوندم كه با خنده شونه اي بالا انداخت:
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
|• мυsic ɢʀαρнʏ •|
تا میشه باید دیوونگئ ڪنیم
ما زنده هستیم تا زندگئ ڪنیم...!
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
You make me think
life's worth living...💋
تو باعث ميشی کہ فکر کنم
دنيا ارزشِ زندگی کردن رو داره..💋
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
مِثِ خونِ تو رگامی❤
جریان داری تو لحظه های زندگیم...😘
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
و "عزیزم"...💙
به بعضی ها خیلی می آید . . .
مثلا وقت هایی که ....
مرا "عزیزم" صدا می کنی
چقدر تو . . .
به من می آیی . . . !💙
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣