يك بوسه طلبكارم ❣
و يك عمر بدهكار❣
جانا طلبم را بده، ❣
عمرم به فدايت!😍😘💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
یه نفر کنارمه ❣
که بعد از اون ❣
دیگه لازم نیست کسی بیاد تو زندگیم
چون خودش تموم زندگیمه 😍💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
فَقَط پیشِ «تُو» آرومَم ❣
فَقَط با «تُــو»❣
جَهان خوبہ❣
چِقَد بَد عادَتم ڪَردے❣
نَباشے حــالَـم آشـــوبہ💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_79 همينطور كه سرم و به شيشه تكيه داده بودم از گوشه چشم نگاهش كردم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_80
وارد كلاس شدم .
چشمام و دور تا دور كلاس چرخوندم ولي نه! خبري از پونه نبود.
بي حوصله و خسته روي يه صندلي وسط كلاس لم دادم و سرم و به پشت خم كردم و چشمام و بستم كه حس كردم يه چيز داره دماغم و قلقلك ميده و خارش گرفتم!
مطمن بودم فرزينه و داره اذيت ميكنه ،
صداي خنده ريز بقيه رو ميشنيدم اولش از جام تكون نميخوردم اما تو يه حركت حرفه اي همينطور كه مثلا خواب بودم مچ دستش و محكم چسبيدم و بدون اينكه بهش فرصت بدم تا اونجايي كه جا داشت پيچوندم !
آخ كه چه حس خوبي داشتم!
دادش رفته بود هوا و با فحش و ناسزا سعي ميكرد تا دستش و از چنگم در بياره اما من فقط با پوزخند سردي نگاهش ميكردم!
صداي خنده دوستاش خوشحال ترمم ميكرد و انگيزم بيشتر ميشد و اون و حرصي تر ميكرد كه يهو صدايِ:
_اينجا چخبره ي
عماد
همه رو به خودشون آورد!
سرم و بلند كردم و با عماد چشم تو چشم شدم و آروم بدون اينكه كنترلي روي خودم داشته باشم دست فرزين و ول كردم!
عماد با اخم نگاهش و گرفت و رفت كنار ميزش و كيفش و روي ميز گذاشت
يه حس بد داشتم سر جام نشستم و سرم و توي دستام گرفتم ،
كه صداي نكره فرزين و از پشتم شنيدم:
_به حسابت ميرسم جوجه!
نفسم و عصبي به بيرون فوت كردم:
_هيچ غلطي نميتوني بكني شتر مرغ نابالغ!
كيفم روي پام بود و بند هاش اويزون بود كه از پشت محكم كشيده شد اما من چسبيده بودم به كيفم كه اون فرزين احمق انقدر محكم بندو كشيد كه به پشت با صندلي سقوط كرديم و بعد تو صداي قهقههي بچه ها عماد فرياد زد:
_ كلاس تعطيله،همه بريد...اما آقاي طاهري شما پشت در منتظر باش و شما خانم معين توي كلاس بمونيد من همين امروز تكليفم رو روشن ميكنم...
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
یك ساعت ميبينيش، ❣
چهل و هشت ساعت ❣
به اون يك ساعت فكر ميكنی ❣
و با خودت هی لبخند ميزنی😍💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_80 وارد كلاس شدم . چشمام و دور تا دور كلاس چرخوندم ولي نه! خبري از
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_81
نميدونم چرا اما بدجوري از خشمِ تو چشماش ميترسيدم و همين باعث كلافگيم شده بود!
كلاس به سرعت برق و باد خالي شد و حالا جز من و عماد كسي توي كلاس نبود كه از همون فاصله زل زد تو چشمام و گفت:
_ همينجا ميموني تا بيام!
و بعد از اتاق زد بيرون...
هم يه استرس خفيف داشتم هم فضوليم
گل كرده بود رفتم پشت در و يكم لاشو باز كردم و به زور عماد و فرزين و ميديدم كه انگار عماد داشت توبيخش ميكرد
اما با صداي آروم جوري كه من نميشنيدم!
حواسم پرت شده بود به نقطه اي و خيره به همون نقطه توي فكر بودم كه در محكم بسته شد
و كوبيده شد تو صورتم...
خورد شدنِ تك تك اجزاي صورتم و حس ميكردم و انگار جونم داشت از دماغم در ميومد!
بيشترين آسيب رو هم همين دماغ بيچاره و پيشونيم ديده بودن و از اين دو ناحيه فلج شده بودم!
دماغم به قدري ضربه خورده بود كه صداي غضروفش به گوشم رسيد!
اين دماغ ديگه دماغ بشو نبود!
بي حال افتاده بودم روي صندلي و با يه دست پيشونيم و با دست ديگه بينيم رو ماساژ ميدادم كه يهو اومد داخل و
در و بست و با نگراني سعي كرد آرومم كنه!
اون لحظه تنها كاري كه كردم دستم و
گذاشتم رو دهنم كه جيغ نزنم و با چشم هايي كه از شدت درد پراز اشك شده بودن نگاهش كردم كه روي زمين ،روبه روم زانو زد:
_خوبي؟!
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
خوشبختی یعنی ❣
دستای تو و جاده ای که ❣
تمام نشه😍😘💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
همسر مهربونم ❣
حال خوبم از بودنته❣
تو نباشی توی دل من غمته❣
هرچی دوستت دارم بگم باز کمته❣
دلم به تو خوشه😍😘💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
ʏᴏᴜ'ʀᴇ ᴛʜᴇ ʙᴇsᴛ ᴍᴇᴍᴏʀʏ ᴛʜᴀᴛ
ɪ ᴡɪʟʟ ᴋᴇᴇᴘ ғᴏʀᴇᴠᴇʀ♡
#طُ بِهتَریـن خاطِره اے هَستی ❣
ڪِ تا ابَد نِگهِـش میـدارَمـ💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣