فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_شجاعی
💥 خیلی ضرر میکنیم اگه
درست دعا کردن رو، یاد نگیریم!
💥اگه از خدا، کم بخوایم!
💥اگه باور نداشته باشیم که اجابت، همینجاست؛
بدون ذرهای فاصله با ما!
💥و اگه فکر کنیم دیگه برای توبه و
ساختن یه ابدیت زیبا، دیر شده!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اعتراض حجت الاسلام رفیعی به وضعیت حجاب در جامعه :
🔹قانونی ، شرعی و عرفی مخالف ارزشهای ماست ...
🔹 چرا نظام به این سادگی با این موضوع کنار اومده؟
🔹 با همین وضعیت کار جلو برود کنترل از دست حاکمیت خارج می شود.
#حجاب
💢↶ اعمال شب بیست و هفتم ↷💢
✨ماه مبارک رمضان✨
↩️ این شب، شب مبارک و فوقالعادهای
است و اعمالی برای آن ذکر شده است↯
❶ غسل
❷ روايت شده است حضرت زين العابدين
علیهالسلام اين دعا را در اين شب
از اول تا آخر شب مكرر مىخواند:
【اَللَّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ
وَالْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَالاسْتِعْدَادَ
لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ】
〖خدايا روزيم كن دورى گزيدن از
خانه فريب و بازگشت به سوى خانه جاويدان
و آماده شدن براى موت پيش از رسيدن فوت〗
❸ دعائی براى اين شب از رسول اکرم ﷺ
نقل شده که مجموعهاى از آيات قرآن است:
【ربَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْلَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا
سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ
ربَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِکَ وَلا تُخْزِنا
يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ
ربَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا
بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ
ربَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً
ربَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً
ربَّنا عَلَيْکَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْکَ أَنَبْنا وَ إِلَيْکَ الْمَصِيرُ
ربَّنا لا تَجعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا
ربَّنَا اغفِرْلَنا ذُنُوبَنَا وَ لِإِخوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا
بِالْإِيمانِ وَلا تَجعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِينَ
آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ
صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَاستُرْ عَلَیَّ ذُنُوبِی
وَ عُيُوبِی وَاغْفِرْلِی بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ
إِنَّکَ الرَّئوفُ الرَّحِيم】
▫️پروردگارا ايمان آورديم پس گناهان ما را بيامرز و بدىهايمان را بپوشان و همراه با نيكان بميران
▫️پروردگارا آنچه را كه به فرستادگانت وعده دادهاى به ما عطا كن و در روز قيامت رسوايمان مكن به راستى كه تو هرگز خلف وعده نمىكنى
▫️پروردگارا دوبار ما را ميرانده و دوبار زنده گردانيدهاى به گناهان خود اعتراف مىكنيم آيا راهى براى بيرون آمدن از عذاب تو وجود دارد؟
▫️پروردگارا عذاب جهنم را از ما منصرف گردان زيرا به راستى عذاب آن زيانبار است
▫️پروردگارا همسران و نسل ما را نور چشم ما قرار ده و ما را پيشواى تقواپيشگان بگردان
▫️پروردگارا بر تو توكل نموديم و به سوى تو بازگشتيم و بازگشت همگان به سوى تو است
▫️پروردگارا ما را گرفتار در دست كافران قرار مده
▫️پروردگارا ما و برادران ما را كه پيش از ما ايمان آوردهاند بيامرز و كينه به مؤمنان را در دل ما قرار مده پروردگارا به راستى كه تو بسيار مهرورز و مهربان هستى
▫️بر محمد و خاندان او درود فرست و عيبهاى مرا بپوشان و به حق محمد و آل محمد مرا بيامرز به راستى كه تو بسيار مهرورز و مهربان هستى
❹ دعاى شب بيست و هفتم
【يا مَادَّ الظِّلِّ وَ لَوْ شِئْتَ لَجَعَلْتَهُ سَاكِنا وَ جَعَلْتَ الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً ثُمَّ قَبَضْتَهُ قَبْضا يَسِيراً يَا ذَا الْجُودِ وَالطَّوْلِ وَالْكِبْرِيَاءِ وَالْآلاءِ لا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ يَا قُدُّوسُ يَا سَلامُ يَا مُؤْمِنُ يَا مُهَيْمِنُ يَا عَزِيزُ يَا جَبَّارُ يَا مُتَكَبِّرُ يَا اللهُ يَا خَالِقُ يَا بَارِئُ يَا مُصَوِّرُ يَا اللهُ يَا اللهُ يَا اللهُ لَکَ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى وَالْأَمْثَالُ الْعُلْيَا وَالْكِبْرِيَاءُ وَالْآلاءُ أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و أَنْ تَجْعَلَ اسْمِی فِی هَذِهِ اللَّيْلَةِ فِی السُّعَدَاءِ وَ رُوحِی مَعَ الشُّهَدَاءِ وَ إِحْسَانِی فِی عِلِّيِّينَ وَ إِسَائَتِی مَغْفُورَةً وَ أَنْ تَهَبَ لِی يَقِيناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِی وَ إِيمَاناً يُذْهِبُ الشَّکَّ عَنِّی وَ تُرْضِيَنِی بِمَا قَسَمْتَ لِی وَ آتِنَا فِی الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ الْحَرِيقِ وَارْزُقْنِی فِيهَا ذِكْرَکَ وَ شُكْرَکَ وَالرَّغْبَةَ إِلَيْکَ وَالْإِنَابَةَ وَالتَّوْبَةَ وَالتَّوْفِيقَ لِمَا وَفَّقْتَ لَهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرازی زیبا از قرآن:
استاد عبدالباسط عبدالصمد رحمه الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر دشمن مولا لعنت🙌
چه بخواید
چه نخواید
مولای ما عزیز دل پیغمبر بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امیرالمؤمنین
هرگز حدیث وصل تو کوته نمیشود
این گفتگو تا به قیامت ،مسلسل است
#علامه_امینی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎امام علی علیه السلام :
🌤همواره در انتظار فرج باشید، و یاس و ناامیدی از رحمت خدا به خود راه مدهید.🌤
🌤أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌤
الهی آمین🤲🏻💚
16.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 کاش اون کارو نکرده بودم...
کاش اون اشتباهو انجام نداده بودم...
کاش اون گناهو مرتکب نشده بودم...
😔 نمیتونم خودمو ببخشم.
#انگیزشی_موفقیت
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به زودی در سراسر کشور این نماهنگ پخش بشه یه صلوات بفرست ان شاا...
بامید تحقق این شعارجهانی 🌷👇👇👇
قاسم نبودی ببینی قدس آزاد گشته
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷💪💪💪💪💪
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅نوبت جهاد به شما هم رسید....
یادتان هست چقدر غبطه میخوردید که چرا نمیتوانید لباس رزم بپوشید و در میدان جنگ با دشمنان مبارزه کنید؟
خانم محجبه🌸 اکنون در وسط میدان نبرد هستید و فرمانده و سرباز این میدان شمایید .
#حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویری حیرتآور از جایگاه واقعی زن در غرب
#نشر حداکثری
سید مصطفی الموسوی_۲۰۲۳_۰۴_۱۸_۲۳_۱۹_۲۹_۰۳۴.mp3
5.81M
شب بیست و هشتم
فرازی از #دعای_افتتاح
باصدای: #سید_مصطفی_الموسوی
اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
خدایا به درگاه تو شکوه می آوریم از نبود پیامبران ما که درودهای تو بر او و خاندانش
وَ غَيْبَةَ وَلِيِّنَا
و از غیبت مولایمان
وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا
و بسیاری دشمنانمان
وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا
و کمی نفراتمان
وَ شِدَّةَ الْفِتَنِ بِنَا
سختی فتنه ها به سویمان
وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَيْنَا
و از جریان زمان بر زیانمان
فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
بر محمّد و خاندانش درود فرست
🌷 #دختر_شینا – قسمت 9⃣3⃣
✅ فصل یازدهم
💥 مجبور بودم برای مهمانهایم شام بپزم. رفتم توی آشپزخانه. غذا میپختم و اشک میریختم. بالاخره شام آماده شد. اما خبری از صمد و برادرهایش نشد. به ناچار شام را آوردم. بعد از شام هم با همان دو سه دست لحاف و تشکی که داشتیم، جای مهمان ها را انداختم. کمی بعد، همه خوابیدند. اما مگر من خوابم میبرد! منتظر صمد بودم. از دلآشوبه و نگرانی خوابم نمیبرد. تا صدای تقّهای میآمد، از جا میپریدم و چشم میدوختم به تاریکیِ توی حیاط؛ اما نه خبری از صمد بود، نه تیمور و ستار.
💥 نمی دانم چطور خوابم برد؛ اما یادم هست تا صبح خوابهای آشفته و ناجور میدیدم. صبح زود، بعد از نماز، صبحانه نخورده پدرشوهرم آمادهی رفتن شد. مادرشوهرم هم چادرش را برداشت و دنبالش دوید. دیگر نمی توانستم تاب بیاورم. چادرم را سر کردم و گفتم: « من هم میآیم. »
💥 پدرشوهرم با عصبانیت گفت: « نه نمیشود. تو کجا میخواهی بیایی؟! ما کار داریم. تو بمان خانه پیش بچههایت. »
گریهام گرفت. مینالیدم و میگفتم: « تو را به خدا راستش را بگویید. چه بلایی سر صمد آمده؟! من که میدانم صمد طوری شده. راستش را بگویید. »
پدرشوهرم دوباره گفت: « تو برو به مهمان هایت برس. الان از خواب بیدار میشوند، صبحانه میخواهند. »
💥 زارزار گریه میکردم و به پهنای صورتم اشک میریختم، گفتم: « شیرین جان هست. اگر مرا نبرید، خودم همین الان میروم دادگاه انقلاب. »
این را که گفتم، پدرشوهرم کوتاه آمد. مادرشوهرم هم دلش برایم سوخت و گفت: « ما هم درست و حسابی خبر نداریم. میگویند صمد زخمی شده و الان بیمارستان است. »
این را که شنیدم، پاهایم سست شد. اینکه چطور سوار ماشین شدیم و به بیمارستان رسیدیم را به خاطر ندارم. توی بیمارستان با چشم، دنبال جنازهی صمد میگشتم که دیدم تیمور دوید جلوی راهمان و چیزی در گوش پدرش گفت و با هم راه افتادند طرف بخش.
💥 من و مادرشوهرم هم دنبالشان میدویدیم. تیمور داشت ریزریز جریان و اتفاقاتی را که افتاده بود برای پدرش تعریف می کرد و ما هم میشنیدیم که دیروز صمد و یکی از همکارانش چند تا منافق را دستگیر میکنند.
💥 یکی از منافق ها زن بوده، صمد و دوستش به خاطر حفظ شئونات اسلامی، زن را بازرسی بدنی نمیکنند و میگویند: « راستش را بگو اسلحه داری؟» زن قسم میخورد اسلحه همراهم نیست. صمد و همکارش هم آنها را سوار ماشین میکنند تا به دادگاه ببرند. بین راه، زن یکدفعه ضامن نارنجکش را میکشد و میاندازد وسط ماشین. آقای مسگریان، دوست صمد، در دم شهید، اما صمد زخمی میشود.
💥 جلوی در بخش که رسیدیم، تیمور به نگهبانی که جلوی در نشسته بود گفت: « میخواهیم آقای ابراهیمی را ببینیم. »
نگهبان مخالفت کرد و گفت: « ایشان ممنوعالملاقات هستند. »
دست خودم نبود. شروع کردم به گریه و التماس کردن. در همین موقع، پرستاری از راه رسید. وقتی فهمید همسر صمد هستم، دلش سوخت و گفت: « فقط تو میتوانی بروی تو. بیشتر از دو سه دقیقه نشود، زود برگرد. »
پاهایم رمق راه رفتن نداشت. جلوی در ایستادم و دستم را از چهارچوب در گرفتم که زمین نیفتم. با چشم تمام تختها را از نظر گذراندم. صمد در آن اتاق نبود. قلبم داشت از حرکت میایستاد. نفسم بالا نمیآمد. پس صمد من کجاست؟! چه بلایی سرش آمده؟!
💥 یکدفعه چشمم افتاد به آقای یادگاری، یکی از دوستان صمد. روی تخت کنار پنجره خوابیده بود. او هم مرا دید، گفت: « سلام خانم ابراهیمی. آقای ابراهیمی اینجا خوابیدهاند و اشاره کرد به تخت کناری. »
باورم نمیشد. یعنی آن مردی که روی تخت خوابیده بود، صمد بود. چقدر لاغر و زرد و ضعیف شده بود. گونههایش تو رفته بود و استخوانهای زیر چشمهایش بیرون زده بود. جلوتر رفتم. یک لحظه ترس بَرَم داشت. پاهای زردش، که از ملحفه بیرون مانده بود، لاغر و خشک شده بود. با خودم فکر کردم، نکند خدای نکرده...
💥 رفتم کنارش ایستادم. متوجهام شد. به آرامی چشمهایش را باز کرد و به سختی گفت: « بچهها کجا هستند؟! »
بغض راه گلویم را بسته بود. به سختی میتوانستم حرف بزنم؛ اما به هر جانکندنی بود گفتم: « پیش خواهرم هستند. حالشان خوب است. تو خوبی؟! »
نتوانست جوابم را بدهد. سرش را به نشانهی تأیید تکان داد و چشم هایش را بست. این شد تمام حرفی که بین من و او زده شد. چشمم به سِرُم و کیسه خونی بود که به او وصل شده بود. همان پرستار سر رسید و اشاره کرد بروم ..
🔰ادامه دارد...🔰