🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #شصت_وهفت
_هر وقت حالتون بهتر شد براتون بلیط میگیرم برگردید ایران پیش خونواده تون!
و نمیدید حالم چطور به هم ریخته..
که نگاهش در فضا چرخید و با سردی
جملاتش حسرت روزهای آرام سوریه را کشید
_ #ایران که باشید دیگه خیالم راحته! سوریه هم تا یک سال پیش هیچ خبری نبود، داشتیم زندگیمون رو میکردیم که همه چی
به هم ریخت، اونم به #بهانه آزادی! حالا به بهانه همون آزادی دارن جون و مال و ناموس مردم رو غارت میکنن!
از اینکه با کلماتش رهایم کرد، قلب نگاهم شکست و این قطره اشک نه از وحشت جسد سعد و نه از درد پهلو که از احساس غریب #دلتنگی😞 او بود و نشد پنهانش کنم که بی اراده اعتراف کردم
_من ایران جایی رو ندارم!😥😞
نفهمید دلم میخواهد پیشش بمانم که خیره نگاهم کرد و ناباورانه پرسید
_خونواده تون چی؟😟
#محرومیت از محبت پدر و مادر و برادر روی شیشه احساسم ناخن میکشید..
و #خجالت میکشیدم بگویم #به_هوای همین همسر از همه خانواده ام بریدم که پشت پرده اشک پنهان شدم..😢😞
و او نگفته حرفم را شنید و مردانه #پناهم داد
_تا هر وقت خواستید اینجا بمونید!
انگار از نگاهم
نغمه احساسم را شنیده بود،..
با چشمانش #روی_زمین دنبال جوابی میگشت و اینهمه احساسم در دلش جا نمیشد که قطرهای از لبهایش چکید
_فعلاً خودم مراقبتونم، بعدش هر طور شما بخواید.
و همین مدت فرصت فراخی به دلم داده بود تا هر آنچه از سعد زخم خورده بودم از محبت مصطفی و مادرش مرهم بگیرم
که در خنکای خانه آرام شان دردهای دلم کمتر میشد و قلبم به حمایت مصطفی🌸
گرمتر...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
💖 کانال توسل به شهدا 💖
https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #شصت_وهشت
در هم صحبتی با مادرش لهجه عربی ام هر روز بهتر میشد..☺️
و او به رخم نمیکشید..
به هوای حضور من و به دستور مصطفی، چقدر اوضاع زندگی اش به هم ریخته.. 🙁😔
که دیگر هیچکدام از اقوامشان حق ورود به این خانه را نداشتند..و هر کدام را به بهانه ای رد میکرد.. 😔
مبادا کسی از حضور این دختر #شیعه_ایرانی باخبر شود...
مصطفی🌸 روزها در مغازه پارچه فروشی و شب ها به همراه 🌷سیدحسن🌷 و دیگر جوانان 🤝شیعه و سُنی🤝 در #محافظت_ازحرم حضرت سکینه(س) بود و معمولاً وقتی به خانه میرسید، ما خوابیده بودیم و فرصت دیدارمان تنها هنگام نماز صبح بود...
لحظاتی که من با چشمانی خواب از اتاق برای وضو بیرون میرفتم..
و چشمان مصطفی خمار از خستگی به رویم سلام میکرد..
و لحن گرم کلامش برایم عادی نمیشدکه هر سحر دست دلم میلرزید و خواب از سرم میپرید...
مادرش به هوای زانو درد معمولاً از خانه بیرون نمیرفت..
و هر هفته دست به کار میشد تا با پارچه جدیدی برایم پیراهنی چین دار و بلند بدوزد و هر بار با خنده 😁دست مصطفی را رو میکرد
_دیشب این پارچه رو از مغازه اورد که برات لباس بدوزم، میگه چون خودت از خونه بیرون نمیری، یه وقت احساس غریبی نکنی! ولی چون خجالت میکشید گفت بهت نگم اون اورده!😊
رنگهای انتخابی اش همه یاسی و سرخابی و صورتی با گلهای ریز سفید بود و هر سحری که میدید پارچه پیشکشی اش را پوشیده ام #کمتر نگاهم میکرد و از سرخی گوش و گونه هایش خجالت میچکید...
پس از حدود سه ماه..
دیگر درد پهلویم فروکش کرده و در آخرین عکسی که گرفتیم..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
💖 کانال توسل به شهدا 💖
https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🕊
🌹 🕊
🕊 🌹 🕊
🌹 🕊 🌹 🕊
🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹
🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹
شنبه ۱۴۰۲/۶/۱۸
5⃣2⃣ بیست و پنجم روز چله
🦋 اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
🌹🍃 السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
🌿🌺 بـه رســـمِ ادب ســـلام بـه اربـــاب و ســـالارِ شیعیـــان...🌿🌺
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
🙏ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺮّﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮّﺣﯿﻢ🙏
🌿🌷سبحانَ الله يا فارِجَ الهَمّ وَ ياکاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ يَسّر اَمری وَارحِم ضَعفی وَقِلَـّةَ حيلَتی وَارزُقنی حَيثَ لااَحتَسِب يارَبَّ العالَمين🌸
🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃
____🍃🌸🍃____
💖 کانال توسل به شهدا 💖
https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💚 بسم الله الرحمن الرحیم 💚
9⃣1⃣ نوزدهمین دوره چله توسل و هدیه صلوات بر شهدا 🕊️🌷🕊
🌷امروز شنبه ۱۸ شهریور ماه
🏴 مصادف با ۲۳ صفر 🏴 🌷
💐 «بیست و پنجمین» روز چله صلوات ،زیارت عاشورا و توسل به شهدا 💐
🌷 شهید والامقام محمد حسن اسماعیلی
💠 لبیک حق در سن ۲۰ سالگی
💠مزار:
💠معرف : منتظر المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
💖 کانال توسل به شهدا 💖
https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
شهید والامقام محمد حسن اسماعیلی 🌹🕊🌹
💖 کانال توسل به شهدا 💖
https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🦋 شهید محمدحسن اسماعیلی
شهدای استان خراسان جنوبی
شهید محمدحسن اسماعیلی به تاریخ 20/8/1341 در روستای بیهود از توابع شهرستان قاین متولد ودر تاریخ 10/1/1361 در جبهه رقابیه براثر اصابت ترکش به فیض شهادت نائل شد .
🌷☘شهید محمدحسن اسماعیلی ، یکی دیگر از گواهان و شاهدان عرصه های نبرد و خون و از دلاوران صحنه های نبرد حق علیه باطل ، در تاریخ 20/8/1341 در خانواده ای با صفا و متدین از روستای بیهود شهرستان قاین ، پا به عرصه وجود نهاد . والدینش اهتمام فراوانی در تربیت او به خرج دادند و تدین و دینداری از اهم فاکتورهای تربیتی ایشان در رشد فرزندشان بود ، بطوریکه او از همان دوران کودکی علاقه فراوانی نسبت به مسائل دینی ومذهبی پیدا کرد و قبل از دبستان ، برای فراگیری قرآن به مکتب خانه می رفت و در سن 6 یا 7 سالگی بر روی پشت بام ، با طنین زیبا وملکوتی به اقامه اذان مبادرت می نمود .
☘🌷دوران ابتدائی را با هوش و استعداد سرشار و با موفقیت به اتمام رسانید ولیکن به دلیل عدم استطاعت اقتصادی و مالی خانواده ، از ادامه تحصیل محروم ماند . به همین منظور به تهران رفت و در خیاطی مشغول به کار شد و به این طریق ، به اقتصاد خانواده نیز کمک می کرد . از آنجائیکه او نوجوانی متدین و مؤمن بود به مسائل دینی و مذهبی خیلی اهمیت می داد و در جریانات اجتماعی وسیاسی نیز خود را مسئول می دانست .
☘🌷تازه وارد 16 سالگی شده بود که زمزمه و شور انقلاب برپا شده و او نیز به نوبه خود در پخش اعلامیه ها و نوارها و شرکت در راهپیمائیها وتظاهرات نقش آفرینی می کرد . بعد از پیروزی انقلاب ، در اولین ماههای تأسیس سپاه پاسداران ، به عضویت این نهاد مقدس در آمد وپس از گذراندن سه ماه آموزشی ، برای اولین بار به جبهه اعزام و در عملیات افتخار آفرین آزادسازی سرپل ذهاب شرکت نمود . پس از بازگشت ، چون مشمول به خدمت سربازی بود ، از سپاه پاسداران خارج شده و دوران سربازی را در ارتش جمهوری اسلامی مشغول به خدمت شد .
🌷☘ دوران عضویتش در سپاه ، چنان اخلاق خوب و نیکوئی داشت که توسط دوستانش چندین مرتبه دعوت به سپاه شد . دوره آموزشی سربازی را در مرکز آموزش 04 بیرجند گذراند و سپس به کرمان اعزام شد . آرزوی حضور در جبهه و شوق وصل دیدار معبود ، او را بر آن داشت که داوطلبانه به اهواز رفته و در منطقه جنگی حضور یابد . وقت رفتن به جبهه ، اشک شوق می ریخت و با والدینش وداع گفته و به سمت تهران به حرکت در آمد تا شب سال تحویل نوروز را در کنار برادر و خواهرش که در تهران ساکن بودند بگذراند و آخرین وداع را با ایشان بنماید . صبح اولین روز سال 1361 را با خضوع و خشوع کامل به عبادت و ارتباط با خالق هستی پرداخت و پس از آن عازم جبهه رقابیه شد و در حین عملیات پیروزمندانه فتح المبین چندی نگذشت که در تاریخ 10/1/1361 بر اثر اصابت ترکش ، به دیدار معبود شتافت و آرزوی دیرینه اش را در آغوش کشید
💖 کانال توسل به شهدا 💖
https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯.
💌 در آغاز وصیت نامه ، خطاب به والدین گرانقدر و عزیزش اینچنین می گوید : حضور محترم پدر و مادر گرامى خودم سلام عرض مى کنم که حالتان همیشه خوب وخوش وخرم باشد، ما هم اگر خدا بخواهد ما را جزء شهیدانش قرار خواهد داد . امیدوارم که شما هم راضى باشید که پسرتان در راه خدا کشته مى شود . روحش شاد و راهش پر رهرو .
💖 کانال توسل به شهدا 💖
https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯