eitaa logo
🇮🇷کانال کمیل🇮🇷
431 دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
74 فایل
کانالی برای ارائه مطالب متنوع سیاسی،اجتماعی ، مذهبی، ادبی و طنز..... کپی از مطالب کانال آزاد است https://eitaa.com/joinchat/1446576180C08cc5661cc لینک کانال کمیل👆 آیدی:👈 Canele_komeil@ ارتباط: @n_bande
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت‌زهرا‌سلام‌الله‌علیها‌فرمودند: الجارثم‌الدار [اول‌همسایه‌بعدا‌داخل‌خانه]
🇮🇷کانال کمیل🇮🇷
حضرت‌زهرا‌سلام‌الله‌علیها‌فرمودند: الجارثم‌الدار [اول‌همسایه‌بعدا‌داخل‌خانه] #پروفایل #فاطمیه #لبیک
واکنش ایران به اظهارات مداخله جویانه اروپایی‌ها 🔹وزارت امور خارجه ایران در پاسخ به توییت‌های مداخله‌جویانه برخی کشورها و مقامات اروپایی در  پی اجرای حکم اعدام یکی از اغتشاشگران نوشت: ایران در مقابله با اغتشاشات، خویشتنداری به خرج داده است. 🔹 ایران بر خلاف بسیاری از رژیم‌های غربی که حتی معترضان مسالمت‌جو‌ را نیز بدنام و با خشونت سرکوب می‌کنند، از روش‌های متناسب و استاندارد ضداغتشاش بهره گرفته است. اما امنیت عمومی خط قرمز است 🔹حمله مسلحانه و تخریب‌گری قابل تحمل نیست، حتی برای آن دسته از رژیم‌های غربی که فرصتی یافته‌اند تا ریاکارانه برای ایران خطابه بخوانند. 🇮🇷
📸فراخوان طرفداران جمهوری اسلامی/فراخوان براندازان جمهوری اسلامی!
اگر بخواهم را در یک جمله توصیف کنم: او مرد انجام کارهای ناممکن بود.امید ج.ا در اوج تحریم بود.حتی دولت روحانی او را کنار زنگنه گذاشت که معجره وار در خط اول تحریم نفت بجنگد.بازوی اقتصادی حاج قاسم بود خودش می گفت حاج قاسم ناممکن ها را از من می خواست و حل میکردم بدرود مرد! عبدالله گنجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ سردار سلیمانی عزیز و یادآوری معجزه و عنایت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در جنگ سی‌و‌سه روزه و برگشتن ورق به نفع حزب‌الله لبنان!! برای رفع بلایای روزگار و دفع فتنه‌های امروز دشمنان دست به دامن حضرت مادر هستیم. 🇮🇷 سلام‌الله‌علیها
13.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محسن شکاری که امروز به دار مجازات آویخته شد، در خیابان ستارخان چه کرد؟ 🔹شکاری: با چاقوی قصابی‌ام که اسمش دانته بود، زدم. وقتی با چاقو مامور را زدم، انگار مثل بازی‌ها رفتم مرحله بعدی....
بسیجی جیره خور غذاتو لااقل خودت بخور!!! 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش دو رئیس‌جمهور به روز دانشجو پس از دو بحران آبان ۹۸ و آبان ۱۴۰۱ 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر فیلم شهادت پسرش رو تازه دیده؛ اونجایی که این مادر مظلوم میگه: پسر من رو بد زدنش دیوووونم کرده....😭😭😭😭 صَلَّی اللّٰهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللّٰه صَلَّی اللّٰهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللّٰه صَلَّی اللّٰهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللّٰه پ ن: مطالبه از مسئولان قوه قضاییه: قاتلان سفاک و وحشی کرج و اکباتان را هر چه سریعتر اعدام کنید!!! اجازه ندهید خون پاک این شهدای عزیز، هدر برود!!😭 ‼️
♨️تَرَحم۰۰۰ داستان دنباله‌دار من و مسجد محل قسمت بیست و ششم ۰۰۰ چشمم افتاد به چشم‌های معصوم محمد ، یکیش رو از شدت سوزش نیمه باز نگه داشته بود، مشخص بود مُچش خیلی درد گرفته. یه لحظه صدای مادرم رو شنیدم: حسن! داری چیکار میکنی ؟ از درد کشیدن بهترین دوستت داری لذت میبری؟ صدا تو گوشم پیچید: (حسن ،حسن حسن؟) به خودم اومدم ، یه آخ بلند گفتم و دستم رو شل کردم َو آروم دست خودم رو خوابوندم ، بعد شروع کردم مثل کسی که به شدت دستش درد گرفته، دستم رو مالوندن. بچه‌ها هورا کشیدن و بلند بلند (محمد ، محمد) میگفتن . اقای قلعه قوند یه نگاه همراه با رضایت به من انداخت و خندید. بعد به محمد تبریک گفت. محمد که حالا دستاش آزاد شده بود شروع کرد به مالیدن چشمش! علی داد زد: نمال بدتر میشه، بذار آب بیارم ، با آب بشور! علی شاهرخی مثل یه مادر مهربون بود ، پلک یه چشمش یه کمی افتادگی داشت و همین باعث خجالتش میشد ، من خیلی خوب درکش میکردم، چون دقیقا" این مشکل رو به نحو دیگه‌ای داشتم ، و همیشه از بازی کردن فوتبال یا تحرک بدنی زیاد فرار میکردم یا اگه می خواستم بازی کنم دروازه بان وایمیسادم . محمد چشمش رو شُست ، مُچ دستش ضرب دیده بود ، علی با باند کِشی داخل کیف (ش م ر)_ کیف شیمیایی همراه، که همه‌مون داشتیم و داخلش یه ماسک به همراه یه آمپول ضد حمله شیمیایی و یه باند معمولی و یه باند کشی و چند تا چسب زخم بود_ مُچ محمد رو بست !! داشتم به علی نگاه میکردم که چشمم افتاد به محمد . دیدم با دقت و تعجب منو نگاه میکنه!! وقتی همه از سنگر رفتن بیرون ، رو کرد به من و گفت : چرا این کارو کردی ؟ چرا به من باختی؟ دلت به حالم سوخت؟ تَرحم کردی؟ فکر کردی من بچه‌ام ؟؟ من قبول ندارم !! این جایزه حق من نیست! من این جایزه رو نمیخوام ! یاالله ، یاالله برو به همه بگو!!! وگرنه خودم میگم. یه کمی صبر کرد و وقتی دید من سکوت کردم به حالت قهر گفت: نمیری؟ پس خودم میرم. دستش رو گرفتم و گفتم صبر کن! کجا؟ عجله نکن! به زور نشوندمش و همینطور که داشتم میخ‌هایی رو که ناصر رو زمین پخش کرده بود، جمع میکردم، گفتم : آخه ، آخه ، مادرم گفت!! سریع خواست بلند شه! دوباره دستش رو گرفتم و نشوندمش و گفتم : وقتی تو اون حالت از درد مُچت آخ گفتی و چشمتم سوخت و همراه درد سعی کردی با کتفت چشمت رو بمالی و نتونستی اشک از گوشه چشمت سرازیر شد ، یه لحظه صحنه کربلا یادم افتاد ، لحظه‌ای که دستهای حضرت ابوالفضل(علیه‌السلام) قطع شده بود و تیر به چشمش زدن !! چون دست نداشت سعی کرد با زانوهاش تیر رو از چشمش در بیاره ، و با کتفش خون چشمش رو پاک کنه و بعد گریه‌ام گرفت. محمد هم شروع کرد به گریه کردن.... همدیگه رو بغل کرده بودیم و زار زار گریه میکردیم؛ بد جوری دلمون سوخته بود. همراه با گریه شروع کردم این شعر رو زمزمه کردن: (داداش ؟ بیا که برویم از این ولایت ، من و تو، تو دست منو بگیر و من دامن تو) صدای گریه و اشک محمد بیشتر شد، یهو میثم اومد تو سنگر، با تعجب ما رو که دید گفت ، چی شده؟ چرا گریه میکنین؟ بعدش ناصر و جمشید وارد شدن. من و محمد همینطور که گریه میکردیم شروع کردیم به خوندن: ( بیا که برویم از این ولایت من و تو ، تو دست منو بگیر و من دامن تو ) یهو ناصر نه ورداشت و نه گذاشت و گفت : اینکه شعر خواننده زمون شاهه!! یهو جمشید یه لگد بهش زد و اشاره کرد: حرف نزن!! ناصر گفت : هان؟ چی؟ چی میگی؟ باشه!! یهو صدای بیسیم بلند شد : (حسن ، حسن ؟ رضا) میثم سریع بیسیم رو برداشت و گفت : رضاجان بگوشم!!! دیده‌بان گفت : حسن جان سریع یه نُقل آماده کنین، مهمون داریم !! آقا قلعه قوند داد زد : حسن نوبت تو و محمده!! سریع برید سر قبضه شهید هادی!! هر دوتامون دوئیدیم ، سریع اهرم‌ها رو چرخوندم و خمپاره رو تراز کردم، داد زدم میثم گِرا چی شد؟ پشت بیسیم صدا اومد : (۶۵ ، ۴۵) گِرا رو بستم رو قبضه و اهرم‌هارو چرخوندم تا خمپاره دوباره تراز بشه ، محمد گلوله خمپاره رو پوست کنده بود و خرجش رو روش سوار کرده بود، گلوله رو که گرفتم دیدم ایرانیه ، پرسیدم: محمد گلوله عراقی نداریم ؟ گفت نه! تموم شده!! تازه دستور دادن به خاطر نبود مهمات روزی بیشتر از پنج تا گلوله شلیک نکنیم ، اون هم در صورت اجبار!! گفتم : بابا این گلوله‌های ایرانی که تازه ساخته شده ، دقت لازم رو نداره؛ عین آدم لوچ شرق میگیره، غرب رو میزنه!! زحمت ما و دیده‌بان هدر میره! صدای بیسیم بلند شد حسن جان آماده‌ای؟ بده بیاد!!! (و ما رَمیت اِذ رَمیت) ،جواب دادم: (و ما لکن الله رَمی')!!! گلوله رو ول کردم تو لوله!! دو ثانیه بعد گلوله پرید! چند لحظه بعد دیدم دیده‌بان داد میزنه: حسن جان! چیکار میکنی؟ فرستادی رو سر خودیا !! بابا تو رو حضرت عباس(ع) دقت کن!! چیزی نمونده بود کفترامون رو بپَرونی۰۰۰ ادامه دارد ، حسن عبدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا