eitaa logo
چادرآنهـ♡《🇵🇸 》
170 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
5.3هزار ویدیو
64 فایل
«﷽» "انسان به گریه و عشق احتیاج داشت ؛ خداوند حسین ‹ع› را آفرید:)❤️" خوش اومدی پیشمون بمون خوش باشیمــ❤️‍🩹🌱 «اینجاپاتوق دخترای ولایتی وحضرت زینبیِ💚🌸» شروع سوگند: ¹⁴⁰¹/⁴/¹⁵ <کپی با ذکر صلوات برای ظهور🙂> @Dokhte_iran88 اینجا‌رابڪاوید‌🤌🏻🌸↑
مشاهده در ایتا
دانلود
💟جلسه و شهید حججی💟 💢از زبان همسر شهید💢 توی جلسه خواستگاری یک لحظه نگاهم کرد و معنادار گفت: "ببینید من توی زندگیم دارم مسیری رو طی می کنم که همه تو این دنیاست.😌 می‌خواهم ببینم شما میتونید تو این مسیر کمکم کنید؟"🤔 گفتم: "چه مسیری? "😯 گفت: "اول بعد هم ."😇😌 جا خوردم. چند لحظه کردم. زبانم برای چند لحظه بند آمد. ادامه داد: "نگفتید. می تونید کمکم کنید؟" سرم را انداختم پایین و آرام گفتم: "بله."😌 گفت: "پس مبارکه ان شاءلله."😊 💢 💢 اینها حرف‌های ما بود حرفهای شب خواستگاری مان! ••••••• سر سفره عقد هم که نشستیم مدام توی گوشم میگفت: "زهرا خانوم، الان هر دعایی بکنیم که خدا اجابت میکنه. 😌 یادت نره یادت نره برای شهادتم دعا کنی. "😊 آخر سر بهش گفتم: "چی میگی محسن? امشب بهترین شب زندگیمه. دارم به تو میرسم. بیام دعا کنم که شهید بشی?! مگه میتونم?! "😯 اما او دست بردار نبود. 😔 آن شب آنقدر بهم گفت تا بلاخره دلم رضا داد. همان شب سر سفره عقد دعا کردم خدا نصیبش بکند! 🌹🌷 •••••• روز مان بود. بهش گفتم: "آقا محسن، حالا واسه چی امروز روزه گرفتی؟" . گفت: "می خواستم مشکلی تو کارمون پیش نیاد می خواستم راحت به هم برسیم. "😍 چقدر این حرفش و این کارش آرامم کرد از هزار هم پیشم بهتر بود. 🤩👌🏻😌 ••••• یک روز پس از عقد مان من را برد نجف‌آباد،و بعد هم گلزار شهدای اصفهان. . سر قبر شهدایی که باهاشان بود من را به آنها معرفی می کرد و می گفت: "ایشان زهرا خانم هستند. خانوم‌من. ما تازه عقد کرده ایم و... " شروع می‌کرد با آنها حرف زدن. انگار که آنها باشند و روبه رویش نشسته باشند و به حرف هایش گوش بدهد. 😌 ••••••• روز ام بود. از آرایشگاه که بیرون آمدم، نشستم توی ماشین محسن. اقوام و آشناها هم با ماشینهایشان آمده بودند عروس کشان. 😍 ما راه افتادیم و آنها هم پشت سرمان آمده اند. عصر بود. وسط راه محسن لبخندی زد و به من گفت: "زهرا، میای همه شون رو قال بزاریم؟" گفتم: "گناه دارن محسن. "😅 گفت: "بابا بیخیال. " یکدفعه پیچید توی یک فرعی. چندتا از ماشین‌ها دستمان را خواندند. 😁 آمدن دنبالمان😃 توی شلوغی خیابان ها و ترافیک، راه باریکی پیدا کرد و از آنجا رفت. همانها را هم قال گذاشت. 😁👌🏻 قاه داشت میخندید. 🤩 دیگر نزدیکی‌های غروب بود داشتن می گفتند.😇 🌹ادامه دارد… 🌹 🍃 🍃
⚠️❗️ میدونی بدترین صحنھ چیه⁉️ اینکہ امام زمان با اشک به پرونده ت نگاه کنه و بگه : این کھ قول داده بود . . 😭💔 "یاس"❄❤
عِلم‌بـِهتَر‌اَسـت‌یـٰا‌ثِـروَت؟🚕 هیچڪدوم؛سِہ‌چهآر‌تـٰارفیق‌بـٰا‌مَعرفَت!•💛•
شهیدم ابراهیم هادی ‌می گفت: اگر می گویید الگویتان حضرت زهرا(سلام الله علیها) است باید کاری کنید ایشان از شما راضی باشند و حجاب شما فاطمی باشد.
𓆩♥️𓆪 ~♡ ───• · · · ⌞✨⌝ · · · •─── "یاس" 💜☁
قصہ از همون جایی شروع شد که رفیق شدیم تو روضه‌ت...✨ سربنــد رو سر همدیگہ بستیمو شدیم عبد رقیہ‌ت❤️ 🦋☘ @Chadorana