eitaa logo
مسجد ۱۴ معصوم روستای صرم
205 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
4.5هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جنازه‌ای را بر سر راهی می‌بردند، فقیری با پسر بر سر راه ایستاده بودند پسر از پدر پرسید که بابا در صندوق چیست؟ گفت: آدمی! گفت: کجایش می‌برند؟ گفت: به جایی که نه خوردنی باشد، و نه پوشیدنی، نه نان و نه هیزم! نه آتش، نه زر، نه سیم، نه بوریا و نه گلیم! گفت: بابا مگر به خانه ما می‌برندش؟
قطعه‌ای از کتاب پسرکی، جامه ای به فقیری داد. خبر به گوش پدر رسید. با پسر، عتاب آغاز کرد. پسر گفت در کتابی خواندم که هر که بزرگی خواهد، باید هر چه دارد ایثار کند؛ من بدین دلیل جامه را ایثار کردم. پدر گفت ای ابله، آن کلمه را به غلط خوانده ای؛ چون ایثار نیست، بلکه انبار است. نباید ایثار کرد، باید انبار کرد.نبینی که همه بزرگان، انبارداری می کنند؟ 📕
🔻پیرمرد باهوش پادشاه محمود پیرمردی ضعیف را دید، کـه پشتواره ای خار میکشد. بر او رحمش آمد؛ گفت: ای پیرمرد دو ؛ سه دینار زر می‌خواهی؟ یا دراز گوش«خر»؟ یا دو سه گوسفند؟ یا باغی کـه بـه تو دهم تا از این زحمت خلاصی یابی؟ پیرمرد گفت: زر بده، تا در بین بندم و بر دراز گوش بنشینم و گوسفندان در پیش گیرم و بـه باغ روم و بـه دولت تو«کمک تو» در باقی عمر آنجا بیاسایم. پادشاه را خيرمقدم و فرمود: چنان کنند.
🥂🥂🥂 🔻حکایت شراب مردی نزد ایاس بن معاویه آمد و گفت:اگر خرما خورم زیانیم باشد؟ گفت:نه. گفت:در صورتیکه سیاهدانه با نان خورم گناهی کرده ام؟ گفت:نه. گفت:اگر کمی آب بر سر آن نوشم؟ گفت:منعی ندارد. گفت:شراب خرما هم ترکیب همین چیزها باشد بعد از چه رو حرامست؟ ایاس گفت:اگر بر تو کمی خاک افشانند دردت آید؟ گفت:نه. گفت:اگر بر پیکرت آب پاشند، اندامیت بشکند؟ گفت:نه. گفت: اگر از آب و خاک خمیری کنند و در آفتاب نهند که خشک شود و بر سرت بکوبند چون باشد؟ گفت: آنم می کشد. ایاس گفت:آن هم چون این باشد.
💢دزد بیچاره دزدی در خانه فقیری می‌جست. فقیر از خواب بیدار شد و گفت: ای مرد آنچه تو در تاریکی می‌جویی، ما در روز روشن می‌جوییم و نمی‌یابیم!!
💢پیرمرد باهوش سلطان محمود پیرمردی ضعیف را دید، که پشتواره ای خار می کشد. بر او رحمش آمد؛ گفت: ای پیرمرد دو ، سه دینار زر می خواهی؟ یا دراز گوش(خر)؟ یا دو سه گوسفند؟ یا باغی که به تو دهم تا از این زحمت خلاصی یابی؟ پیرمرد گفت: زر بده، تا در میان بندم و بر دراز گوش بنشینم و گوسفندان در پیش گیرم و به باغ روم و به دولت تو(کمک تو) در باقی عمر آنجا بیاسایم. سلطان را خوش آمد و فرمود: چنان کنند.