همان علی که میگفت:
اگر تمام عرب باهم همدست شوند
و مقابلم بایستند،
توان مقابله با من را ندارند؛
وقتی حسن و حسین در مسجد
خبر همسرش را برایش آوردند؛
زانویش لرزید و با صورت
به زمین خورد و بیهوش شد...
آب بر صورتش پاشیدند،
به هوش که آمد فرمود:
ای دختر محمد؛
تا زنده بودی مصیبتم را به تو میگفتم،
بعد از تو چگونه آرام بگیرم...؟!
#اولمظلومعلیبنابیطالب
| بیتالاحزان،ص۲۴۹ |
شبی دیدمش که از بستر برخاست
و به ستارگان نگاه میکرد؛
و بعد فرمود:
خوشا به حال از دنیا بریدگان؛
بریدنی به شیوهی #مسیح...
| نهجالبلاغه،حکمت۱۰۴ |
امیرالمومنین به او نگا میکرد و با غم میگفت:
" عافاک الله و ابقاک "
زهرا؛ خدا به تو عافیت دهد و تو را نگهدارد...
به علی مینگریست و میفرمود:
یاابا الحسن؛
پدرم به من بشارت داده
و دیگر زمانی باقی نمانده است
به زودی به او ملحق خواهم شد...
#اولمظلومعلیبنابیطالب
| بیتالاحزان،ص۲۴۹ |
شب تشييع ، تنم را تو از آن كوچه مبر
آخرين خواهشم و ختم كلام است علي
#جواد_محمد_زمانی
هدایت شده از گروه فرهنگی جهادی پژمان
کتاب ها جمعا با تخفیف به مبلغ
۱۲۴۸۰۰۰ تومان شد
با طرح ۳۵ درصد تخفیف خریداری کردیم...
در شبی صدای يكي از خوارج را شنید؛
كه نماز شب مي خواند
و قرآن تلاوت ميکرد،
فرمود:
خوابيدن با #يقين،
برتر از نمازخواندن با
شك و ترديد است.
| نهجالبلاغه،حکمت۹۷ |