Motivation🇵🇸
چ پیام طولانی شد😂😂
به خاطر اون دسته بیچارت که به فنا رفته شاید، تا آخرشو خوندم داداش هه😔
.
دمت گرم داداش هه😔
Motivation🇵🇸
یکی منو از منبر پرت کنه پایین دیگه🗿🚶🏻♂🚶🏻♀
هول دادم پرت شدی رو زمین. بیا اوردمت پایین🗿
.
درسته🗿
میخوام ی چیزی بگم، ناشناس بی پناهی به جز ناشناسه شما نیافتم حقیقتا، خداوکیلی ملت همچین چیزایی رو به اسم مانهوا میخونن؟ الان من دارم خودمو خیلی کنترل میکنم🗿 چرا دوسته من باید همچین چیزاییو بخونه؟🗿🗿🗿 بمولا قصد توهین ندارم ب علایقا، ولی دلم پره بخدا، دوستم رفته رو هوا، دلوم گرفته ..یه آدم دیگهس کلا، واقعا اشک، فقط اشک، اشک بارون اصن، بعد پونزده سالشه🤏🏻💔. این خلاصهشه مثلا ..👈🏻👈🏻 ☄خلاصه: مولینیوان، ولیعهدی♔ که توسط خواهرش به او خیانت 💔میشود و مجبور به فرار☇ از وطنش میشود. اما پس از آن هم به عنوان برده🔗 به یه مو، دختر یک ژنرال🗡🛡 تقدیم میشود. یه مو، از هر فرصتی برای آزار بردهاش🔗 استفاده میکنه.... اما یه لحظه صبر کن! چرا یه مو یدفعه اینقدر تغییر میکنه؟؟ و به چه دلیل کوفتیای بعد از اینکه بردهاش رو میندازه تو قفس🛇 شیرها🦁، نصف شب میاد و زخمهاش رو درمان🤕 میکنه؟؟ قضیه چیه؟؟ چرا کسی که همیشه آماده بود که بردهاش رو تنبیه کنه، حالا طوری میخنده که شاهزاده دلش میخواد همیشه لبخندش👄 رو توی یه شیشه نگه داره و هر روز نگاهش👀 کنه؟
.
حسم نکشید همشو بخونم حقیقتش
ولی چیکارش داری خب بذار بخونه اون اینطوری خوشه دیگه
هدایت شده از -نَشریهِپَخشکُنِسال57
من الان ۱۸ سالمه و هیچ وقت تو زندگیم اتاق نداشتم .
اینی ک میبینی گذاشتم از یه اتاق فقط همین یه گوشه اش مال منه .
زندگی ما مجازی هارو نبین
هیچ وقت نمیایم بد زندگیمونو بگیم
دلمون نمیخواد بدبخت به نظر بیایم و حال دیگرانو بد کنیم
وگرنه مام یکیم مثل خودتون
فرش خونمون از همون قرمز قدیمیاس و با خواهر برادرمون هم اتاقیم هیچ کدوم از وسایل و اتاق دلخواهمون رو نداریم
هدایت شده از -نَشریهِپَخشکُنِسال57
وقتی اومدم مجازی با حجم خیلی گسترده از ادمایی روبرو شدم که منم دلم میخواست مثل اونا بشم
اتاقای انچنانی
لباسای خوشگل
تفریحای خوب
و منی ک هیچ کدومو نداشتم
فقط میتونستم افسرده بشم . بشینم یه گوشه اتاق ک به این فکر کنم که چقد من بدبختم که مثل اونا نیستم .
یکم که فکر کردم گفتم اوکی من از نداشته هام فرصت میسازم .
حالا چجوری :
ما یه میز تلویزیون داشتیم ک چون قدیمی و کوچیک بود انداخته بودن تو همین اتاق همگانی ما
من اونو برداشتم کردمش میز خودم
همین ک تو عکس میبینید
بعدم کلی رفتم گشتم ایده نقاشی دیدم رفتم مقوا خریدم رنگ کردم با چسب زدم به دیوار
و دلمو به همین یه ذره خوش کردم
و واقعا هم از وجودش خوشحالم
از نداشته هاتون فرصت بسازید
از کوچیک ترین چیزا هم نگذرید.