eitaa logo
Motivation🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
21 فایل
یا مولا حسن مجتبی:) سلام سید احوالت؟ بنده هارمهرم✋🏻 بیاید راجب همه چی حرف بزنیم دوستان:) https://daigo.ir/secret/8360078754 کانال قرارگیری ناشناسا: https://eitaa.com/its_tea_time کانال خودتونه رفقا غریبی نکنید🗿
مشاهده در ایتا
دانلود
_ https://eitaa.com/Chocolate2005/7674 این طرز ابراز محبت برای نوجوونیه داداش بزرگ که میشی فحشات جای خودشه محبتات جای خودش👌🏻😂😂میگم تکس بود ادامه اهنگه بود، و این که شما هنوز ریوجیو نشناختید😂 . _من که گفتم ادیتاش مزخرفن😂💔دقیقا به همین دلیل بود👌🏻😂ببین داداش تو سریال اصلا از این خبرا نیست و این چرت و پرتا کار ادیتورای مسمومه پس نمیخواد دیدت به سریال عوض شه😂
خب اینم از ناشناسای امروز
Motivation🇵🇸
_من اول فک میکردم زن و شوهرن بعد دیدم جدا شدن واقعا شکست خوردم:/💔خیلی زوج خوبی بودن به نظرم حیف شد و
سلام دوست عزیز🌿 من از سایت دان نمیکنم از تلگرام دان میکنم. این لینک چنل برای فیلم و سریال های امریکایی: https://t.me/The_insanity برای کیدراما: (برای چنل مهدی هستم تو سایت نماشاست ک بسته شد چنلش) https://t.me/mohafezkdrama برای انیمه: https://t.me/AllAnims .
زمانی که چشم باز کردی همه چیز برات مبهم و تاریک بود اما بعد از بوییدن رایحه رطوبت و عطر سردی که به مشامت می رسید موقعیتت رو بازیابی کردی .دست هات زنجیر و پاهات به صندلی قراضه و اهنی که روش قرار داشتی بسته شده بودن .فضا تاریک بود و تنها نور کم سویی از گوشه ی شکنجگاه به چشم ها توانایی دیدن میداد. :میبینم که از خواب ناز بیدار شدی هرولد! رفیق کنار گذاشته شده و دشمن چندین ساله ی تو تیمونی مارشال بود. همون مرد چرم پوشی که برای لحظه ای حواس پرتی تورو به دام خودش انداخته بود . آروم زیر لب زمزمه زدی : گندش بزنن! مارشال به طرفت قدم برداشت . دستکش های مشکی رنگی به دست داشت و میز آهنی چرخ داری رو به دنبال خودش میکشید . تجهیزات شکنجه ! تیم مارشال : ببین هارولد ما خیلی وقته همدیگرو می شناسیم مرد ! ما 23 ساله که همو میشناسیم و اگه دروغ بگی تو ثانیه ای متوجهش میشم پس ... اون انبر فلزی از روی میز برداشت ، به طرفت خم شد و پشتی صندلیت رو لمس کرد . مارشال : پس اون دهنت رو باز کن و حقیقتو بگو ! بگو با بلا چیکار کردی عوضی؟ نگاهی به انبر انداختی و بدون هیچ ترسی به چشم های یخزده ی مارشال زل زدی: چیزی برای گفتن ندارم تیم من با اون زن هیچ رابطه ای نداشتم ایزابلا عاشق تو بود چرا باید همسرت رو میدزدیدم لعنتی ؟ تیم خشمگین فکت رو گرفت و با فشاری غیر قابل تحمل لب هات رو باز کرد و اولین دندون پیشینت رو طوری از داخل لثت بیرون کشید که خونی سیل مانند از اون سرازیر شد . چندین بار بعد از انکار سوالات، تیم اونقدر به کشیدن دندون هات ادامه داد که تو تاب و توان از دست دادی و زبون باز کردی !
با دهنی پر از خون ملتمسانه سعی داشتی حقیقت رو به تیم بفهمونی اما ... :من که بهت گفتم تیم ... من معشوقه ی پنهانی زنت نبودم من اون رو نکشتم مرد تیم عصبی و کلافه بود : حوصلم رو سر بردی ! تو یه دروغگویی ! اون اسلحه ای رو از داخل غلاف کمربندش بیرون کشید و بعد پیشونیت رو نشونه گرفت ‌. تو گناهکار بودی هارولد! تو دلداده ی بلا بودی اما‌ ترجیح دادی تا دروغ بگی و مکر ببافی تا این عشق پنهانی رو به گور ببری ! از چشم های روشن و یخی مارشال اشک می چکید. قطعا اون مرد دردی داخل سینش داشت که مثال نزدنی بود اما تو‌ اونقدر خودخواه بودی که قلبش رو تو مشت له کردی ! مارشال: هرگز نمیبخشمت مرد ! هیچوقت یادم نمیره که بهترین دوستم آخرین و منفور ترین دشمنم شد ! لعنت بهت! اون ماشه رو کشید و تو به داخل سیاهی فرو رفتی و خیانت به دوست مرگ غم انگیز و دردناکی رو برای تو به ارمغان آورد و تو در آخر جان سپردی ! 𝐌𝐨𝐭𝐢𝐯𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧
خفن