فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
what didn't kill us actually did make us stronger:)
چیزی که مارو نمیکشه، قوی ترمون میکنه:)
#VisualBook
#hope
Motivation🇵🇸
مهم اینه ک با همه سختیاش تموم میشه به هرحال:/ آدماهم قدرتمند تر از اون چیزی ان که فکر میکنن #ThinkT
خوبی این دنیا اینه که هر اتفاقی هم بیوفته و هرچقدرم سخت باشه شرایط، آدم باز عادت میکنه:)
#ThinkTime
نماد اِند عوضی بودن و کثافت بازی تو فیلمای هالیوود: کار کردن تو وال استریت👌🏻🗿
#VisualBook
#ScreenShot
#Fun
Motivation🇵🇸
نماد اِند عوضی بودن و کثافت بازی تو فیلمای هالیوود: کار کردن تو وال استریت👌🏻🗿 #VisualBook #ScreenSh
خب فیلم American psycho رو دیدم:/
معنی و مفهومش خیلی جذاب بود واقعا:)
البته پایانش ی جورایی بازه و به برداشت خود بیننده بستگی داره، و با برداشتی که ازش داشتم به نظرم جالب بود واقعا:)
#VisualBook
#ScreenShot
#تقدیمی
وسط یه جنگل تاریک و مخوف به هوش میای. سرت تیر میکشه و خون روی شقیقت خشک شده. هرچی به ذهنت فشار میاری یادت نمیاد چجور از اینجا سر در آوردی، مشغول فکر کردنی که یهو با صدای خش خش برگا با ترس به عقب برمیگردی. با دیدن پیرمرد ترسناکی که با تبر به سمتت میاد، با ترس بلند میشی و شروع به دویدن میکنی. اون پیرمرد ترسناک و غیرطبیعی هم شروع میکنه دنبالت کردن، هوا خیلی سرده و از دهنت بخار بیرون میزنه و سینت از شدت سرما و سرعت شدیدا میسوزه. تو همین حال یهو از پشت درختای سمت چپت ی صدای پچ پچ طور میشنوی: هی! هی! بیا اینجا!
با خوشحالی از این که یکی پیدا شده که بتونی بهش پناه ببری سریع میپیچی و بین اون درختا مخفی میشی، صاحب صدا ی پسر جوونه با ی کاپشن قدیمی و شلوار جین زهوار در رفته، دستشو به نشونه سکوت روی دماغش میذاره و بعد برمیگرده سمت اون پیرمرد که تبر به دست داره دنبالت میگرده. یهو چشم پیرمرد بهت میخوره و شروع میکنه سمتت اومدن، اما اون پسر ناجی یهو ی شاتگان از کنار پاش برمیداره و به اون پیرمرد شلیک میکنه، اما اون نمیمیره، بلکه یهو دود میشه و محو میشه. از شدت تعجب نمیتونی چیزی بگی ولی پسره که حالت چهرتو میبینه شونشو بالا میندازه و میگه: شاید باید مقدمه چینی کنم برای گفتن این ولی خب وقت نیست، پس مستقیم میرم سر اصل مطلب، ببین اینی که دنبالته ی روحه! روحیه که تو ذهنت ساختی! منم الان بهش سنگ نمک شلیک کردم، چون فقط با این راه میتونیم ی کم زمان بخریم و ازش دور بشیم، اون دوباره برمیگرده!
تو که با توجه به دیده هات حرفاشو راحت باور کردی میگی: خدای بزرگ... پس بگو چرا انگار از گور بلند شده! ولی... ولی من چجوری همچین روحیو ساختم؟
پسر کمی این پا و اون پا میکنه و اخرش به سختی به حرف میاد: ببین... خب، چجوری بگم؟ ی نگاه به خودت بنداز! خودتم انگار از گور بلند شدی!
تو بهت برمیخوره و سریع گارد میگیری: نه! من خیلی هم نرمالم!
پسر چشاشو ریز میکنه و میگه: چرا اینقدر گارد گرفتی؟ تو خودت میدونی همه این قضایا برای چیه، مگه نه؟
اره! تو میدونستی، اما میخواستی ازش فرار کنی، میخواستی باورش نکنی، میخواستی هنوز فکر کنی که ی آدم نرمالی، اما نبودی!
به پسر میگی: از جونم چی میخوای؟
_ببین، من ی شکارچی ام، شکارچی موجودات ماورالطبیعه. تو خودت خوب یادته، سال 1990 توی این جنگل اومدی برای تحقیقات روی ی سری گیاهای خاص، که با این پیرمرد روانی که کلبش وسط جنگله مواجه شدی. فقط چون وارد محوطه خونش شده بودی، با تبر دنبالت کرد و آخرشم گیرت انداخت؛ با پشت تبر کوبید تو سرت و تو از شدت ضربه همونجا تموم کردی... جنازتو پشت خونش دفن کرد و خودشم چند روز بعد از اون اتفاق حلق آویز کرد، اما الان، تو هنوز توی این جنگل سرگردونی و همش توهم این پیرمردو داری.
اشکات سرایز میشن، تو خوب همه اینارو یادته. خسته و آروم لب میزنی: حالا باید چیکار کنم؟
شکارچی با صدای گرفته ای میگه: تو دیگه به این دنیا تعلق نداری، جسدت دقیقا زیر پای من دفن شده، باید جنازتو نمک سود کنم و بعد بسوزونمش و اونوقت، تو میتونی بری به اونجایی که بهش تعلق داری:)
کمی بعد، تو و پسر بالای استخونای توی خاک تو وایسادین و بعد از نمک پاشیدن، پسر فندکشو بالا میاره، تو چشات نگاه میکنه و میگه: خدانگهدار بتی!
چشماتو میبندی و با سوختن استخونا، توهم دود میشی و کم کم توی نور ماه محو میشی...
رول: روح سرگردان(wondering soul)
For: Normal..!
From: Harmehr
#تقدیمی
چشماتو باز میکنی، اولش درک موقعیت برات سخته، میای دستتو تکون بدی ولی میبینی نمیتونی، ی کم ک هوشیار تر میشی میفهمی دست و پات بستس. روی ی تخت آهنی زهوار در رفته وسط یه اتاقی که بیشتر شبیه انباریه گیر افتادی، نور خیلی کمه و این رو اعصابت میره. آخرین چیزی که یادته اینه که با هارمهر بیرون بودی، که یهو ی چیز محکم از پشت خورد تو سرت و بعدش دیگه چیزی نفهمیدی. حسابی ترسیدی، از شدت درموندگی دلت میخواد بزنی زیر گریه که یهو در چوبی اون انباری نحس باز میشه و یکی میاد داخل. نزدیکت که میشه، با دیدنش جا میخوری و با تعجب و امیدواری میگی: هارمهر... اوه چقدر خوشحالم از دیدنت! بیا دستای منو باز کن دارم از ترس میمیرم اینجا چه جهنمیه آخه؟؟
چهره بی حس و پوزخند روی لب هارمهر باعث میشه فکر کنی ی چیزی اینجا طبیعی نیست. با تردید میپرسی: حالت خوبه؟
هارمهر همونطور که ی چاقوی تیز از روی میز کنار تخت برمیداره نیشخندی میزنه و میگه: اوه عالی ام!
چشماتو محکم میبندی و پر استرس نفس نفس میزنی. با صدای لرزون شروع میکنی به حرف زدن: ببین... تو چند وقته خیلی عوض شدی... من... من ازت میترسم لنتی... نمیدونم چرا، احساس میکنم دیگه اون آدم سابق نیستی و حالاهم که... معلوم هست داری چیکار میکنی؟
هارمهر خیلی خونسرد به چشمات نگاه میکنه و میگه: از اولش منتظر این فرصت بودم... منتظر این که ی روزی بالاخره گیرت بندازم و اون بدن تر و تازتو بخورم، تصور له شدن گوشت تنت زیر دندونم چندوقته که منو از گشنگی هلاک کرده...
چشمات از ترس گشاد میشن و با تکون دادن دست و پاهات سعی میکنی خودتو از اون زنجیرای لعنتی آزاد کنی. تو همون حالت با عجز و خشم ناله میزنی: چی داری میگی روانی؟ یعنی... یعنی میخوای بگی من تا الان با یه آدمخوار تیمارستانی رفیق بودم؟ میخوای بگی این همه سال رفاقتمون فقط واسه کشتن و خوردن من بوده؟
هارمهر همونطور که با لذت به تقلا کردنت نگاه میکنه میگه: اوه نه اشتباه نکن! من به قول تو روانی نیستم که چندین سال با یه غذا رفاقت کنم، من کلا ی ماهه باهاتم امنیفایل، یادته خودت گفتی که هارمهر چرا اینقدر عوض شدی؟ خب اره، هارمهر عوض شده!
بعد از گفتن این حرف سمت کمد گوشه انباری رفت و تو با نگاهت دنبالش کردی. در کمدو با ی حرکت باز کرد و بلافاصله ی جنازه ازش افتاد بیرون... با دیدن صورت جنازه به لکنت میوفتی: ای... این که... ها... هارمهره...!
اون هارمهر قلابی از ته دل ی قهقهه شیطانی میزنه و میگه: دیدی؟ هارمهر به معنای واقعی کلمه عوض شده! حالا حتما سوالت اینجاس که من کی ام خب، تو فیلم ترسناک زیاد دیدی امنیفایل، کدوم موجوداتن که با خوردن گوشت آدما ظاهرشون دقیقا شبیه اون آدم میشه...؟
تو محکم سرتو تکون میدی و میگی: نه... نه این امکان نداره... غولا وجود ندارن... این حتما ی توهم وحشتناکه...
غول هارمهر مانند با چاقوش بالای سرت میاد و میگه: خب تا تو درگیر هضم واقعی یا الکی بودن این ماجرایی، من از خودم پذیرایی میکنم... میدونی که، ما غولا عادت داریم گوشتو تازه بخوریم، پس تا قبل از سیر شدنم نمیذارم بمیری غذای خوشمزه من!
چاقوش روی تنت میشینه و صدای فریادهای مداوم تو تا چند ساعت اون محوطه کوچیکو پر میکنه...
روح تو تا آخر اون روز به هارمهر میپیونده ولی جسمت یا بهتره بگیم ظاهرت، میره که دوستاتو مثل خودت قربانی کنه...
رول: قربانی(victim)
For: Never mind!
From: Harmehr
هدایت شده از یک فنجان زندگی.
Motivation🇵🇸
درود به ملت ایتا! «یک فنجان زندگی» قصد داره اولین تقدیمیش رو هدیه کنه. قضیه از این قراره که این پی
Entp
موسیقی، فیلم و سریالای هالیوودی، کتاب و هر چیز کلاسیکی
هدایت شده از Never mind!
وای خدایا😭😂😂😂😂
اصلا لعنتی عالی بود
قلمت >>>
با اینکه قلم اصلیتو خودم دیدم میدونم چقد خفن تره ولی بازم قلمت سلطان🤌🏻
داداش یه لیوان دوغ بخور بشوره ببرتم پایین خب لامصب😭😂😂😂😂
Motivation🇵🇸
وای خدایا😭😂😂😂😂 اصلا لعنتی عالی بود قلمت >>> با اینکه قلم اصلیتو خودم دیدم میدونم چقد خفن تره ولی با
امنیفایل میدونه قلم اصلی من خیلی کتابیه👌🏻😂😂
داداششش من نوکرتمم بیا بغلم ماچت کنم🫂❤️✨
https://eitaa.com/come_here/735
امنیفایل اینقدر هندونه میذاره زیر بغل من که تابستون سال بعد میتونم با وانت هندونه بفروشم:/
https://eitaa.com/This_is_normal/337
ی جورایی کارکترامو یاد آقای قاضی میوفتم و خیلی دوسش دارم👌🏻😂😂
و خب شناختتون از صاحب کاراکترا خیلی زیاده گویا، انگار چندین سال باهاشون بودید که اینقدر قشنگ عینا مثل شخصیت خودشونه رفتار و نوع برخورد کاراکترا👌🏻
عمارتو قشنگ تصور کردم، ی عمارت ویکتوریایی دارک آکادمیا و بازم یاد لوکیشن سریال GOT(بازی تاج و تخت) افتادم
واقعا عالی بود خسته نباشید✨
هدایت شده از سلاطین دهه هشتاد و نود
آدمایی که توخیابون
آشغال رو زمین میبینن
خم میشن برمیدارن
میندازن تو سطل واقعااا کراشننن🥲😁
هدایت شده از تقدیمیِعمارت.
چنل شما اگر انسان بود !
پسری با مویی مشکی/قهوهای و چشمانی قهوهای .
اخلاق او ؛
حامی بود و هیچگاه پشت دوستانش را خالی نمیکرد و در سختی ها و یا خوشیهایشان کنارشان بود.
خودش را بالاتر ازدیگران نمیدید و رفتار انسان دوستانهای داشت.
هاله و وایبش تو را یاد دوران کلاسیک میانداخت و همیشه استایلی از رنگ های گرم مانند قهوهای و یا کرمی به تن داشت و یا رنگهای خنثی همانند سفید و سیاه!
YOU:@Chocolate2005
ME:@Anil_17
Motivation🇵🇸
چنل شما اگر انسان بود ! پسری با مویی مشکی/قهوهای و چشمانی قهوهای . اخلاق او ؛ حامی بود و هیچ
واو چه تقدیمی جذابی جدا لذت بردم:)
خیلی ممنان و مچکر ادمین محترم✨🙏🏻☘
امیدوارم پیش همه همچین وایبی بدم:/
هدایت شده از ذوالجــــناح
ریونکلا | Ravenclaw
پایه گذار: روونا ریونکلا
رئیس گروه: پروفسور فیلتویک
رنگ: آبی و برنزی
حیوان: عقاب
افراد مشهور: گیلدروی لاکهارت، لونا لاوگوود، گریک الیوندر، میلیسنت بگنولد
گروه ریونکلا به دنبال دانش آموزان با خلاقیت، علاقهمند به یادگیری، هوشمندی، مدارا کننده، زیرکی و دارای دانش میگردد.
_
@Chocolate2005 . @ccaeruleaphiile . @gujaol . @zh_asl . @romeowithoutjuliet . @mahboseto . @Delyyyy . @curly_cloud2 . @kingdomblack1
آماریس . غرق در خیالات . آقُی فؤاد
Motivation🇵🇸
ریونکلا | Ravenclaw پایه گذار: روونا ریونکلا رئیس گروه: پروفسور فیلتویک رنگ: آبی و برنزی حیوان: عقا
این ینی من دارای تموم اون ویژگیایی که فرمودید بودم؟
Motivation🇵🇸
این ینی من دارای تموم اون ویژگیایی که فرمودید بودم؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خیلی دلم میخواد هری پاترو ببینم ولی ب همون دلیل که حتما اول باید کتاب ی چیزو بخونم بعد فیلمشو ببینم تا الان ندیدمش:/
Motivation🇵🇸
من وقتی اهنگ گوش میدم پارت سه: #Fun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من وقتی آهنگ گوش میدم پارت چهار:
در حقیقت من و امنیفایل وقتی آهنگ گوش میدیم😂
پ.ن:فقط اونجاش که دوباره آهنگو از اول پلی میکنن👌🏻😂
#Fun
#VisualBook
Motivation🇵🇸
من وقتی آهنگ گوش میدم پارت چهار: در حقیقت من و امنیفایل وقتی آهنگ گوش میدیم😂 پ.ن:فقط اونجاش که دوبا
وقتی هم داریم با ریوجی آهنگ گوش میدیم اینطوریه که اون آهنگو کاملا از نظر هنری و زیباشناسی بررسی میکنیم مث دوتا منتقد حرفه ای😂💔و هی میگیم اینجاشش اینجاش خیلی قشنگهه😂