#داستان_اخلاقی
💠چند پرسش از آدم عليهالسلام و پاسخهاى او
روزى حضرت آدم عليه السلام در محلى نشسته بود، ناگاه شش نفر را كه سه نفر از آنها سفيد روى و نورانى و سه نفر از آنها سياه روى و بد منظر بودند مشاهده كرد.
اتفاقاً آن شش نفر نزد آدم آمدند، سفيدرويان در سمت راست آدم و سياهرويان در سمت چپ او نشستند.
🔸بى درنگ به سمت راست خود توجه كرد و از يكى از سفيدرويان پرسيد: تو كيستى و جایت در كجاست؟
گفت: من عقل و خرد هستم، جاى من در مغز و دستگاه انديشه انسان است.
🔸آدم از ديگری پرسيد: تو كيستى و جایت در كجاست؟
گفت» من مهر و عطوفت هستم، جاى من در دل انسان است.
🔸آدم از سومين نفر از سفيد رويان پرسيد: تو كيستى و جایت در كجاست؟
من حيا هستم، جاى من در چشم انسان است.
آن گاه حضرت آدم عليه السلام به سمت چپ نگريست و از سياهرويان خواست تا خود را معرفى كنند. از يكى از آنها پرسيد:
▪️تو كيستى و جایت در كجاست؟
من خودخواهى و كبر هستم، جاى من در مغز و دستگاه انديشه انسان است.
🔸آدم عليه السلام: مگر عقل در آن جا قرار نگرفته است؟
چرا، ولى هنگامى كه من در آن جا مستقر مىشوم، عقل فرار مىكند.
▪️آدم از دومين نفر از سياهرويان پرسيد: تو كيستى و جایت در كجاست؟
من رشك و حسد هستم، جاى من در دل است.
🔸آدم عليه السلام: مگر مهر و عاطفه در آن جا قرار نگرفته است؟
چرا، ولى وقتى كه من در آن جا جاى مىگيرم مهر و عاطفه بيرون مىرود.
▪️آدم عليه السلام از سومين نفر از سياه رويان پرسيد: تو كيستى و جایت در كجاست؟
من طمع و آز هستم، جاى من در چشم است.
🔸آدم عليه السلام: مگر حيا در آن جا جاى نگرفته است
چرا، ولى زمانى كه من در آن جا جاى بگيرم، حيا مىرود
(المواعظ العددية،ص 189)
#اخلاق
💠💠💠
کانال نشان از بی نشانها