eitaa logo
دلاباد قرآنی دلا رو کن به آبادی قرآن که تا دستت بگیرد دست قرآن همه دنیا به آن دل می نیرزد که
78 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
8 فایل
اِستَجیبوا لِلّهِ و لِلرَّسولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم دعوت خدا و فرستاده را به آنچه شما را حیات می بخشد؛ اجابت کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 همسایه دیوار به دیوار عاشورا 👤 🔸فرزندان هند جگر‌خوار، همسر ابو‌سفیان و مادر معاویه، همان که در اُحد از شدت خشم و کینه نسبت به اسلام، سینه حمزه عموی پیامبر خدا را شکافته و جگر او را به دندان کشیده بود‌، بر منبر رسول خدا‌(ص) نشسته‌اند و داعیه خلافت الهی دارند! و به قول امیر‌مؤمنان‌علیه‌السلام، بر اسلام پوستین وارونه پوشانده‌اند. 🔸چند سال قبل در یکی از یادداشت‌های کیهان آورده بودیم «‌بعد از ظهر آن روز غمزده -‌عصر عاشورا- ساعتی قبل از آن که مولای مظلوم ما «سر» بدهد، ندای «هل من ناصر» سر داده بود و شیطان انگشت حیرت به دندان گزیده بود که فرزند رسول‌خدا(ص) را چه می‌شود؟ چه کسی را به یاری می‌طلبد؟ در این سو که یارانش همه به خون غلتیده‌اند و در آن سوی، دشمنانش با شمشیرهای آخته به ریختن خونش ایستاده‌اند!... پس حسین روی سخن با که دارد؟ و در این صحرای داغ و تب‌دار، کدام لبیک را انتظار می‌کشد؟ 🔸حسین ما در آخرین ساعات قبل از شهادت، کلام دیگری هم بر زبان داشت که بر گیجی شیطان افزوده بود، «هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللهِ... آیا کسی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند‌»؟ شیطان می‌دانست حرامیان به غارت حرم آمده‌اند ولی نمی‌دانست که فرزند رسول خدا(ص) مدافعان حرم در عصر خمینی و خامنه‌ای را به دفاع فرا می‌خواند. همان‌ها که سربند «‌کلّنا عبّاسُکِ یا زینب‌» بر پیشانی داشتند و روز حادثه که رسید، قلب سپاه یزیدیان زمان را شکافتند و دست پلید آنان را از حرم آل‌الله در شام و عراق و ایران کوتاه کردند و به قول حضرت آیت‌الله سیستانی «‌جمهوری اسلامی اگر نبود، داعشی‌ها عراق را جمع می‌کردند‌» و به گفته شهید بزرگوارمان حاج قاسم سلیمانی «جمهوری اسلامی ایران حرم است». 🔸حالا نیم نگاهی به اطراف بیندازید. به ایران اسلامی و این سوی و آن سوی جهان. راهی که از آغاز تاکنون پیموده‌ایم را از نظر بگذرانید ... چه می‌بینید؟ ... آیا با خواجه شیراز همنوا نمی‌شوید و نمی‌خوانید: رهروِ منزلِ عشقیم و ز سرحدِّ عَدَم تا به اقلیمِ وجود این همه راه آمده‌ایم 🔸جیمز ولسلی-‌رئیس اسبق سازمان سیا- تاکید می‌کند: «‌باید بپذیریم، این قطب قدرتمند اسلام است که با پرچمداری خمینی و خامنه‌ای، ساختار کدگذاری شده جهان را به چالش کشیده است‌». 🔸انقلاب اسلامی در ایران، با این همه شکوه و آن همه عظمت و‌... همسایه دیوار به دیوار عاشورای حسینی‌(ع) است. نیست؟! هست! خوب نگاه کن! https://kayhan.ir/001DvB @Kayhan_online
حکایتی به نقل از حجت‌الاسلام قرائتی ایشان نقل کرد‌ه‌اند: روزی به مسجدی رفتیم امام مسجد که دوست پدرم بود، گفت: داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد. روزی شخص ثروتمندی یک من انگور [یه مقدار انگور]خرید و به خدمتکار خود گفت انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و خود به سر کاری که داشت رفت. عصر که به خانه برگشت، به اهل و عیالش گفت لطفاً انگور را بیاورید تا با بچه‌ها انگور بخوریم. همسرش با خنده گفت من و فرزندانت همه انگور‌ها را خوردیم، خیلی هم خوشمزه و شیرین بود. مرد با تعجب پرسید:تمامش را خوردید؟ زن لبخند دیگری زد و گفت:بله تمامش را مرد ناراحت شد و گفت: یک من انگور خریدم یک حبه اون رو هم برای من نگذاشته‌اید! الان هم داری می‌خندی، جالب است مرد خیلی ناراحت شد و بعد از اندکی که به فکر فرو رفت. ناگهان از جا برخاسته از خانه خارج شد. همسرش که از رفتار خودش شرمنده شده بود، او را صدا زد، ولی جوابی نشنید، مرد ناراحت، اما متفکر رفت سراغ کسی که املاک خوبی در آن شهر داشت. به او گفت: یک قطعه زمین می‌خواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند و آن را نقداً خریداری کرد. سپس نزد معمار شهر رفته و از او جهت ساخت مسجد دعوت به کار کرد و او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برد و به او گفت: می‌خواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلوی چشمانم ساخت آن شروع شود. معمار هم وقتی عجله مرد را دید، تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع به کار ساخت و مسجد کرد. مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن شد به خانه‌اش برگشت. همسرش به او گفت:کجا رفتی مرد؟ چرا بی‌جواب و بی‌خبر؟ مرد در جواب همسرش گفت:هیچ، رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم، برای سرای باقی خودم کنار بگذارم و اگر همین الان هم بمیرم، دیگر خیالم راحت است که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم. همسرش گفت: چطور؟ مگر چه شده؟ اگر بابت انگور‌ها ناراحت شدید، حق با شما بوده، ما کم لطفی کردیم، معذرت می‌خواهم. در جواب زن، مرد با ناراحتی گفت:شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم به یاد من نبودید و فراموشم کردید، البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست. جالب این است که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده‌ام. چگونه انتظار داشته باشم، بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید و بعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف کرد. امام جماعت تعریف می‌کرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر الان ۴۰۰ سال است که این مسجد بنا شده. ۴۰۰ سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد می‌باشد، چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت.‌ : ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد. محبوب‌ترین افرادت هم تو را فراموش می‌کنند، حتی اگر فرزندانت باشند.