eitaa logo
دلݜڪسݓهـــ³¹⁵
1.3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
8.1هزار ویدیو
12 فایل
_💚بسم‌الله الرحمن الرحیم 💚 _از هرچه جدایم میکنید عیبی نیست..! _من هیئتیم ز گریه دورم نکنید..(:💔 آیدی مدیر کانال: @Karbala128pm _شروع فعالیت :1402/6/24✌️🌱 - کپی؟ با ذکر صلوات حلالت سید(:🌱 ناشناس:https://harfeto.timefriend.net/1695209
مشاهده در ایتا
دانلود
Mehdi Rasooli - Madare Ghamkhar (128).mp3
3.99M
شما می‌دونی تو قلبم چی می‌گذره مادر :) سخته رو به راه بشم من، اما فاطمه'س دعام کنه میشه ..
30.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چندین بار این ویدیو‌ رو‌ تو اینستا دیدم ، ولی با هر بار دیدنش دقیقا انگار اولین بار بوده و با تیکه آخرش قلب آدم شکسته و میشه و اشکش سرازیر :)❤️‍🩹🙂
یه مذهبی باید یاد بگیره دل‌های زیادی رو جذب کنه،بدون این که اعتقاداتش رو بفروشه!🥲
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دو سالی میشه ندیدمت آقای با مرام 🙂❤️‍🩹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من ایرانم و تو عراقی! چه فراقی، چه فراقی🥲💔
هرچه دارم از آقای خراسان دارم💛🌚
سلام سلام بریم سراغ رمان؟
🌺 رمان 🌺قسمت ۳۶ 🍃به روایت امیرحسین🍃 محمد_وعلیکم السلام برادر _تو دوباره صبح زود زنگ زدی به من؟ محمد _اولا که بچه بسیجی جواب سلام واجبه، دوما که پدر مادر من به من یاد ندادن که 12 ظهر صبح زوووده. _ چییییییییییییی؟ 12 ظهر ؟؟؟؟؟ وای خاک بر سرم دانشگاه با این حرف من محمد زد زیر خنده... _ وای بدبخت شدم تو میخندی؟ ساعت 8 کلاس داشتم. محمد_حقته. تا تو باشی انقدر نخوابی. _راستی مگه تو کلاس نداشتی؟ محمد_ بله. تموم شد. استاد ضیایی هم عرض کردن سلام برسونم خدمتتون شاگرد خرخون کلاس. _ تا چشات دراد. محمد_خب حالا.... زنگ زدم بگم امشب هیئــ💚ــت دیر نکنی دوباره گوشات رو بکشن. یه وقت دیدی دوروز دیگه به عنوان رفتگر گوش دراز ثبت نامت کنن راه بری با گوشات زمینو تمیز کنی. _ خوشمزه. مزه نریز محمد_ باش.چون تو گفتی _ دیگه مصدع اوقات نشو میخوام بخوابم محمد_ کم نیاری از خواب؟ _ تو نگران نباش. یاعلی محمد_ان شاالله خواب داعش ببینی. علی یارت. _خدایا این دوست منم شفا بده. . . ساعت 6 با آلارم گوشی بیدار شدم، سریع حاضرشدم و رفتم دم اتاق پرنیان ، در زدم و منتظر جواب شدم. پرنیان_ بله؟ _ ابجی حاضری؟ پرنیان _امیر داداش توبرو من با ریحانه سادات میام. _باشه. مواظب خودت باش. . . _ سلااام علیکم حاج آقا _ سلام.آفتاب از کدوم طرف در اومده اقا زود تشریف اوردید؟ هفته پیش که ماشالا گذاشتی لحظه آخر. _ خوب هستیدحاج آقا؟میگما .... چیزه ..... چه خبرا؟ با این حرف من محمد و سجاد و علی و محمد جواد که تو حسینیه بودن با حاج آقا زدن زیر خنده. حاج آقا_الحمدالله. نپیچون منو بچه.. بعد خطاب به بچه ها گفت _ من برم تا جایی کار دارم میام تا ساعت 8. محمدجواد_بفرمایید شما حاج آقا خیالتون راحت. . تقریبا همه کارا تموم شده بود و هنوز نیم ساعت مونده بود به شروع هئیت. چایی و قند و قرآنا و مفاتیح ها هم همه آماده بود. یه دفعه محمد جواد گفت _راستی سید( بنده)اون روز، دربند ؛ قضیه چی بود؟ _ اوووووووه محمد جواد چه حافظه ای؟چهارشنبه هفته پیشو میگی؟ محمدجواد_اره _داداش موفق باشی. محمد_ تو زنده بمون راوی ایندگان شو. _ پیشنهاد خوبیه. محمدجواد_عه بگو حالا. اخه رفتی اونجا مثلا آب بگیری.آب نگرفتی.اعصابتم داغون تر شد. با پرسش محمد جواد یاد اون روز افتادم. واقعا وقتی اون صحنه رو دیدم اعصابم بهم ریخت..شاید درست نبود که اون حرف رو به اون دختره بزنم.شاید اینجوری از حجاب بیشتر زده بشه ولی چی بهش میگفتم ؟ اصلا شاید همون حرف براش یه تلنگر بوده باشه. ای کاش میتونستم دوباره ببینمش که بدونم نتیجه کارم چی بوده..... ,,,,چشم من و شوق وصال قلب تو و عشق محالـ....,,,, ادامه دارد.... نویسنده؛ ح سادات کاظمی