هدایت شده از غذاهای 3سوته😋
♨️#پارت💯
چادرم روجمع کردم وسرعتم رو بیشتر.هنوز حضور اون مزاحم رو پشت سرم حس می کردم:_خانم، افتخار می دید یه لیوان آبمیوه مهمونتون کنم؟
_خانم که وقتشون پُره، ولی من پایه ام. هر چی خواستی بخور مهمون من!
صدا آشنا بود. برگشتم و نگاهم ناباور روی صورت شخصی که پشت سر اون مزاحم ایستاده بود، خشک شد.
با چشمهای به خون نشسته نگاهش می کرد و دکمه های آستینش رو به قصد درگیری باز می کرد. پسر مزاحم هم که حسابی غافلگیر شدبود، طلبکارانه پرسید_جنابعالی؟
اخم سنگینی داشت و بدون اینکه چشم ازش برداره با خونسردی آستینش رو بالا می داد و گفت:_من مدیر برنامه های خانم هستم، قبلش باید با من هماهنگ میکردی!
دیگه فرصت حرف زدن بهش نداد و به آنی مشت سنگینش روی صورت پسر فرود اومد.
#باعشقتوبرمیخیزم
http://eitaa.com/joinchat/3122266126Cb9813fca31
هدایت شده از غذاهای 3سوته😋
دستش رو روی دهانم گذاشت تا جلوی جیغ زدنم روبگیره وحشت زده گفت_ثمین خیلی ضایعی، یکم جنبه شوخی داشته باش روانی!
نگاهش به مامورهایی که نزدیکمون می شدند افتاد و دستم رو کشید و من هم دنبالش میدویدم. نگاه یکی از مامورها بین ما چرخید_خانم مشکلی پیش اومده؟! _نه خیر، این خانم نامزد من...
از شوخی بی مزه اش حرصی بودم.وسط حرفش پریدم و طلبکار رو به مامور گفتم_بله سرکار، این آقا مزاحم من شده... یک آن تمام صورتش وا رفت و نالید _ثمین؟! #باعشقتوبرمیخیزم
دختره بی جنبه نامزدشو تحویل پلیس داد🤦♀😂
http://eitaa.com/joinchat/3122266126Cb9813fca31