eitaa logo
🍓🌱دنیای دخترونه🌱🍓
17.6هزار دنبال‌کننده
35هزار عکس
14.4هزار ویدیو
10 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ⭐️تاج تون⭐️
🔴 واقعی علی و فرزانه مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟ تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش ..... ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇 https://eitaa.com/joinchat/878706755Ced55d1a512 بخونید عبرت بگیرید
🔴 واقعی علی و فرزانه مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟ تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش ..... ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇 http://eitaa.com/joinchat/906493966Cd2582ceabf بخونید عبرت بگیرید
🔴 واقعی علی و فرزانه مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟ تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش ..... ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇 http://eitaa.com/joinchat/906493966Cd2582ceabf بخونید عبرت بگیرید
🔴 واقعی علی و فرزانه مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟ تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش ..... ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇 http://eitaa.com/joinchat/906493966Cd2582ceabf بخونید عبرت بگیرید
🔴 واقعی علی و فرزانه مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟ تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش ..... ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇 http://eitaa.com/joinchat/906493966Cd2582ceabf بخونید عبرت بگیرید
🔴 واقعی علی و فرزانه مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟ تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش ..... ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇 http://eitaa.com/joinchat/906493966Cd2582ceabf بخونید عبرت بگیرید
🔴 واقعی علی و فرزانه مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟ تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش ..... ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇 http://eitaa.com/joinchat/906493966Cd2582ceabf بخونید عبرت بگیرید
شایدم اینجوری حالمون خوب میشه و خبر نداریم . . .دست‌ها🫠 .
📗 روزی پیامبر اکرم (ص) با یارانش نشسته بود که مردی عرب وارد مسجد شد. او با چهره‌ای غبارآلود و لباس‌هایی که نشان از فقر داشت، مستقیماً به سوی پیامبر (ص) آمد و با لحنی نگران گفت: — «ای محمد! من و خانواده‌ام چند روز است که گرسنه‌ایم. آیا چیزی برای خوردن داری؟» یاران پیامبر (ص) به هم نگریستند. در خانه‌ی هیچ‌کدام غذایی کافی نبود که بتوانند به او بدهند. پیامبر (ص) با مهربانی لبخند زد و دستش را به سوی مرد دراز کرد: — «برادر من، بیا با هم به خانه‌ام برویم.» وقتی به خانه رسیدند، پیامبر (ص) دید که در خانه‌ی خودش نیز چیزی جز کمی آب و خرما نیست. اما او هیچ‌گاه کسی را ناامید نمی‌کرد. به سرعت به بازار رفت و عبای خود را به یک مغازه‌دار داد و در مقابل مقداری آرد و خرما گرفت. وقتی به خانه برگشت، برای آن مرد غذا آماده کرد و با دست‌های مبارکش، لقمه‌ای را به دهان او گذاشت. اشک در چشمان مرد حلقه زد و گفت: — «ای محمد! تو نه‌تنها پیامبری، بلکه پدر و برادر تمام نیازمندان هستی!» آن روز، قلب آن مرد از نور ایمان لبریز شد و اسلام را پذیرفت. بعدها، او یکی از یاران صدیق پیامبر (ص) شد و همیشه می‌گفت: — «من با یک لقمه‌ی محبت، مسلمان شدم!» نتیجه‌ی داستان: مهربانی، زبانی است که همه آن را می‌فهمند. پیامبر (ص) با رفتار خود نشان داد که ایمان، فقط در عبادت نیست؛ بلکه در عشق به انسان‌ها و خدمت به نیازمندان است. . .
🎁 به فرزندت هدیه ای ارزشمند بده : یادگیری ساده و شاد زبان انگلیسی 🎉 💎 کانال آموزش زبان والدین و کودکان ، ، ، ، و برای سطوح مبتدی تا پیشرفته 👌 ✅ سریع بزن روی لینک‌ زیر و به ده ها هزار زبان آموز کانالشون ملحق شو 👇 https://eitaa.com/joinchat/3237414068Cb1943bfefa 😍 بچه ها عاشق آموزش های این کانال می‌شن ووو قراره واسه 🌙“عید غدیر” هم کلی آموزش های فوق العاده بذاره 🤩