هدایت شده از تجربه های معنوی
درشهر #خوی حدود200سال پیش دختر #ماهرخ و مومنهای زندگی میکرد ک #عشاق فراوانی شیدای او بودند.
عاقبت با مرد مومنی ازدواج کرد. مرد خاست عازم حج شود اما از عشاق قدیم میترسید که مبادا آزاری به همسر او برسانند.
به خانه هرمرد مومنی رفت تا زنش رابه اوبسپارد هیچکدام قبول نکردند تا اینکه علی باباخان که #لات بود قبول کرد و گفت برو و زن و وسایل خانه ات را به خانه من بیاور.
مرد زن و وسایل خانه اش را به او سپرد. و عازم حج شد.
بعدیکسال که از حج برگشت سراغ خانه علی بابا رفت اما...
ادامه داستان ادامه داستان
ادامه داستان ادامه داستان
هدایت شده از پارازیت
درشهر #خوی حدود200سال پیش دختر #ماهرخ و مومنهای زندگی میکرد ک #عشاق فراوانی شیدای او بودند.
عاقبت با مرد مومنی ازدواج کرد. مرد خاست عازم حج شود اما از عشاق قدیم میترسید که مبادا آزاری به همسر او برسانند.
به خانه هرمرد مومنی رفت تا زنش رابه اوبسپارد هیچکدام قبول نکردند تا اینکه علی باباخان که #لات بود قبول کرد و گفت برو و زن و وسایل خانه ات را به خانه من بیاور.
مرد زن و وسایل خانه اش را به او سپرد. و عازم حج شد.
بعدیکسال که از حج برگشت سراغ خانه علی بابا رفت اما...⁷
ادامه داستان ادامه داستان
ادامه داستان ادامه داستان
هدایت شده از پارازیت
درشهر #خوی حدود200سال پیش دختر #ماهرخ و مومنهای زندگی میکرد ک #عشاق فراوانی شیدای او بودند.
عاقبت با مرد مومنی ازدواج کرد. مرد خاست عازم حج شود اما از عشاق قدیم میترسید که مبادا آزاری به همسر او برسانند.
به خانه هرمرد مومنی رفت تا زنش رابه اوبسپارد هیچکدام قبول نکردند تا اینکه علی باباخان که #لات بود قبول کرد و گفت برو و زن و وسایل خانه ات را به خانه من بیاور.
مرد زن و وسایل خانه اش را به او سپرد. و عازم حج شد.
بعدیکسال که از حج برگشت سراغ خانه علی بابا رفت اما...²⁶
ادامه داستان ادامه داستان
ادامه داستان ادامه داستان
هدایت شده از پارازیت
بــבـث #لــات بــازے نــیــسـت
ایـنـجـا #اـבب בــڪـܩـرانــے ܩیــڪـنــہ!😉👇
🚫 🚫 🚫 🚫 🚫 🚫 🚫 🚫
🚫 🚫 🚫 🚫 🚫 🚫 🚫 🚫
🚫 🚫 🚫 🚫 🚫 🚫 🚫 🚫
🚫 🚫 🚫 🚫 🚫 🚫 🚫 🚫
🚫 🚫 🚫 🚫 🚫 🚫 🚫 🚫
🚫 🚫 🚫 🚫 🚫 🚫 🚫 🚫
#لـاتـ بـودنـ بـه زور بـازو نـیـسـتـ بـه #مـردونـگـیـ و #انـسـانـیـتـهـ...👇
eitaa.com/joinchat/3882746264Ccc99c3eea4
هدایت شده از پارازیت
درشهر #خوی حدود200سال پیش دختر #ماهرخ و مومنهای زندگی میکرد ک #عشاق فراوانی شیدای او بودند.
عاقبت با مرد مومنی ازدواج کرد. مرد خاست عازم حج شود اما از عشاق قدیم میترسید که مبادا آزاری به همسر او برسانند.
به خانه هرمرد مومنی رفت تا زنش رابه اوبسپارد هیچکدام قبول نکردند تا اینکه علی باباخان که #لات بود قبول کرد و گفت برو و زن و وسایل خانه ات را به خانه من بیاور.
مرد زن و وسایل خانه اش را به او سپرد. و عازم حج شد.
بعدیکسال که از حج برگشت سراغ خانه علی بابا رفت اما...¹⁷
ادامه داستان ادامه داستان
ادامه داستان ادامه داستان