eitaa logo
دختࢪان بـهشتے‌‌
215 دنبال‌کننده
3هزار عکس
343 ویدیو
30 فایل
بِسْــــ♥️ــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ سلام علیکم خیر مقدم عرض میکنم. خوش آمدید. #کپی_ آزاـد♥️☁
مشاهده در ایتا
دانلود
•💚• • 🎞 |هم‌دانشگاهی‌شهید| دخترے‌میگفت: من‌همکلاسی‌بابک‌بودم. خیلیییی‌تو‌نخش‌بودیم‌هممون... اما‌انقد‌باوقاࢪبودکه‌همه‌دخترا‌میگفتند: " این‌نوری‌انقد‌سروسنگینه‌حتما‌خودش‌ دوس‌دختر‌داره‌و‌عاشقشه !" 😏 بعد‌من‌گفتم:میرم‌ازش‌میپرسم‌تاتکلیفمون‌ ࢪوشن‌بشه... رفتم‌ࢪو‌دࢪࢪو‌پرسیدم‌گفتم : " بابک‌نوری‌شمایی‌دیگ ؟! " بابک‌گفت‌:"بفرمایید ." گفتم:"‌چراانقد‌خودتو‌میگیری ؟! چرا‌محل‌نمیدی‌به‌دخترا؟! " بابک‌یہ‌نگاه‌پر‌از‌تعجب‌و‌شرمگین‌بهم‌کرد و‌سریع‌ࢪفت‌و‌واینستاد‌اصلا! بعدها‌ک‌شهیدشد ، همون‌دختراو‌من‌فهمیدیم‌بابک‌عاشق‌کی‌بوده‌که‌ بہ‌دخترا‌و‌من‌محل‌نمیداد... 🥺💔|
‹🧸🎐› ‌ •° زنگ زد گفت:" سامان همین الان وسایلتو جمع کن،دو روز بریم قــم..." 🕌☺️ گفتم:"بابــک جان میشه چند روز دیگه بریم؟؟!🧐 گفت:"نــه همین الان!🙁 با اصرارم که بود دوتایے راه افتادیم از رشت رفتیم قــم🌸🍃 اونجا ازش پرسیدم:"بابک اینهمه عجله و اصرار براے چی بود؟!؟"🤔 گفت:" برای‌فرار‌ازگنـــاه‌! اگه میموندم رشت،دچار‌‌‌‌ ‌یه‌گناه‌میشدم...😔💔 براےهمین‌اومدم‌ به‌حضرت‌معصــومه(س)‌پناه‌آوردم.💔 تو‌چقدر‌زیبـــایی‌بابک‌جان♥️ •° 🧸🎐¦⇢ داداش بابک 🧸🎐¦⇢ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
‹💫🖤› ‌ •° هم‌خدمتی‌شهید: یادمہ‌یہ‌باریہ‌بنده‌خدایی‌واسہ‌نمازظهرتوی‌حسینیہ‌پادگان‌دکمہ‌های‌پیراهنش‌روبازکرد؛بابڪ♥بهش‌گفت: "میدونم‌هواگرمہ‌ولی‌احترام‌حسینیہ‌رونگهدار؛قراره‌نمازبخونیم" هنوزحسینیہ‌زیادشلوغ‌نشده‌بود. اون‌بنده‌خداهم‌باحالت‌بدی‌بهش‌گفتہ‌بود: "برومن‌اعصاب‌ندارم،همینکہ‌هست" بابڪ♥اومدکنارمن‌جریان‌روگفت. منم‌بهش‌گفتم: "ولشکن‌بہ‌ماچہ؛حوصلہ‌داریا....یہ‌نگاهبهش‌بندازاون‌عادتشہ‌بیخیال.." بابڪ♥داشت‌امربہ‌معروف‌میکرد،امامنواون‌بنده‌خدافکرپنکہ‌وخلاص‌شدن‌ازاین‌حالت‌بودیم. یڪ‌صلوات‌هدیہ‌شما‌بہ‌شهیدنور؎‌ •° 💫🖤¦⇢ داداش بابک 💫🖤¦⇢ 💫🖤¦⇢ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
دوست‌شهید: کلاس‌هاے بسیــــج‌، باهم‌بودیم‌ وطولانے بود یه‌روزبحث‌تحلیل‌ وتفسیرطول‌کشیدخوردیم‌ به‌اذان‌ مغرب‌📿. گفتن‌پنج‌دقیقه‌صبرکنیدکلاس‌ تموم‌شه‌🕐ماهم‌قبول‌کردیم‌. بعدازدودقیقه‌صداے اذان‌بلندشد واستادمشغول‌ صحبت‌بود که‌یک‌دفعه‌بابک‌🧔🏻باصداے بلندگفت‌: آقای‌فلانے،دارن‌اذان‌میگن‌. بذارید‌براے بعدنمازهمه‌برگشتیم‌یه‌ نگاش‌کردیم‌👀 ویه‌نگاه‌به‌استاد بعدش‌بابک‌گفت‌:خب‌چیه‌ اذانه‌ نمیاید!🤔باشه‌خودم‌میرم‌.بلندشدوخیلی‌راحت‌ وشیک‌دروبازکردورفت‌برای‌وضو!🙂 استادم‌بنده‌خدادیداینجوریه‌گف‌باشه‌ بریم‌نماز.😃 ‹♥️🖇›