eitaa logo
| مَعْبــَـــــــ🌴ــــــرْ |    
331 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
5.4هزار ویدیو
34 فایل
〰〰𝓜𝓐𝓑𝓐𝓡〰〰 〰〰
مشاهده در ایتا
دانلود
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مردم یکی از کشورهای اهل سنت آفریقایی برای سیدحسن نصرالله مبالغی را جمع کرده و روی اسکناس‌ها نوشته بودند «فدا نعال سید» فدای کفش‌های سید؛ نماینده‌ای که کمک‌های مردم آن کشور را آورده بود، از سیدحسن خواست نعلین هایش را بدهد تا جهت تبرک برای مردمش ببرد. سید وقتی این را شنید بهم ریخت. از جایش بلند شد و سر کشوی میزش رفت و چیزی درآورد و نزد نماینده برگشت. به او گفت: «به آنان بگو پیروزی‌های مقاومت نه کار نعلین‌های من است، نه کار عمامه‌ام؛ بلکه بخاطر چیزی‌ست که در این دستمال است» دستمال را باز کرد و جلوی نماینده گرفت؛ تربت کربلا بود. گفت «اگر می‌خواهید این را برای تبرک ببرید. ما هرچه داریم از این تربت و عشق و اعتقاد به اباعبدالله است. ما از سیدالشهدا عشق به شهادت، پرهیز از ذلت و پیروی از ولایت را گرفتیم!» از طریق لینک زیر در معبر باشید .👇 🌷@DRMABAR
غمی از تو جا ماند که پایان ندارد! از طریق لینک زیر در معبر باشید .👇 🌷@DRMABAR
🔴وقتی امام خمینی(ره) سال ۴۲ فرمود:‌‌ سربازان من در گهواره‌ها هستند... حاج قاسم ۶ ساله بود سیدحسن ۲ ساله یحیی سنوار و اسماعیل هنیه ۱ ساله بودند... از طریق لینک زیر در معبر باشید .👇 🌷@DRMABAR
. او را این‌طور می‌نامند: ایران‌دوست ترین غیر ایرانی... از طریق لینک زیر در معبر باشید .👇 🌷@DRMABAR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 هم‌اکنون، پرچم حرم مطهر حضرت امام رضا علیه‌السلامن در مراسم تشییع و تدفین پیکر مطهر شهید صفی‌الدین 🔹️ مراسم تدفین پیکر مطهر مجاهد رشید و فداکار شهید سیدهاشم صفی‌الدین در شهر دیرقانون النهر در منطقه صور لبنان از ساعتی پیش با حضور مردم لبنان و نمایندگان اعزامی از سوی رهبر انقلاب اسلامی در حال برگزاری است. ✊ | از طریق لینک زیر در معبر باشید .👇 🌷@DRMABAR
🔹 روایت حمید داوودآبادی نویسنده دفاع مقدس از دیدار روز گذشته با رهبر انقلاب همزمان با تشییع شهید سیدحسن نصرالله روز یکشنبه حمید داودآبادی از نویسندگان دفاع مقدسی دیداری با رهبر انقلاب داشته‌ که آن را روایت کرده است: داغون بودم،‌ خسته و کلافه ... ششم مهر ۱۴۰۳ که خبر شهادت سیدحسن نصرالله را شنیدم، همه احوال داغونم، صد برابر شد. هیچ‌وقت حتی در خواب هم باور نمی‌کردم خبر شهادت سید را بشنوم. ۵ ماه بُغض، داغ، سوز و ... زبانم بند آمده بود. فقط به تصاویر سیدخندان و خوش‌سیما می نگریستم و با خود می‌گفتم: خدا کند دروغ باشد و همه خبرها و شایعه‌هایی که می‌گویند سید زنده است، راست باشد! ولی دنیا به کام من ‌نچرخید. قرار شد سید را ۵ اسفند ماه تشییع کنند. یعنی دیگر همه امید زنده بودن سید، تمام شد. چند روز پیش گفتند: روز یک‌شنبه ۵ اسفند، تو و مسعود ده‌نمکی، بیایید برای نماز خدمت حضرت آقا. خدا را شکر. خیلی خوشحال شدم. می‌توانستم بغضم را با کسی تقسیم کنم. هرشب، در خواب و رویای خودخواسته، خویش را در آغوش آقا می‌دیدم‌ که می‌گریم و بغض چندماهه می‌گشایم! صبح یک‌شنبه، باران عالم و آدم را طراوت و زیبایی بخشده بود که مسعود که آمد دنبالم، نیم ساعت قبل از اذان ظهر وارد اتاقی شدیم که قرار بود آقا بیاید. (درست ۲۶ سال پیش، در همین اتاق، غروب بعد عیدفطر، در جمعی شش-هفت نفره، نماز مغرب‌وعشا را به امامت آقا خواندیم و نشستیم ساعتی به گفت‌وگو با آقا و لذت دنیا و آخرت بردن!) جمعی شاید حدود صدنفر که خانواده‌هایی هم بودند، صفوف نماز را تشکیل دادند که چندین بچه کوچک، شاد و بی‌توجه به همه،‌ میان صفوف می‌دوبدند و محافظین برایشان بیسکوئیت و سرگرمی می‌آوردند. اذان که دادند، آقا تشریف آوردند و نماز به امامت ایشان اقامه شد.‌ همه‌ش با خودم می‌گفتم: - حتما الان امروز که تشییع سیدعزیز است، آقا مثل من، بدجوری حالش گرفته است، خسته است و عزادار. نماز که به پایان رسید، برخلاف تصور من، آقا صحبت نکرد و آمد به حال‌واحوال با حاضرین. به ما که رسید، با تبسمی زیبا با مسعود صحبت کرد که مسعود درباره کتاب‌های اخیرش که منتظر انتشار هستند، صحبت کرد که آقا فرمودند نمونه‌هایی را که فرستادی، دیدم. آقا، نگاهی محبت‌آمیز به من انداخت ‌و با لبخندی زیبا فرمود: - باز که چاق شدی ... و زدیم زیر خنده. مانده‌ام با این شکم ورقُلُمبیده چی‌کار کنم. کاشکی می‌شد قبل از دیدار، پیچ‌هایش را باز کنم و گوشه‌ای پنهان کنم‌ که هربار مورد لطف آقا قرار نگیرد و شرمنده‌ نشوم! رو در رو که شدم با آقا،‌ چشم درچشم، نگاه انداختیم و خندیدیم. وقتی فرمودند: - شما چطورید؟ چیکار می‌کنید؟ همان اول، کتاب "راز احمد" آخرین سفر بی‌بازگشت حاج احمد متوسلیان، چاپ نشر یازهرا (س) را به آقا هدیه دادم، توضیح کوتاهی دادم و خواستم تورق کنند. سر دلم باز شد. بغضم داشت می‌ترکید. شروع کردم به نالیدن: - آقا، خسته‌ام، حالم خوب نیست، دارم کم‌ میارم ... آقا چشمانش را در نگاهم دوخت و با تعحب گفت: - چیزی نشده که، شما دیگه چرا کم میارید، خبری نیست، الحمدلله همه چیز خوب است ... نالیدم: آقا، سید رفت، بغض دارم، دعا کنید خدا این‌ آرامش قلب شما را به من هم بدهد ... - همه چیز خوبه و همه ‌کارها به روال خودش دارد پیش می‌رود. امیدت به خدا باشد ... می‌خندید و می‌خندیدم. وقتی از امید گفت، قربانش رفتم ‌و ناخواسته می‌گفتم: ای جانم ... جانم ... خدا همین امید و اطمینان قلبی شما را‌ به من هم عطا کند ... واقعا از آرامش و اطمینان قلبی ایشان، همه ناامیدی و خستگی‌ام به یکباره فرو ریخت و بر فنا رفت و همه آن اطمینان قلب که همواره از خدا طلب می‌کردم،‌ همچون‌خورشیدی بر قلبم تابیدن گرفت و آرامم کرد. دقیقا دنبال همین بودم که امروز با یاد سیدعزیز که بر دوش آزادگان جهان بدرقه شد تا آغوش خدا، بر دستان حضرت آقا بوسه زدم و خدا را شکر کردم‌ که این ‌نعمت الهی بر سرمان‌ می‌تابد. یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳ | از طریق لینک زیر در معبر باشید .👇 🌷@DRMABAR
5.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢ای خاک مطهر شده با خون به حماسه این یار حسین(ع) است بغل کن حسنت را... از طریق لینک زیر در معبر باشید .👇 🌷@DRMABAR
💢وقتی عاشقانه به مردم خدمت کنی، محبوب قلب ها میشوی! از طریق لینک زیر در معبر باشید .👇 🌷@DRMABAR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️پدرم تنها به یک دلیل اشک می‌ریخت. محمدمهدی نصرالله از طریق لینک زیر در معبر باشید .👇 🌷@DRMABAR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢‌تمامِ اُمیدِ ما همین یك جمله است: «او می‌آید!» 💔 از طریق لینک زیر در معبر باشید .👇 🌷@DRMABAR
⭕️‏و او نشان داد پای عهد باید ماند پای عهد باید پیر شد پای عهد باید شهید شد! از طریق لینک زیر در معبر باشید .👇 🌷@DRMABAR