#داستان_شب
دبيرستان كه بوديم يه دبير فيزيك و مكانيك داشتيم كه قدش خيلي كوتاه بود اما خيلي نجيب و مودب با حافظه خيلي خوب !
قبل اينكه بياد گچ و تابلو پاك كن رو ميذاشتيم بالاي تابلو كه قدش نرسه برشون داره، هر دفعه ميگفت ؛ اقا من از شما خواهش كردم اينا رو اونجا نذارين اما باز ميذارين!
يه روز سر كلاسش يه مگس گرفتيم و نخ بستيم به پاش، تا برميگشت رو تابلو بنويسه مگس رو رها ميكرديم وز وز تو كلاس و تا برميگشت رو به ما، نخش رو ميكشيديم، بنده خدا ميموند اين صدا از كجاست اخر سر هم نفهميد و مگسه هم با نخ پاش از پنجره فرار كرد!
با وجود اين همه شيطونياي ما، خيلي دوسمون داشت و باهامون كار ميكرد كه بتونيم همه مسائل فيزيك مكانيك رو حل كنيم.
چند سال گذشت، انترن بودم و تو اورژانس نشسته بودم كه ديدم اومد، خيلي دلم براش تنگ شده بود، سلام كردم و كلي تحويلش گرفتم، كه ما مديون شماييم و از اين حرفا. بعدم براش چايي اوردم و نشستيم به مرور خاطرات اونوقتا كه يهو يه لبخند زد و گفت تو دانشگاه هم نخ ميبندي پاي مگس؟!
خشكم زد
-عه مگه شما فهمیديد كار من بود؟! چرا هيچي بهم نگفتيد؟!
باز يه نگاه معلمي و از سر محبت بهم كرد و با لبخند گفت:
-حالا اون گچ و تابلو پاك كن كه مي گفتم نذاريد اون بالا رو خيلي گوش ميداديد؟! دعواتون ميكردم از درس زده ميشديد، حيف استعدادتون بود درس نخونيد! وقتي يه معلم ببينه دانش آموز بازيگوشش دكتر شده جبران همه خستگيها و اذيتاش ميشه!
كاش تنبيه ميشدم اما اينطور شرمنده نمي شدم! اذيت هاي ما رو به روي ما نمي اورد نكنه از درس زده شيم اونوقت ما اون قد كوتاه رو ميديديم ، اين روح بزرگ رو نه !
واقعا معلمي شغل انبياست نه برا تعليم فيزيك و مكانيك، واسه تعليم صبر و حلم و هزار خصلت ديگه كه فقط تو آموزش انبيا ميشه پيدا كرد !
✍ از خاطرات
دکتر سید محمد میر هاشمی
جراح و متخصص چشم
╭━⊰🌼☘️🌼⊱━╮ @farhanghian_online
╰━⊰🌼☘️🌼⊱━╯
هدایت شده از فرهنگیان آنلاین
#داستان_شب
#به_تو_از_دور_سلام
مرحوم حجة الاسلام دکتر امینی چنین می نویسد :
پس از گذشت چهار سال از فوت مرحوم پدر بزرگوارم آیة اللّه علاّمه امینی نجفی یعنی سال یکهزار و سیصد و نود و چهار هجری قمری، شب جمعه ای قبل از اذان فجر ایشان را در خواب دیدم . او را شاداب و خرسند یافتم .
جلو رفته و پس از سلام و دست بوسی عرض کردم :
پدر جان ! در آنجا چه علمی باعث سعادت و نجات شما گردید ؟
گفتند : چه می گویی ؟
مجدّداً عرض کردم : آقاجان ! در آنجا که اقامت دارید ، کدام عمل موجب نجات شما شد ؟
کتاب الغدیر . . . یا سایر تالیفات . . . یا تاسیس و بنیاد کتابخانه امیرالمؤمنین علیه السلام ؟
پاسخ دادند : نمی دانم چه می گویی . قدری واضح تر و روشن تر بگو !
گفتم : آقاجان ! شما اکنون از میان ما رخت بر بسته اید و به جهان دیگر منتقل شده اید . در آنجا که هستید کدامین عمل باعث نجات شما گردید از میان صدها خدمت و کارهای بزرگ علمی و دینی و مذهبی ؟
مرحوم علاّمه امینی درنگ و تاءمّلی نمودند . سپس فرمودند : فقط زیارت ابی عبداللّه الحسین علیه السلام .
عرض کردم : شما می دانید اکنون روابط بین ایران و عراق تیره و تار است و راه کربلا بسته . چه کنم ؟
فرمود : در مجالس و محافلی که جهت عزاداری امام حسین علیه السلام برپا می شود شرکت کن . ثواب زیارت امام حسین علیه السلام را به تو می دهند .
سپس فرمودند : پسرجان ! در گذشته بارها تو را یادآور شدم و اکنون به تو توصیه می کنم که زیارت عاشورا را هیچ وقت و به هیچ عنوان ترک و فراموش نکن . مرتباً زیارت عاشورا را بخوان و بر خودت وظیفه بدان . این زیارت دارای آثار و برکات و فوائد بسیاری است که موجب نجات و سعادتمندی در دنیا و آخرت تو می باشد . . . و امید دعا دارم .
آری ! علاّمه امینی با کثرت مشاغل و تاءلیف و مطالعه وتنظیم و رسیدگی به ساختمان کتابخانه امیرالمؤ منین علیه السلام در نجف اشرف مواظبت کامل به خواندن زیارت عاشورا داشتند و سفارش به زیارت عاشورا می نمودند و به این جهت خودم حدود سی سال است مداوم به زیارت عاشورا می باشم .
نصیحت : شماره 9 ، ص 1 ، 25/5/72