#تلنگر
🔷ﺍﮔﺮ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ #غیبت ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ و #تهمت می زنیم، ﺑﺎنک ها ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺑﻤﺎﻥ ﺑرداشته ﻭ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻏﯿﺒﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ و بهش تهمت میزنیم، ﻭﺍﺭﯾﺰ ﮐﻨﻨﺪ، ﺑﺪﻭﻥ ﺷﮏ به خاطر ﺣﻔﻆ ﺍﻣﻮﺍﻟﻤﺎﻥ #ﺳﺎﮐﺖ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ.
▪️ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻓﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻓﺎﻧﯽ، ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﯼ ﺑﺎﻗﯽ، ﺑﺎﺍﺭﺯﺵﺗﺮ ﻭ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮ هستند!؟
👈نگذاريم گوش هایمان گواه چيزی باشد که چشمهايمان نديده... نگذاريد زبانمان چيزی را بگويد که قلبمان باور نکرده است.
🆔 @DabestanElmi
6.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻ماموریت دوازدهم
🔻احکام دانش آموزی
🔻این قسمت :احکام رکوع,سجده,قرائت
💢 دانش آموزان عزیز رکوع و سجده و قنوت خود به همراه اذکار آن را فیلم گرفته و فردا در گروه ارسال نمایید
#سفرنامه_صالح
#ماموریت
#مجتمع_آموزشی_اسلامی_علمی
دبستان پسرانه علمی
🌃هرشب یک داستان آموزنده 5 🌃 🌼داستان حضرت سلیمان(ع) و مورچه 🪐در یکی از مسافرت های سلیمان(ع) که جن
🌃هرشب یک داستان آموزنده 6 🌃
🌳 یک روز پادشاهی همراه با درباريانش برای شكار به جنگل رفتند.
☀️هوا خيلی گرم بود وتشنگی داشت پادشاه و يارانش را از پا در می آورد.
⛲️بعد ازساعتها جستجو جويبار كوچكی ديدند.
🦅پادشاه شاهين شكاريش را به زمين گذاشت، و جام طلایی را در جويبار زد و خواست آب بنوشد ،اما شاهين به جام زد و آب بر روی زمين ريخت.
👑برای بار دوم هم همين اتفاق افتاد، پادشاه خيلی عصبانی شد و فكر كرد ، اگر جلوی شاهين را نگيرم ، درباريان خواهند گفت: پادشاه جهانگشا نمی تواند از پس یک شاهين برآيد...
🗡پس اين بار با شمشير به شاهين ضربه ای زد.
🐍پس از مرگ شاهين پادشاه مسير آب را دنبال كرد و ديد كه ماری بسيار سمی در آب مرده و آب مسموم است.
🥀او از كشتن شاهين بسيار متاثر گشت.
🎗مجسمه ای طلایی از شاهين ساخت.
✍بر یکی از بالهايش نوشتند :
🌼« یک دوست هميشه دوست شماست حتی اگر كارهايش شما را برنجاند. »
🖋روی بال ديگرش نوشتند :
⚡️« هر عملی كه از روی خشم باشد محكوم به شكست است. »
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
- www.mplib.ir.mp3
زمان:
حجم:
3.98M
📣 تندخوانی ( تحدیر ) « جز 13 »
🎤 قاری : استاد معتز آقایی
🔺 موضوع : #ترتیل#قرآن
دبستان پسرانه علمی
🌃هرشب یک داستان آموزنده 6 🌃 🌳 یک روز پادشاهی همراه با درباريانش برای شكار به جنگل رفتند. ☀️هوا
هر شب یک داستان آموزنده 7
روزی حضرت «داود (ع)» در مناجاتش از خداوند متعال خواست همنشین خودش را در بهشت ببیند.
خطاب رسید: «ای پیغمبر ما، فردا صبح از در دروازه بیرون برو، اولین کسی را که دیدی و به او برخورد کردی، او همنشین تو در بهشت است.»
روز بعد حضرت داود (ع) به اتّفاق پسرش «حضرت سلیمان (ع)» از شهر خارج شد. پیر مردی را دید که پشته هیزمی از کوه پائین آورده تا بفروشد.
پیر مرد که «متی» نام داشت، کنار دروازه ایستاده و فریاد زد:
«کیست که هیزمهای مرا بخرد.»
یک نفر پیدا شد و هیزمها را خرید.
حضرت «داود (ع) » پیش او رفت و سلام کرد و فرمود: «آیا ممکن است، امروز ما را مهمان کنی؟!»
پیرمرد فرمود: «مهمان حبیب خداست، بفرمائید.»
سپس پیر مرد، با پولی که از فروش هیزمها بدست آورده بود، مقداری گندم خرید. وقتی آنها به خانه رسیدند، پیر مرد گندم را آرد کرد و سه عدد نان پخت و نان ها را جلویِ مهمانش گذاشت.
وقتی شروع به خوردن کردند، پیرمرد، هر لقمه ای راکه به دهان می برد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمد للَّه» می فرمود.
وقتی که ناهار مختصر آنها به پایان رسید، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود:
«خداوندا، هیزمی را که فروختم، درختش را تو کاشتی. آن را تو خشک کردی، نیروی کندن هیزم را تو به من دادی.مشتری را تو فرستادی که هیزم ها را بخرد و گندمی را که خوردیم، بذرش را تو کاشتی. وسایل آرد کردن و نان پختن را نیز به من دادی، در برابر این همه نعمت من چه کرده ام؟!»
پیر مرد این حرفها را می زد و گریه می کرد.
حضرت «داود (ع)» نگاه معنا داری به پسرش کرد. یعنی: شکرگزاری، همین است علت این که او با پیامبران محشور می شود.
منبع:
(داستانهای شهید دستغیب ص ۳۰- ۳۱)
- www.mplib.ir.mp3
زمان:
حجم:
3.93M
📣 تندخوانی ( تحدیر ) « جز 14 »
🎤 قاری : استاد معتز آقایی
🔺 موضوع : #ترتیل#قرآن
2.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استوری ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
- www.mplib.ir.mp3
زمان:
حجم:
4.24M
📣 تندخوانی ( تحدیر ) « جز 15 »
🎤 قاری : استاد معتز آقایی
🔺 موضوع : #ترتیل#قرآن