4_5974455278609894658.m4a
7.64M
خوانش : میثم کسائیان
...
العجل ای دوست این زنجیرها فرسودهاند
انتظارت سخت شد تعجیل را دیوانه کرد
هفتروز هفته مثل عصر هر آدینه شد
بغض مغرب جمعهی تعطیل را دیوانه کرد
.....
پ.ن
آخرین جمعهی پاییز
@Damghan_nama_ir
🇮🇷پایگاه خبری دامغان نما 🇮🇷
🎞پس پرده های استیضاح ⁉️عدم اشراف استیضاح کنندگان به فرایند استیضاح، بازاریابی آرای انتخاباتی و تع
27.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آمدی
گذرهای بسته وا کردی
گذرهایی
که چون استخوانی در گلوی
شهر بود.
گره هایی که
برایمان خاطره بود
جزئی از میراث شهر
آرزو های دور یک
شهر.
و تو نمی دانستی که
ما به وعده ی
وا شدنشان ، چه رأی ها داده ایم
نمی دانستی که ؛ نباید
مشت های پر از وعده
خالی بماند.
و امروز به مکافات
آرزو هایی که از ما گرفتی
از سر این شهر وا شده ای
گره هایی که وا کردی
شاید برای تو آب نبود
ولی برای .....
نان بود.
@Damghan_nama_ir
31.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥گزارش یلدایی
🔹جشن بزرگ دور همی یلدایی به همت دهیار و اهالی محترم روستای زرگر اباد و با حضور مسئولین به همراه برنامه های شاد و متنوع و پذیرایی مخصوص شب یلدا در فضایی پر شور و با نشاط در روستای زرگرآباد برگزار شد.
🔺علی موذنی فرد
خبرنگار پایگاه خبری دامغان نما
@Damghan_nama_ir
در پی کمبود نهادههای دامی؛
🐏چوپان بلوار مفتح دامغان بدون گوسفند شد
🔸این روزها کمبود نهادههای دامی در سطح شهرستان به اوج خود رسیده و دامداران را مجبور به فروش یا کشتار دامهای خود زیر قیمت بازار نموده است.
🔹پ.ن: (طنز) تصویر فوق اِلمان چوپان به همراه چند رأس گوسفند واقع در دامغان بلوار شهید مفتح روبهروی اداره ثبت اسناد و املاک است که به گفته برخی از شهروندان به تازگی اِلمان گوسفندان از این بلوار جمعآوری شده است.
کارشناسان و صاحب نظران مربوطه علت این امر را کمبود بیش از حد نهادههای دامی در دامغان عنوان میکنند!
@Damghan_nama_ir
🇮🇷پایگاه خبری دامغان نما 🇮🇷
در پی کمبود نهادههای دامی؛ 🐏چوپان بلوار مفتح دامغان بدون گوسفند شد 🔸این روزها کمبود نهادههای دا
سگ مسوولیت شناس!
وقتی گوسفندها یکی یکی آب می روند...
پ.ن:
شب به شب قوچي ازين دهكده كم خواهد شد
ماده گرگي دل اگر از سگ چوپان ببرد
@Damghan_nama_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قهرمانی تیم خانه کشتی در مسابقات دامغان
تیم خانه کشتی قهرمان مسابقات انتخابی کشتی شهرستان دامغان شد.
به گزارش خبرگزاری صداوسیما؛ مرکز سمنان ، در این رقابت ها تیم های باشگاه امیریه و تیم کشتی مجموعه ورزشی امیر به ترتیب دوم و سوم شدند
@Damghan_nama_ir
🇮🇷پایگاه خبری دامغان نما 🇮🇷
🏐برد ۳ بر ۲ شهرداری دامغان مقابل مناطق نفت خیز جنوب دامغان _ در سومین دوره مسابقات والیبال قهرمانی
✅باخت شهرداری دامغان در پلی آف مسابقات والیبال قهرمانی سری B باشگاههای دسته یک مردان کشور
👈دامغان _ دور رفت مرحله اول پلیآف مسابقات سری B لیگ دسته یک مردان روز جمعه 25 آذر ماه با برگزاری چهار مسابقه پیگیری شد.
🔸در دامغان تیم شهرداری به مصاف شهرداری آزاد شهر رفت که در یک جدال نفس گیر، در سه ست پیاپی مغلوب هم نام آزادشهری خود شد.
✍لازم به ذکر است دور برگشت مرحله پلی آف سری B مردان جمعه ۲ بهمن ماه ۱۴۰۱ برگزار می گردد و شهرداری دامغان میهمان شهرداری آزادشهر خواهد بود.
🔺آرش نوروزی _ خبرنگار ورزشی پایگاه خبری دامغان نما
@Damghan_nama_ir
🇮🇷پایگاه خبری دامغان نما 🇮🇷
بیابان های اول جاده اصفهان _ دامغان ✍یکی از مهمترین معضلات زیستمحیطی شهر دامغان، تخلیه نخالههای
11.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گشت های شبانه برای حفظ تاغزارهای دامغان
تیم های گشت منابع طبیعی از تاغزارهای دامغان به عنوان یکی از سرمایه های ملی شبانه روزی حفاظت می کنند.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، مرکز سمنان؛ مدیرکل منابع طبیعی و آبخیزداری استان سمنان گفت : در این استان ۱۲۳ هزار هکتار تاغزار وجود دارد که ۵۸ هزار هکتار آن در شهرستان دامغان قرار دارد
جعفر مرادی حقیقی افزود : از ابتدای امسال تاکنون ۷۰ تن چوب تاغ قاچاق به ارزش ۶۰ میلیارد ریال در استان سمنان کشف و ضبط شده است .
تاغ درختی است مقاوم و ممنوع القطع که برای جلوگیری از فرسایش خاک و تثبیت شن و ماسه ها در بیابان ها کاشته می شود ولی قاتچاقچیان بخاطر چوب مرغوب آن و تبدیل آن به ذغال ، آن را قطع می کنند.
تاغزارها سرمایههایی هستند که از هجوم ماسههای روان جلوگیری و مانع از خسارت به مزارع و منازل روستاییان و کویرنشینان میشود
@Damghan_nama_ir
انا لله و انا الیه راجعون
در کمال ناباوری زنده یاد غلامرضا مظلومیان معلم و دبیر دلسوز شیمی دبیرستان های قدس و شریعتی ، به آسمان ها رفت ، مراسم شب سوم یکشنبه ۱۴۰۱/۰۹/۲۷ به آدرس یاد شده در تهران
و مراسم هفتم روز جمعه ۱۴۰۱/۱۰/۰۲ از ساعت ۱۴ الی ۱۵:۳۰ در حسینیه معصوم زاده دامغان برگزار خواهد شد. روحش شاد و یادش گرامی
@Damghan_nama_ir
🇮🇷پایگاه خبری دامغان نما 🇮🇷
انا لله و انا الیه راجعون در کمال ناباوری زنده یاد غلامرضا مظلومیان معلم و دبیر دلسوز شیمی دبیرستا
معلم درس آموز است.
درسش را ميدهد و هرگز نمیرود.
معلمهای نسل من، جانشان را هم سر کلاس میآوردند،
معلمهای شما چطور؟
معلم باید، عاشق باشد، کاردان، آدابدان و با اخلاق باشد.
آقای مظلومیان اینگونه بود.
زنده یاد غلامرضا مظلومیان همه خصائصی که یک انسان با اخلاق باید داشته باشد را داشت.
منظورم بزرگ نمایی پس از رفتن آدمها نیست.
از زمانی که دیدم، شنیدم و سر کلاس درس ایشان، با جان و دلم درک کردم، میگویم.
زنده یاد مظلومیان وقتی معلم ما بود که مشغول قد کشیدن بودیم، صدایمان داشت دورگه میشد، و گاهی گمان میکردیم هیچ کس جز ما نمیداند؛
علامه میپنداشتیم خود را.
آموزگار شیمی با متانت آرامش و لبخندی که مُهر و امضای خودش را داشت، تدریس میکرد.
کلاسش متکلم وحده نداشت،
اجازه داشتیم حرف بزنیم.
مرسوم نبود آن سال و ماه که اجازه بدهند همه حرف بزنند.
اما آموزگار ما یک وقتهایی به حرفمان میگرفت.
از جوانمیان پرسید،
گاهی چیزی میگفت و همه با هم میخندیدیم و به هم نگاه میکردیم.
حریم بچهها را میشناخت و با اینکه آن روزها شکستنش برای معلم و ناظم و مدیر، تاوانی نداشت، اما آن را نمیشکست.
تعریف کردن و شخصیت دادن به آدمها را خوب بلد بود.
تا همین اواخر (پیش از بیماریشان) هر جایی سعادت دیدار پیش میآمد؛ آنقدر زیبا، متین و با ادب از تو تعریف میکرد که دلت میرفت برای دوباره پشت صندلی نشستن و درس آموز کلاس دوم دبیرستانِ قدس شدن.
زنده یاد مظلومیان تنها زمانی لب میگزید و ابرو در هم میکشید که ما دیگری که غایب بود را قضاوت میکردیم.
میگفت: بد کسی را نگویید.
وقتی اصرار داشتیم و از عهده ما که جوان بودیم و جویای نام و گمان میبردیم که حرف حرف ماست بر نمیآمد؛
میگفت: لااقل صبر کنید و در حضورش سخن بگویید.
نمیدانم من و هم کلاسیهایم چقدر از پیوندهای شیمی و آزمایشگاه و درس یاد گرفتیم؟!
نمیدانم چقدر آن درسها، امروز در این میان سالگی عمر به کارمان میآید؟!
اما میدانم معلم شیمی آن سال و ماه نوجوانی، جایی ملزم نشده بود و تعهد نداده بود که ما را به انسان بودن رهنمون باشد.
اما استاد مظلومیان با رفتارش، راه رفتنش، لبخندش و معاشرتش، چه در مدرسه، چه در معاشرتهای دیگر قضاوت نکردن، بد نخواستن را آموخت.
امیدوارم درس آموز خوبی باشم.
آموزگار شیمی من، استاد مظلومیان،
خوش لباس بود،
همیشه کت و شلوار میپوشید،
هوا که سرد میشد و بادهای دامغان که میرسید، زیر کت، جلیقهی نخیِ دکمهدار میپوشید.
ماشین پیکان داشت.
آقای مظلومان یک انسان قابل احترام بود.
و میدانم تا زمانی که قضاوت دیگران را نکنم،
بد دیگران را نخواهم و خوب لباس بپوشم،
به آدمها لبخند بزنم و مردم را دوست بدارم، دانشآموز خوبی خواهم بود و معلم شیمی سال دوم دبیرستانم زنده و جاویدان خواهد بود.
پس به حرمت آموزگارم میکوشم با ادب باشم.
رضا هوشمند
@Damghan_nama_ir
شب نشینی.mp3
7.42M
گفتگو با یلدا مجد
در آستانه شب چله
پخش از شبهای نقره ای دامغان
🎙گزارشگر : سیده طاهره شاهچراغ
@Damghan_nama_ir
دیشب در راه ماموریت به روستا رسیدیم. هوا سرد گداکشی بود. صاحبخانه کلید را برایمان گذاشته بود زیر سنگ. داخل شدیم. چراغ اتاق را که روشن کردم ماتم برد و سرما یادم رفت.
با آن لباس قرمز خوشگل و تن گرمش وسط اتاق نشسته بود و انتظارم را میکشید. آغوشم وا رفت و دویدم سمتش. دامنش را بالا دادم و چپیدم زیر کرسی.
به همراهانم گفتم زلزله هم بیاید از اینجا تکان نمیخورم.
لحاف رویش سبک بود. سبک که میگویم منظورم به سنگینی لحافهای کمرشکن کرسیهای کودکیام نبود. که مادرم موقع درآوردنش از گنجه میگفت" این دیگه کار تو نیست بابات باید بیاد".
شاید هم هموزن بودند. نمیدانم.
جسمم زیر کرسی ۱۴۰۰ بود و خودم شوت شده بودم دههی شصت.
همانزمان که شب یلدا اهل فامیل میرفتیم خانهی مادربزرگ. زیاد بودیم و هر کس زودتر میآمد زیر کرسی جایش بود.
همیشه هم دوجای ویآیپی برای پدربزرگ و مادربزرگ دور کرسی خالی بود.
چهل پنجاه نفر آدم میچپیدیم توی یک اتاق بیستمتری و جا برای همه بود. به مادربزرگ میگفتم که چقدر اتاق گرم است. میگفت" گرمای وجود شماهاست."
و میرفت بخاری نفتی را کم میکرد.
من از خوراکیهای آن شب یلداها چیز زیادی بخاطر ندارم. فقط میدانم عموابوالقاسم هر سال مامور خرید هندوانه بود و هر سال سفید در میآمد. و از شلغمهایی که هنوز که هنوز است به آنها شلغُم میگویم. و از لبوهایی که لبهامان را ماتیکی میکرد.و دخترها زیاد میخوردند بخاطر آهنش. و از صدای خرتخرت زردکها زیر دندانهایم. زردکهایی که توزرد بودند اما مثل هندوانه توزرد از کار در نمیآمدند.
خوراکیهای دیگری هم بود. صدای عمویم هنوز توی ذهنم هست که میگفت:" روی کرسی جای سوزنانداختن نیست".
زیر کرسی ۱۴۰۰ نشسته بودم و به این چیزها فکر میکردم.
به ها های روی شیشهی سرد و انگشتم که قلب مِهی میکشید. و چه قلبهای گرمی کشیدیم روی شیشههای سرد.
من از آن یلداها چیزهای زیادی بخاطر دارم. که فریم به فریمش توی ذهنم حک شدهاند و با اسید هم پاک نمیشوند.
سرت را میچرخاندی و چشم میانداختی بالاخره یکجایی از اتاق خنده را پیدا میکردی. از خندهی سربزیر و ریزریز دخترها ، از خندهی مادرم که گوشهی چادر را جلوی لبانش میکشید و میخندید و گونههایش مثل سیب گل میانداخت . از قهقهههای ما پسرها و از لبخند مادربزرگم که یک لحظه نه که از چشمانش که از لبانش هم نمیافتاد. و از شعرهای آهنگدار که پدربزرگ میخواند و الان شعر یادم رفته و آهنگ یادم مانده است!
به تمام یلداهای تا هجدهسالگیام فکر میکردم که بههمین منوال گذشت و از آن شبها هزار و یکشب خاطره دارم.
از آن شبها که صدای هیچ نالهای نبود جز قیژقیژ کرسی چوبی و هر چه بود خنده بود.
از آن کرسیها که گرمبودنش به آدمهای دورش بود نه به منقل تویش.
از فالهای حافظی که همیشهی خدا خوب درمیآمدند حتی اگر تویش هجر داشت.
و رندی حافظ که میگفت :
رخ تو در نظر آمد مراد خواهم یافت
چرا که حال نکو در قفای فال نکوست
و من هیچوقت نفهمیدم حالم باید خوب باشد تا فالم خوب شود؟ یا فالم باید خوب باشد تا حالم خوب شود؟
و به کرسیهای دورخلوت امروزی که توی عکسها میبینم. کرسیهایی که بیشترشان شبیه زنی زیبا و پرآرایش اما افسردهاند.
زنی که تنش گرم است و دلش نه.
یلدا با آدمهایش یلداست. وگرنه چه یلدایی؟
کرسی با آدمهای دورش گرم میشود نه با آتش تویش.
#ميثم_كسائيان
@Damghan_nama_ir