🌸 حقّا که روح خداباوریِ پدران و مادران، در جان فرزندان مینشیند.
در سالهای کودکی و در دوران نونهالی وقتی برای خواندن نماز جماعت یا شرکت در فعالیتهای پایگاه بسیج وارد #مسجد_جامع میشدم، در گوشهی مسجد، در انتهای آخرین صف جماعت، درست در کنار پرده سبزرنگِ میان آقایان و خانمها، یک چهارپایه چوبی بود با ارتفاع حدودا یک متر که معمولاً پیرمردی روی آن مینشست لاغراندام، خوشرو، کلاهبهسر و همچهره با آخوندهای سنوسالداری که گاه و بیگاه میدیدم. او را به نامش، "حیدر" و به لقب معروفش، #شیخ_حیدر میشناختیم و البته بعدها به لقبی که خودمان برایش ساخته بودیم؛ "شیخِ اللهاکبر، سبحانالله". بس که ذکر تکبیر و تسبیح، همیشه روی لبهایش حرکت داشت، سلام او تکبیر بود و تسبیح، خداحافظیاش همینطور، دعوایش، توبیخش، تهدیدش، لبخند همیشه برلبش، اخم و تَخم نداشتهاش، همه و همه خلاصه میشد در دو کلمه: الله اکبر، سبحان الله. جز معنویت و مهربانی و خوشرویی از او ندیدم و برای همین در قاب ذهنم، کنار تصویر آقا شیخ حیدر، شمع مهربانی و معنویت همیشه روشن است.
این اتفاقها همه وقتی در ذهنم تداعی شد که آموزگار کلاس سوم ب #دبستان_عصمت شهرک گلستان، مرا به شرکت در جشن قرآن که با حضور دانشآموزان و مادران آنها برگزار میشد، دعوت کرد و من که از چند هفته قبل، بعد از نماز جماعت، شاهد حضور چند نفر از دختران کلاس سوم بودم که چندین سوره نسبتاً طولانی قرآن را با هم یکصدا از حفظ تلاوت میکردند و معلمشان، #سرکار_خانم_حیدری را بنیانگذار این ویژهبرنامه قرآنی معرفی میکردند، با جان و دل پذیرفتم تا به نوعی از زحمات آتش_به_اختیارانه این معلم دلسوز تشکری کرده باشم.
صبح روز برنامه، بچهها یکییکی بلند میشدند و ثواب قرآن خواندشان را به روح گذشتگان هدیه میکردند و در این بین، چند نفر گفتند: تقدیم به روح پدر خانم معلم.
آنجا بود که فهمیدم این آموزگار باانگیزه، فرزند همان #آقا_شیخ_حیدر است که باران معنویت و مهربانی همراه با عطر خوش تسبیح و تکبیر، همیشه از ابر لبهایش جاری بود.
پس با خودم گفتم: حقّا که روح خداباوری پدران و مادران، در جان فرزندان مینشیند.
🌸با سپاس از آموزگار محترم، سرکار خانم حیدری، معلم کلاس سوم ب دبستان عصمت
با احترام
مصطفی ترابی
امام جماعت دبستان دخترانه عصمت