فراموش نمیکنم یک بار زمستان بسیار سردی بود .
با هم در حال بازگشت به خانه بودیم!
پیرمردی مشغول گدایی بود و از سرما میلرزید❄️
فورا کاپشن گران قیمت خودش را در آورد و به مرد فقیر داد
بعد هم دستهای اسکناس از جیبش به آن مرد داد و حرکت کرد
پیرمرد از خوشحالی نمیدانست چه بگوید مرتب میگفت ؛ جوون خدا عاقبت به خیرت کنه♥:)))
#شهیدشاهرخضرغام