eitaa logo
در مسیر مهدویت
347 دنبال‌کننده
1هزار عکس
371 ویدیو
3 فایل
اینجا محلی است که قصد داریم با هم چند قدمی در مسیر مهدویت و کسب رضایت امام زمان مهربان‌مان💚 -که خداوند ظهورش را نزدیک گرداند- برداریم.💐 ان شاء الله (کپی مطالب آزاد است) 🔗 @DarMasireMahdaviat
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ حتی شده سحر بیدار بشو و کمی چای بخور! آیت الله ناصری: 📿 خیلی سفارش شده به سحرخیزی و نماز شب و قرآئت قرآن در دل شب. ☕️ ولی اگر یک شب حال نماز و دعا هم نبود، کسی سحر بیدار شد ولو نشسته و چای خورده است، همین خوب است، خود بیداری شب، اثر دارد. 🌙 بنشین، یک کم در عظمت خدا فکر کن، در خودت فکر کن که ⭕️ من کجا بودم؟ ⭕️ کجا آمدم؟ ⭕️ به کجا می‌روم؟ ⭕️ کی من را اینجا آورد؟ همین را فکر بکنی، برایت کافی است. ببین حال تو چه می‌شود؟ خدا می‌داند. در مورد اعمالت فکر کن به خدا بگو: 🤲 «شیطان من را فریب داد. نمی خواستم مخالفت تو را بکنم». ⬅️ اپلیکیشن آیت الله ناصری 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S5W65
امام زمان (عج) به یاد ما هستند - حاج آقا بی آزار تهرانی.mp3
2.77M
🎧 امام زمان (عج) به یاد ما هستند. 🎤 حجت الاسلام بی آزار تهرانی 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S6W62
🕯 خود را درست کن، ما به سراغت می‌آییم! آیت الله بهجت (ره): ✅ امام زمان عجّل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشّریف به شخصی فرمود: 🔸 《خود را درست کن، ما به سراغت می‌آییم.》 ⚠️ ترک واجبات و ارتکاب محرّمات، حجاب و نِقاب دیدار ما از آن حضرت است. ⬅️ در محضر بهجت، جلد سوم، نکته ۴۲۳ 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S7W65
❇️ رؤیای زنی از اهل سنّت و شفای چشمان او ♦️ سیّد محمّد سعید افندی خطیب می‌گوید: ▫️ زنی از اهل سنّت به نام ملکه، که همسرش شخصی به نام ملّا امین بود و این شخص در مکتبخانه حمیدی واقع در نجف اشرف معاون بود، شب سه‌شنبه دوم ربیع الاوّل سال ۱۳۱۷ به سردرد شدیدی مبتلا شد و صبح هم نور از دو چشمش رفت و نابینا گردید به‌طوری‌که هیچ‌چیز را نمی‌دید. مرا از این جریان مطّلع کردند. به شوهرش ملّا امین گفتم: 🔹 شبانه او را به حرم حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام ببر و آن حضرت را نزد خداوند شفیع قرار بده؛ شاید به برکت ایشان به این زن شفا کرامت فرمایند. آن شب که شب چهارشنبه بود، به‌خاطر شدّت دردی که زن در سر خود احساس می‌کرد، تعلّل نمودند و به حرم مطهّر نرفتند؛ ولی درد چشم قدری تخفیف پیدا کرده؛ و آن زن به هر صورتی بود خواب رفته بود. در عالم رؤیا دید که خود و شوهرش- ملّا امین- با زنی دیگر به نام زینب در حال تشرّف به حرم حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام هستند. 🕌 در بین راه گویا مسجد بزرگی را دیده بود که مملوّ از جمعیّت است. برای تماشا کردن داخل آن مسجد شدند. یک نفر از آن جمعیّت صدا زد: 🔸 یا ملکه، نترس؛ ان شاء اللّه هر دو چشم تو شفا می‌یابد. ▫️ ملکه می‌گوید گفتم: 🔹 تو کیستی؟ ▫️ آن بزرگوار فرمود: 🔸 منم مهدی. ▫️ زن درحالی‌که خوشحال و مسرور بود، از خواب بیدار شد و صبح (روز چهارشنبه سوم ماه) با زنهای زیادی از نجف اشرف خارج و وارد مقام حضرت مهدی علیه السّلام در وادی السّلام شدند. ملکه به تنهایی داخل محراب آن مقام شریف شد و شروع به تضرّع و زاری نمود. پس از گریه زیاد، حالت غشوه‌ای به او دست داد. در آن حال مشاهده کرد دو مرد جلیل، که یکی از آنها بزرگتر از دیگری و جلو بود و یکی کوچکتر و در پشت‌سر قرار داشت، حضور دارند. آن مرد بزرگتر به ملکه فرمود: 🔶 نترس و به خود وحشت راه مده. ▫️ ملکه گفت: 🔹 تو کیستی؟ ▫️ فرمود: 🔶 منم علی بن ابیطالب و این مردی که پشت‌سر من است، فرزندم مهدی است. ▫️ بعد آن مرد بزرگتر به زنی که آن‌جا ایستاده بود، دستور داد و فرمود: 🔶 ای خدیجه، برخیز و دست خود را بر چشمهای این زن ناتوان بکش. ▫️ آن زن برخواست و بر چشمهای ملکه دست کشید و او هم در این هنگام، از حالت غشوه به خود آمد و دید که چشمهایش از اوّل نورانی و بیناتر شده‌اند. زن‌هایی که با او بودند، بالای سر او جمع شدند و صدای خود را به صلوات بلند نمودند به‌طوری‌که اکثر اهل نجف اشرف صدای آنها را از وادی السّلام می‌شنیدند. ♦️ از جمله افرادی که صدای آنها را می‌شنید، ناقل قضیّه است. ایشان می‌گوید: 🔹 الآن حدود چهارده سال است که از آن قضیّه می‌گذرد؛ ولی صدای آنها هنوز گوشهایم را پر کرده است. با همین کیفیّت ملکه را وارد نجف نمودند و به حرم حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام بردند و چشمهای آن زن بهتر از اوّل شد. ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۲۸۵ 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S4W66
ای آینه ی جمال داور، زینب وی کوثر کوثر پیمبر، زینب با تیغ زبان خود نمودی اعجاز ای وارث ذوالفقار حیدر، زینب 🌸؛🌸؛🌸 وی آینه ی عصمتِ زهرا زینب در صبر و وفا بدون همتا زینب تو محرم رازهای مولا بودی چون فاطمه ای ام ابیها زینب 🌸؛🌸؛🌸 خورشید نجابت و ادب یا زینب با فضل و وقار، منتجب یا زینب در اوج شکوه مثل کوهی بانو هستی تو عقیلة العرب! یا زینب 🌸؛🌸؛🌸 بر آل عبا تو نور عینی زینب تو پشت و پناه عالمینی زینب در فضل و شرافتت همین بس باشد اینکه تو شریکة الحسینی زینب میلاد با سعادت اسوه صبر و حیا، حضرت زینب سلام الله علیها را به محضر حضرت صاحب الزمان(عج) و تمامی شیعیان تبریک و تهنیت عرض می کنیم.
درمانا، حسین حقیقی.mp3
5.68M
🎼 درمانا ❇️ ای یوسف، آخر سوی این یعقوب نابینا بیا ❇️ ای عیسی پنهان شده بر طارم مینا بیا ❇️ از هجر روزم قیر شد دل چون کمان بد تیر شد ❇️ یعقوب مسکین پیر شد ای یوسف برنا بیا 🎤 حسین حقیقی 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S9W54
⌛️ روزگاری که همگان دچار تب و لرز می‌گردند، علم و دانش درهم پیچیده شود ... ☑️ امام صادق (ع) می‌فرمایند: ⚠️ «برای مردم روزگاری فرا می‌رسد که همگان دچار تب و لرز می‌گردند، علم و دانش در آن ایّام درهم پیچیده شود، آن‌سان که مار در لانه خود به دور خود می‌پیچد. در آن‌هنگام ستاره آنها طلوع می‌کند. ▫️ گفته شد: 🔹 مراد از تب و لرز چیست؟ ▫️ فرمودند: 🔸 روزهای فترت(۱)، که همگان دچار ضعف و سستی می‌گردند. 💡 در آن ایّام بر عقاید خود استوار باشید تا خداوند ستاره شما را ظاهر گرداند» 📜 «یأتی علی النّاس زمان یصیبهم فیه سبطه، یأرز العلم فیها کما تارز الحیّه فی حجرها. فبیناهم کذلک إذ طلع علیهم نجمهم. فقیل له: فما السّبطه؟. فقال: فتره النّعاس و الضّعف، کونوا علی ما أنتم علیه حتّی یطلع اللّه نجمکم». ⬅️ بشاره الاسلام صفحه ۱۵۴، بحار الانوار جلد ۵۲ صفحه ۱۳۴ و غیبت نعمانی صفحه ۸۲. (۱). فَترَت: از عربی: به معنی سستی، ضعف یا کُندی است. همچنین به مفهوم فاصله و وقفه میان دو دوره است. 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S1W42
🕯 توسل به حضرت زینب(س) در تعجیل در فرج 🔰از آقای شیخ حسین سامرایی که از اتقیاء اهل منبر در عراق بودند، نقل شده است: ▫️ در آن ایامی که در سامرا مشرف بودم، روز جمعه طرف عصر در سرداب مقدس رفتم؛ دیدم غیر از من کسی نیست و من حال و توجهی پیدا کرده و متوسل به حضرت ولی عصر (عج) شدم در آن حال صدایی از پشت سر شنیدم که به فارسی فرمود: 🔸 «به شیعیان و دوستان ما بگویید خدا را قسم دهند به حق عمه ام زینب که فرج مرا نزدیک گرداند.» ⬅️ شیفتگان حضرت مهدی، ج۱، ص۲۵۱ 💚کانال در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S3W21
⭕️ لزوم دوری از ریا و بیان غربال شدن شدید مردم در فتنه های پیش از ظهور ✅ امیر مؤمنان (ع) می‌فرمایند: 🐝 «چون زنبور عسل در میان پرندگان باشید، که هر پرنده‌ای او را خوار می‌شمارد ولی اگر پرندگان بدانند که چه برکتی در درون او هست هرگز او را خوار نمی‌شمارند. 🕯 با زبان و بدن خود در میان مردم باشید ولی دل و عمل خود را از آنها جدا و پوشیده دارید. (= نیت و عمل خود را از ریا حفظ کنید) ⚠️ سوگند به پروردگاری که جان من در دست اوست، آنچه دوست می‌دارید (نعمت ظهور)، به دست شما نمی‌آید مگر بعد از آنکه برخی از شما بر صورت برخی دیگر آب دهان بیندازند و برخی از شما برخی دیگر را دروغگو بخوانند، و از شما باقی نمی‌ماند مگر به مقدار سرمه در چشم و نمک در طعام! 💡 من برای شما مثلی می‌زنم و آن اینست: 🌾 اگر شخصی مقداری گندم داشته باشد، آنرا پاک و پاکیزه کرده در انباری قرار دهد، 🐛 بعد از مدّتی بیاید و ببیند که یک گروه کرم بر آن افتاده است، آنرا بیرون آورد و یکبار دیگر پاک کند، بعد از مدتی باز هم کرم بر آن مستولی شود و او نیز باز هم پاک کند و همچنین ادامه پیدا کند، تا وقتیکه از گندم چیزی جز رشته‌هائی شبیه خس باقی نباشد که دیگر کرمها را بر آنها تأثیری نیست! ؛ 🚨 شما نیز آنقدر تحت آزمایش و گزینش قرار می‌گیرید که از شما چیزی جز گروه اندک نمی‌ماند که دیگر فتنه‌ها را بر آنها تأثیری نباشد». ⬅️ بحار الانوار جلد ۵۲ صفحه ۱۱۵، غیبت نعمانی صفحه ۸ و ۱۱۲، بشاره الاسلام صفحه ۵۲ و الزام النّاصب صفحه ۸۰. 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S1W43
مولا بیا، حامد جلیلی.mp3
3.21M
🏴 مولا بیا (مناسب ایام فاطمیه) 🎤 حامد جلیلی 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S9W55
در مسیر مهدویت
🏴 مولا بیا (مناسب ایام فاطمیه) 🎤 حامد جلیلی 🏷 #حضرت_فاطمه_س #امام_زمان_عج #صوت_مهدوی #فاطمیه #انت
🏴 مولا بیا (مناسب ایام فاطمیه) 🔰 متن شعر: یابن الحسن مولا بیا که دیر میشه طوفان ظلم و غصه دامن گیر میشه آیینه ی اخلاق زهرایی کجایی مرد عبادت‌های تنهایی کجایی ظالم تنش میلرزه تا روز ظهورت تاریخ روشن میشه از تکرار نورت راه عبورت، روضه‌های فاطمیه است اصلا ظهور تو، برای فاطمیه است هر فاطمیه، زخم کهنه، باز میشه مظلومیت، از فاطمه، آغاز میشه از کوچه و از سیلی و دستهای بسته از گریه‌های مادر پهلو شکسته این فتنه‌ها، تا خونه ی وحی دعا رفت از بین اون دیوار و در، تا کربلا رفت تکثیر شد، با تازیانه، زخم و زنجیر تو غربت و تبعید ناحق، زهر و شمشیر تو غصه‌های که علی، با چاه ‌می‌گفت تو گریه طفلی، که واویلا ‌می‌گفت با این همه غم، حالمون بهتر نمیشه تو میرسی، تا روح دنیا، فاتح میشه تو میرسی، تا غربت ما رو بگیری تا انتقام بغض زهرا رو بگیری 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S9W55r1
💎 رازی که در وجود حضرت زهرا (س) به امانت گذاشته شده ❓سؤال: 🔹 « (در صلوات حضرت فاطمه (س))، السرّ المستودع فیها؛ و آن رازی که در وجود او به ودیعه نهادی» یعنی چه؟ ❇️ حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 🔸 شاید سرّ، همین قیام وَلَدش (=فرزندش) باشد که به امانت گذاشته‌اند تا به وقت معین ظهور بکند. خدا می‌داند چه مصائبی می‌رسد. 📜 «صُبَّتْ عَلَيَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا / صُبَّتْ عَلَى الْأَيَّامِ صِرْنَ لَيَالِيَاً »(١)؛ 📃 (بر من مصائبى فرود آمد كه اگر آنها بر روزها آمده بود، شب مى‏‌شدند.) ➡️https://bahjat.ir/fa/content/12775 ۱. یکی از ابیات شعری که حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، بعد از خاکسپاری پیامبر خواندند. 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S7W66
خبری می‌رسد از راه، سید مهدی میرداماد.mp3
2.91M
🏴 خبری میرسد از راه ⚫️ غزل و عرض تسلیت خدمت امام زمان (عج) به مناسبت شام شهادت حضرت فاطمه (س) 🎤 سید مهدی میرداماد 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S9W56
عشق یعنی دل سپردن در الست از می وصل الهی مست مست عشق یعنی ذکر ناموس خدا یا علی گفتن به زیر دست و پا عشق یعنی جلوه صبر خدا شرم ایوب نبی از مرتضی عشق یعنی صبر در هنگام خشم عشق یعنی جای سیلی روی چشم عشق یعنی انقلاب فاطمه عشق یعنی عشق ناب فاطمه عشق یعنی صحبت بی واهمه حیدرِ در بند، پیش فاطمه آن که خود مرد دلیر جنگ بود دستگیرِ فرقه ای صد رنگ بود عشق یعنی عاشقی در تار و پود گردش دستاس با دست کبود عشق یعنی گریه های حیدری دختری دنبال نعش مادری عشق یعنی قلب چون آیینه ای جای میخ در به روی سینه ای عشق یعنی انتظار منتظر سینه ای مجروح از مسمار در عشق یعنی طاعت جان آفرین رد خون سینه بر روی زمین 🏴 فرا رسیدن سالروز شهادت جانگداز حضرت فاطمه زهرا (س)، بر فرزند و منتقم‌ ایشان، حضرت مهدی (عج) و همه شیعیان آن حضرت تسلیت باد. اللهم عجل لولیک الفرج
🛑 از بین رفتن دو سوم از مردم زمین بر اثر مرگ سرخ و مرگ سفید، قبل از ظهور امام زمان (عج) و حفظ شیعیان ✅ امام صادق علیه السّلام در حدیث معتبری فرموده‌اند: 🔸 《پیش از قیام قائم علیه السّلام دو مرگ پدید خواهد آمد: مرگ سرخ و مرگ سفید، تا آن‌جا که از هرهفت تن، پنج تن بمیرند. منظور از مرگ سرخ، کشته شدن با شمشیر است و مراد از مرگ سفید، شیوع طاعون است.(۱)》 ظاهرا در حدیث فوق، 🗡 "شمشیر" کنایه از جنگ و 🦠 "طاعون"‏ كنايه از بیماری همه‏ گير و واگیردار خطرناک است. ✅ آن حضرت در روایت معتبر دیگری فرموده‌اند: 🔸 این امر (ظهور) رخ نخواهد داد مگر هنگامی که دو سوم مردم از بین بروند. ▫️ سوال شد: 🔹 اگر دو سوم مردم از میان بروند چه کسی باقی می‌ماند؟ ▫️ حضرت فرمودند: 🔸 آیا دوست ندارید از یک سوم باقی مانده باشید؟(۲) ⭕️ نسبت های دو نفر از سه نفر و پنج نفر از هفت نفر که در احادیث بالا ذکر شده اند نزدیک به هم هستند و مشخص است که این نسبت ها تقریبی بیان شده اند. ⭕️ از این حدیث مشخص می‌شود که از این حوادث جهانی، شیعیان و منتظرین امام زمان (عج) کمترین آسیب ها را خواهند دید و جزو یک سوم باقیمانده مردم خواهند بود و به این ترتیب زمینه تشکیل حکومت جهانی امام زمان (عج) هم فراهم خواهد شد. ⭕️ این حوادث جزو نشانه های قطعی ظهور نیستند و ممکن است که ظهور حضرت (عج) بدون رخ دادن این حوادث هم میسر شود. ⬅️ (۱). کمال الدین، ج ۲، ص ۵۶۴، باب ۵۷، ح ۲۷ (📜 قدّام القائم موتان: موت أحمر و موت أبیض حتی یذهب من کل سبعه خمسه. الموت الاحمر السیف و الموت الابیض الطاعون؛) (۲). کمال الدین، ج ۲، ص ۵۶۴، باب ۵۷، ح ۲۹ (📜 لا یکون هذا الامر حتی یذهب ثلثا الناس فقیل له: إذا ذهب ثلثا الناس فمن یبقی؟ فقال: أما ترضون أن تکونوا الثلث الباقی؟) 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S1W44
💎 مهمترین مقدمه برای انتظار فرج آیت الله بهجت (ره): ❇️ ما باید انتظار فرج حضرت غائب عجّل‌ اللّه‌ تعالی‌ فرجه‌ الشّریف را داشته باشیم، و فرجش را فرج عموم بدانیم، و در هر وقت و هر حال باید منتظر باشیم، ⚠️ ولی آیا می‌شود انتظار فرج آن حضرت را داشته باشیم، بدون مقدمات و تحمّل ابتلائاتی که برای اهل ایمان پیش می‌آید؟! 💡 با این حال، چه اشکالی دارد که تعجیل فرج آن حضرت را با عافیت بخواهیم، یعنی این که بخواهیم بیش از این بلاها که تا به حال بر سر مؤمنین آمده، بلای دیگری نبینند؟! ✅ زیرا در روایت آمده است: 🔸 وقتی سفیانی خروج می‌کند، هر کس نام علی، فاطمه، حسن و یا حسین را دارد می‌کشد. پس از این که عدّه‌ای کشته می‌شوند، بقیّه می‌گویند: 🔹 پدران و مادران ما گناه کرده‌اند و این اسم‌ها را بر ما گذاشته‌اند، ما چه تقصیر داریم. در این جا سفیانی تفضّل می‌کند! و به افراد خود دستور می‌دهد از کشتن صاحب بعضی از نام‌ها خودداری کنند، ولی صاحب بعضی از نام‌ها را بکشند! 🔱 چنان که زمانی یهودی‌ها اگر می‌دیدند صاحب شناسنامه، شیعی است، فورا او را می‌کشتند! الآن هم منتظر دستورند! ⭕️ در هر حال، باید منتظر فرج باشیم ولی با مقدمات آن؛ ولی می‌دانیم که ضعیفیم و طاقت ابتلائات سخت را نداریم، 🤲 لذا از خدا بخواهیم که شیعه بعد از این دیگر به ابتلائات بیشتر، مبتلا نشود. 🕯 و اهمّ (=مهمترین) مقدّمات انتظار فرج را که توبه و طهارت از گناهان است، تحصیل کنیم. ⬅️ در محضر بهجت، جلد سوم، نکته ۴۶۰ 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S7W67
🏴 متن نوحه صبح روز سه شنبه: صبح روز سه شنبه‌ من پا شدم من با دو چشم خیس دیدم انگار توی این شهر هیشکی عین خیالش نیست انگار نه انگار دیروز همینجا یکی خورد به دیوار! انگار نه انگار دیروز یه زن رو زدن بین انظار انگار نه انگار دیروز یه بچه شهید شد با مسمار دیروز آتیش، امروز غربت فردا اما میرسه منتقم زهرا این الطالب بدم الزهرا این الطالب بدم الزهرا من امامی غریبم که فاطمه است تنها مامومم راه خونه تا مسجد رو میدوید یار مظلومم انگار نه انگار؛ ریختن سرش عده ای مردم آزار! انگار نه انگار؛ انقد زدن دستش افتاده از کار انگار نه انگار؛ از ضربه چشمای یارم شده تار! بین غوغا، خسته اما پای من وایساده بود زهرا این الطالب بدم الزهرا؛ این الطالب بدم الزهرا 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S9W56r1
❇️ آنها مانند کسانی هستند که در رکاب حضرت محمد (ص) شمشیر زده اند. ✅ امام حسین (ع) می‌فرماید: 🚨 «برای او غیبتی هست که گروهی در آن مرتدّ می‌شوند و گروهی دیگر ثابت و استوار می‌مانند. به آنها - از راه شماتت- می‌گویند: 🔹 این وعده کی هست؟ اگر راستگویانید؟! 🕯 آنها که در زمان غیبت او به آزار و تکذیب، صبر می‌کنند مانند کسانی هستند که در حضور رسول اکرم (ص) شمشیر زده‌اند». ⬅️ بحار الانوار جلد ۵۱ صفحه ۱۳۳، اعلام الوری صفحه ۳۸۴، الزام النّاصب صفحه ۶۷، غیبت طوسی صفحه ۲۰۴، و ... 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S3W66
❇️ شیعه شدن سنی ناصبی پس از عنایت امام زمان (عج) و حضرت فاطمه زهرا (س) (تشرّف محمود فارسی‌) 🔖 قسمت اول ♦️ عالم کامل، محمّد بن قارون می‌گوید: ▪️ مرا نزد زن مؤمنه و صالحه‌ای دعوت کردند. می‌دانستم که از شیعیان و اهل ایمان است که خانواده‌اش او را به محمود فارسی معروف به ابی بکر تزویج کرده‌اند؛ چون او و نزدیکانش را بنی بکر می‌گفتند. محلّ سکونت محمود فارسی به شدّتِ تسنّن و دشمنی با اهل ایمان معروف و محمود از همه شدیدتر بود؛ ولی خداوند تبارک و تعالی او را برای شیعه شدن توفیق داده بود به‌خلاف بستگانش که به مذهب خود باقی مانده بودند. به آن زن (همسر محمود فارسی) گفتم: 🔹 عجیب است چطور پدرت راضی شد با این ناصبیان باشی؟ و چرا شوهرت با بستگان خود مخالفت کرد و مذهب ایشان را ترک نمود؟ ▪️ آن زن گفت: 🔸 در این‌باره حکایت عجیبی دارد که اگر اهل ادب آن را بشنوند حکم می‌کنند که از عجایب است. ▪️ گفتم: 🔹 حکایت چیست؟ ▪️ گفت: 🔸 از خودش بپرس که به تو خواهد گفت. ▪️ وقتی نزد محمود حاضر شدیم، گفتم: 🔹 ای محمود چه‌چیزی باعث شد از ملّت و مذهب خود خارج و شیعه شوی؟ ▪️ گفت: 🔸 وقتی حقّ آشکار شد، آن را پیروی کردم. جریان از این قرار است که: ▫️ معمول قبیله ما این است که وقتی بشنوند قافله‌ای به طرفشان می‌آید و قصد دارد بر آنها وارد شود حرکت کرده و به طرفشان می‌روند تا زودتر ملاقاتشان کنند. در زمان کودکی یک‌بار شنیدم که قافله بزرگی وارد می‌شود. من با کودکان زیادی به طرفشان حرکت کردیم و از آبادی خارج شدیم. از روی نادانی در صدد جستجوی قافله برآمدیم و درباره عاقبت کار خود فکر نکردیم و چنان بر این کار مصمّم بودیم که هرگاه یکی از ما عقب می‌افتاد او را به‌خاطر ضعفش سرزنش می‌کردیم. 🏜 مقداری که رفتیم راه را گم کردیم و در بیابانی افتادیم که آن را نمی‌شناختیم. در آن‌جا به قدری بوته‌های خار درهم پیچیده بود که هرگز مانند آنها را ندیده بودیم. از روی ناچاری شروع به راه رفتن کردیم، تا زمانی‌که از راه رفتن بازماندیم و از تشنگی زبان از دهانمان آویزان شد. در این‌جا یقین به مردن پیدا کردیم و با صورت روی زمین افتادیم. در همین حال ناگاه سواری دیدیم که بر اسب سفیدی می‌آید و نزدیک ما پیاده شد. فرش لطیفی در آن‌جا پهن کرد که مثل آن را ندیده بودیم از آن فرش، بوی عطر به مشام می‌رسید. ✨ به او نگاه می‌کردیم که دیدیم سوار دیگری بر اسبی قرمز می‌آید او لباس سفیدی بر تن و عمّامه‌ای که به سر داشت. ایشان پیاده شد و مشغول نماز گردید. رفیقش هم به او اقتدا کرد. آنگاه برای تعقیب نماز نشست و متوجّه من شد و فرمود: 🔶 ای محمود. ▫️ به صدای ضعیفی گفتم: 🔹 لبّیک ای آقای من. ▫️ فرمود: 🔶 نزدیک من بیا. ▫️ گفتم: 🔹 از شدّت عطش و خستگی قدرت ندارم. ▫️ فرمود: 🔶 چیزی نیست. (ادامه دارد) ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۱۵۴ 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S4W67
در مسیر مهدویت
❇️ شیعه شدن سنی ناصبی پس از عنایت امام زمان (عج) و حضرت فاطمه زهرا (س) (تشرّف محمود فارسی‌) 🔖 قسمت ا
❇️ شیعه شدن سنی ناصبی پس از عنایت امام زمان (عج) و حضرت فاطمه زهرا (س) (تشرّف محمود فارسی‌) 🔖 قسمت دوم ▫️ تا این سخن را فرمود، احساس کردم که در تنم روح تازه‌ای یافتم؛ لذا سینه‌خیز نزد او رفتم. ایشان هم دست خود را بر سینه و صورت من کشید و بالا برد، تا فکّ پایینم به بالایی چسبید و زبان به دهانم برگشت و همه خستگی و رنج راه از من برطرف شد و به حال اوّل خود برگشتم. بعد فرمود: 🔶 برخیز و یک دانه حنظل (= میوه گیاهی شبیه هندوانه ولی بسیار تلخ) از این حنظلها برای من بیاور. ▫️ در آن بیابان حنظل زیاد بود؛ لذا یک دانه بزرگ برایش آوردم. آن را نصف کرد و به من داد و فرمود: 🔶 بخور. ▫️ حنظل را از ایشان گرفتم و جرأت نداشتم که مخالفت کنم و با خود حساب می‌کردم که به من دستور می‌دهد حنظل تلخ بخورم؛ چون مزّه بسیار تلخ حنظل را می‌دانستم امّا همین‌که آن را چشیدم، ✨ دیدم از عسل شیرین‌تر، از یخ خنکتر و از مشک خوشبوتر است و با خوردن آن سیر و سیراب شدم. ▫️ آنگاه فرمود: 🔶 به رفیقت بگو بیاید. ▫️ او را صدا زدم. به زبان شکسته ضعیفی گفت: 🔹 قدرت حرکت را ندارم. ▫️ ایشان به او هم فرمود: 🔶 برخیز چیزی نیست. ▫️ او نیز سینه‌خیز به طرف آن بزرگوار آمد و به خدمتش رسید. با او هم همان کار را انجام داد. آنگاه از جای خود برخاست که سوار شود. به او گفتیم: 🔹شما را به خدا نعمت خود را تمام کرده و ما را به خانه‌هایمان برسانید. ▫️ فرمود: 🔶 عجله نکنید. ▫️ و با نیزه خود خطّی به دور ما کشید و با رفیقش رفت. من به رفیقم گفتم: 🔹 از این حنظل بیاور تا بخوریم. ▫️ او حنظلی آورد، دیدیم از هر چیزی تلخ‌تر و بدتر است. آن را به دور انداختیم. به رفیقم گفتم: ⛰ برخیز تا بالای کوه برویم و راه را پیدا کنیم. برخاستیم و به‌راه افتادیم. ناگاه دیدیم دیواری مقابل ما است. به سمت دیگر رفتیم دیوار دیگری دیدیم همین‌طور دیوار را در هر چهار طرف، جلوی خود مشاهده می‌کردیم؛ وقتی این حالت را دیدیم، نشستیم و بر حال خود گریه کردیم. مدّت کمی که آن‌جا ماندیم، 🐺 ناگاه درندگان زیادی ما را احاطه کردند که تعداد آنها را جز خداوند کسی نمی‌دانست؛ ولی هرگاه به طرف ما می‌آمدند آن دیوار مانعشان می‌شد و وقتی می‌رفتند دیوار برطرف می‌شد و باز چون برمی‌گشتند دیوار ظاهر می‌شد. خلاصه آن شب را آسوده و مطمئن تا صبح بسر بردیم. 🏜 صبح که آفتاب طلوع کرد، هوا گرم شد و تشنگی بر ما غلبه کرد و باز به حالتی مثل وضعیّت روز قبل افتادیم. ناگاه آن دو سوار پیدا شدند و آنچه را در روز گذشته انجام داده بودند، تکرار کردند. وقتی خواستند از ما جدا شوند، به آن سوار عرض کردیم: 🔹 تو را به خدا ما را به خانه‌هایمان برسان. ▫️ فرمود: 🔶 به شما مژده می‌دهم که به زودی کسی می‌آید و شما را به خانه‌هایتان می‌رساند. ▫️ بعد هم از نظر ما غایب شدند. وقتی آخر روز شد، دیدیم مردی از اهل فراسا (۱) که با او سه الاغ بود، برای جمع‌آوری هیزم می‌آید همین‌که ما را دید، ترسید و فرار کرد و الاغهای خود را گذاشت. صدایش زدیم و گفتیم که ما فلانی هستیم و تو فلانی می‌باشی. برگشت و گفت: 🔹 وای بر شما، خانواده‌هایتان عزای شما را برپا کرده‌اند. برخیزید برویم که امروز احتیاجی به هیزم ندارم. ▫️ برخاستیم و بر الاغها سوار شدیم وقتی نزدیک فراسا رسیدیم، آن مرد پیش از ما وارد شد و خانواده‌هایمان را خبر کرد. آنها هم بی‌نهایت خرسند و شادمان شدند و به او مژدگانی دادند. 🏡 پس از آن‌که وارد منزل شدیم و از حال ما پرسیدند، جریان را برایشان نقل کردیم؛ ولی آنها ما را تکذیب کردند و گفتند: این چیزها تخیّلاتی بوده که از شدّت عطش و تشنگی برای شما رخ داده است. (ادامه دارد) ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۱۵۴ 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S4W67r1
❇️ شیعه شدن سنی ناصبی پس از عنایت امام زمان (عج) و حضرت فاطمه زهرا (س) (تشرّف محمود فارسی‌) 🏷 قسمت سوم: ⏳روزگار این قصّه را از یاد من برد، چنانکه گویا چیزی نبوده است تا آن‌که به سنّ بیست سالگی رسیدم و زن گرفتم و شغل مُکاری ( =قاطرچی ) را پیشه خود قرار دادم و در اهل فراسا کسی دشمن‌تر از من نسبت به محبّین و دوستان اهل بیت علیهم السّلام مخصوصا زوّار ائمّه علیهم السّلام که به سامرّا می‌رفتند، نبود. من به آنها حیوان کرایه می‌دادم و قصدم این بود که آنچه از دستم برمی‌آید (دزدی و غیر آن) انجام دهم. اعتقادم هم این بود که این کار مرا به خدای تعالی نزدیک می‌کند. این برنامه روش من بود تا آن‌که اتّفاقا حیوانهای خود را به عدّه‌ای از اهل حلّه کرایه دادم. وقتی‌که ایشان از زیارت برمی‌گشتند در بین آنها ابن السّهیلی و ابن عرفه و ابن حارث و ابن الزّهدری و صلحای دیگری بودند. به طرف بغداد حرکت کردیم. آنها از عناد و دشمنی من اطّلاع داشتند؛ لذا وقتی‌که مرا در راه تنها دیدند، چون دلهایشان پر از غیظ و کینه نسبت به من بود، خیلی مرا در فشار قرار دادند؛ ولی من ساکت بودم و قدرتی نداشتم؛ چون تعدادشان زیاد بود. وارد بغداد شدیم. آن جمع به طرف غرب بغداد رفته و در آن‌جا فرود آمدند. سینه من از غیظ و کینه پر شده بود؛ لذا وقتی رفقایم آمدند، برخاستم و نزد ایشان رفتم و بر صورت خود زدم و گریه کردم. گفتند: 🔹 چه اتّفاقی افتاده است؟ ▫️ جریان را برایشان گفتم. رفقا شروع به دشنام دادن و لعن آن دسته کردند و گفتند: 🔹 خیالت راحت باشد در بقیّه مسیر که با هم هستیم، با ایشان بدتر از آنچه نسبت به تو انجام دادند، رفتار می‌کنیم. 🌌 به‌هرحال شب شد و تاریکی، عالم را در خود فرو برد و در این لحظات بود سعادت به سراغ من آمد؛ یعنی در فکر فرو رفتم که: 🔸 شیعیان از دین خود برنمی‌گردند؛ بلکه دیگران وقتی می‌خواهند راه زهد و تقوی را در پیش بگیرند به دین ایشان وارد می‌شوند و این نیست جز آن‌که حقّ با آنها است. ▫️ در اندیشه و فکر باقی ماندم و خداوند را به حقّ پیامبرش قسم دادم که در همان شب راه راست را به من نشان دهد. بعد هم به خواب فرو رفتم. ✨ بهشت را در خواب دیدم که آن را آراسته بودند. آن‌جا درختان بزرگی به رنگهای مختلف بود و میوه‌هایش مثل درختهای دنیا نبود؛ زیرا شاخه‌هایشان به طرف پایین سرازیر و ریشه‌های آنها به سمت بالا بود. چهار رودخانه جاری دیدم که از خمر و عسل و شیر و آب بودند و سطح آنها با زمین مساوی بود به‌طوری‌که اگر مورچه‌ای می‌خواست از آنها بیاشامد، می‌توانست. زنانی خوش‌سیما دیدم و افرادی را که از میوه‌ها و نهرها استفاده می‌کردند، مشاهده کردم؛ امّا من قدرتی بر این کار نداشتم؛ چون هروقت قصد می‌کردم از میوه‌ها بگیرم از نزدیک دست من به طرف بالا می‌رفتند و هرزمانی که عزم می‌کردم از نهرها بنوشم فرو می‌رفت. به افرادی که استفاده می‌کردند، گفتم: 🔹 چطور است که شما می‌خورید و می‌نوشید؛ ولی من نمی‌توانم؟ ▫️ گفتند: 🔸 تو هنوز نزد ما نیامده‌ای. ❇️ در همین احوال ناگاه فوج عظیمی را دیدم. گفتند: 🔸 بی‌بی عالم حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام تشریف می‌آورند. 💫 نظر کردم و دیدم دسته‌‌هایی از ملائکه در بهترین هیئتها از بالا به طرف زمین فرود می‌آمدند آنها آن معظّمه را احاطه کرده بودند. وقتی نزدیک رسیدند، دیدم آن سواری که ما را از عطش نجات داد و به ما حنظل خورانید، روبروی حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام ایستاده است. تا او را دیدم، شناختم و حکایت گذشته به خاطرم آمد و شنیدم که حضّار می‌گفتند: 🔸 این م‌ح‌م‌د بن الحسن المهدی، قائم منتظر، است. ▫️ مردم برخاستند و بر آن حضرت و حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام سلام کردند. من هم برخاستم و عرض کردم: 🔹 السّلام علیک یا بنت رسول اللّه. ▫️ فرمودند: 🔶 و علیک السّلام، ای محمود تو همان کسی هستی که فرزندم (حضرت بقیّه اللّه علیه السّلام) تو را از عطش نجات داد؟ ▫️ عرض کردم: 🔹 آری، ای سیّده من. ▫️ فرمودند: 🔶 اگر شیعه شوی رستگار هستی. ▫️ گفتم: 🔹 من در دین شما و شیعیانت داخل شدم. ▫️ و اقرار به امامت فرزندان شما چه آنها که گذشته و چه آنها که باقی‌اند، دارم. فرمودند: 🔶 به تو مژده می‌دهم که رستگار شدی. ▫️ بیدار شدم، درحالی‌که گریه می‌کردم و بی‌خود شده بودم. (ادامه دارد) ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۱۵۴ 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S4W67r2
❇️ شیعه شدن سنی ناصبی پس از عنایت امام زمان (عج) و حضرت فاطمه زهرا (س) (تشرّف محمود فارسی‌) 🔖 قسمت چهارم (آخر): ▫️ رفقایم به‌خاطر گریه من به اضطراب افتادند و خیال کردند که این گریه به‌خاطر آن چیزی است که برایشان گفته بودم؛ لذا گفتند: 🔹 دلخوش باش به خدا قسم انتقام تو را از آنها خواهیم گرفت. ▫️ من ساکت شدم آنها هم ساکت شدند. در همان وقت صدای اذان بلند شد. برخاستم و به طرف غرب بغداد رفتم و بر آن زوّار وارد شدم و سلام کردم. گفتند: 🔸 لا اهلا و لا سهلا (۲) خارج شو خداوند به تو برکت ندهد. ▫️ گفتم: 🔹 من به دین شما گرویدم. احکام دین خود را به من بیاموزید. ▫️ از سخن من تعجّب کردند! بعضی از آنها گفتند: 🔸 دروغ می‌گوید. ▫️ و بعضی دیگر گفتند: 🔸 احتمال می‌رود راست بگوید. ▫️ به همین‌جهت علّت را سؤال کردند. واقعه را برایشان نقل نمودم. گفتند: 🕌 اگر راست می‌گویی ما الآن به مرقد مطهّر حضرت امام موسی بن جعفر علیهما السّلام می‌رویم با ما بیا تا در آن‌جا شیعه‌ات کنیم. ▫️ گفتم: 🔹 سمعا و طاعه و دست و پایشان را بوسیدم. ▫️ خورجینهای آنها را برداشته و برایشان دعا می‌کردم تا این‌که به حرم مطهّر رسیدیم. ❇️ خدّام حرم از ما استقبال کردند در میان ایشان مردی علوی دیده می‌شد که از همه بزرگتر بود. آنها سلام کردند. زوّار گفتند: 🔹 در حرم مطهّر را برای ما باز کنید تا سیّد و مولای خود را زیارت کنیم. ▫️ مرد علوی گفت: 🔸 به دیده منّت؛ امّا با شما کسی هست که می‌خواهد شیعه شود؛ چون من در خواب دیدم که او پیش روی سیّده‌ام فاطمه زهرا علیها السّلام ایستاده و آن مکرّمه به من فرمودند: 🔶 فردا مردی نزد تو می‌آید. او می‌خواهد شیعه شود. پیش از همه در را به رویش باز کن. 🔸 حال اگر او را ببینم می‌شناسم. ▫️ همراهان با تعجّب به یکدیگر نگاه کردند و به او گفتند: 🔹 بین ما بگرد و او را پیدا کن. ▫️ سیّد علوی به همه نظری انداخت وقتی به من رسید گفت: 🔸 اللّه اکبر به خدا قسم این است مردی که او را دیده بودم. ▫️ و دست مرا گرفت. رفقا گفتند: 🔹 راست گفتی و قسمت راست بود این مرد هم راست گفته است. ▫️ همه خرسند شدند و حمد خداوند تبارک و تعالی را بجای آوردند. آنگاه علوی دست مرا گرفت و به حرم مطهّر وارد کرد و راه‌ و رسم تشیّع را به من آموخت و مرا شیعه کرد. بعد از آن من کسانی را که باید دوست بدارم، دوست و از دشمنانشان بیزاری جستم. ▫️ علوی گفت: 🔸 سیّده ی تو حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام می‌فرماید: 🔶 به زودی مقداری از مال دنیا به تو می‌رسد؛ به آن اعتنایی نکن که خداوند عوضش را به تو بر می‌گرداند بعد هم در تنگنا‌هایی خواهی افتاد؛ ولی به ما استغاثه کن که نجات می‌یابی. ▫️ گفتم: 🔹 سمعا و طاعه. ▫️ من اسبی داشتم که قیمت آن دویست اشرفی بود. آن حیوان مرد و خداوند عوضش را داد و بلکه بیشتر به من باز گرداند. بعدها در تنگنا‌هایی افتادم که با استغاثه به اهل بیت علیهم السّلام نجات یافتم و به برکت ایشان فرج حاصل شد. 🕯 و من امروز دوست دارم هرکس که ایشان را دوست دارد و دشمن دارم هرکس که ایشان را دشمن دارد و امیدوارم از برکت وجودشان عاقبت بخیر شوم. ▫️ پس از آن یکی از شیعیان این زن را به من تزویج نمود. من هم بستگان خود را رها کردم و راضی نشدم از آنها زن بگیرم. ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۱۵۴ (۲) - این جمله نوعی اظهار انزجار است. 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S4W67r3
ظهور و قیام امام مهدی (عج) و زمینه سازان 1_1.mp3
2.39M
🎧 ظهور و قیام امام مهدی (عج) و زمینه سازان 🗂 فصل اول، قسمت اول: ⭕️ پرچم های سه گانه در دمشق در آستانه ظهور (ابقع، اصهب، سفیانی) 📚 ناشر: موسسه فرهنگی و پژوهشی موعود عصر 🎛 ناشر صوتی: ایران صدا 🎤 راوی: سید مهدی مفیدی راد 📼 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S1W45
❇️ یا صاحب الزمان عجّل (عج)، یک مال برسان این آقا سوار شود! 💠 آیت الله بهجت (ره): ▪️ آقا شیخ محمّد رضا عربستانی رحمه‌اللّه‌ در مجلسی که بنده هم حضور داشتم، برای پیرمردی از مریدهایش نقل می‌کرد و می‌گفت: ▫️ خدا بیامرزد فلانی را، یک سال هوا گرم بود، گفت: 🔸 خوب است برای زیارت و تغییر آب و هوا به فلان امام زاده در اطراف قم برویم. ▫️ گفتم: 🔹 مال (=حیوان جهت سواری) هست؟ ▫️ گفت: 🔸 بله. ▫️ گفتم: 🔹 فردا صبح فلان جا منتظر هستیم. ▫️ لذا مقداری نان با خود برداشتیم، و به جایی که قرار گذاشته بودیم رفتیم، ولی دیدیم مال نیست، هوا هم گرم بود. مقدار زیادی پیاده راه رفتیم، به حدّی که پاهایمان تاول کرد، آب هم نبود، لذا من طاقتم طاق شد و گفتم: 🔹 پاهایمان تاول زده، نان را هم بدون آب نمی‌شود خورد. ▫️ ایشان سه بار گفتند: 🔸 یا صاحب الزّمان! یک مال برسان این آقا سوار شود. ▫️ گویا از زیر ریگ‌ها مال جوشید، و عّرابه داری نمایان شد. و او احمد آقا طباطبایی، پدر حاج آقا محمّد طباطبایی که زمانی وکیل قم شد بود، که می‌خواست برای جمع آوری غلاّت به ده برود. از دور صدا زد: 🔸 آقا! بفرمایید. ▫️ رفتیم و دو سه روز در آن جا بودیم. از قضا، هنگامی که می‌خواستیم برگردیم نیز او کارش را تمام کرده و غلاّتش را برداشته بود و می‌خواست به قم برگردد، لذا به شخصی گفتم: 🔹 به او بگو آیا می‌شود دوباره ما را سوار کند و کرایه بگیرد؟ ▫️ رفت و به او گفت، و ایشان باز از دور صدا زد: 🔸 آقا! این چه فرمایشی است، آقا بفرمایید! ▫️ و ما باز مثل اول سوار شدیم و برگشتیم! ▪️ آری، ما او را از خود دور می‌بینیم. با این که در زیارتش می‌خوانیم: 📜 «أَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَیْنَ اللّه‌ِ النّاظِرَهِ!»(۱) 📃 (سلام بر تو ای چشم بینای خدا!) 💡 بله، واقعا او ما را می‌بیند و ما نیز باید او را ملاحظه بکنیم. ⬅️ در محضر بهجت، جلد سوم، نکته ۴۶۲ 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S7W68