زندگی، دنیای تاریکی برایم ساخته
بی سبب، در کارهایم، هی گره انداخته
زد لگد بر بخت من، افسار خود را پاره کرد
اسب مغروری که «او» بر روزگارم تاخته
صبر کردم مَحرمی پیدا شود، اما نشد
پیر/مَردم که همیشه، با «نشد»ها ساخته
خواهرم میگفت: دیشب توی کیف پول خود
مادرم عکس مرا دیده، ولی نشناخته💔
جُرم او چشم سیاه و جُرم من این بود که
دختری را دیدم و یک دم به او دلباختم!
.
بعد شعرِ آخرش، دیوان خود را پاره کرد
شاعری که بیت آخر👆، قافیه را باخته.
#حسن_رحمانینکو
@Dariche1