eitaa logo
درجستجوی حقایق
145 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
13.5هزار ویدیو
238 فایل
گل آفتابگردان همیشه طالب خورشید حقیقت است، و مدام به سمت نور وگرمای خورشید می چرخد.!!!!! ماهم همیشه در جستجوی حقایق باشیم .ان شاءالله. علی جوادی
مشاهده در ایتا
دانلود
🎥 پیش‌بینی رهبری از شکست 💥 پیش‌بینی دقیق از شکست در جنگ (۲۰ فروردین ۹۴): ولیعهد جنایتکار آل سعود (۲۰۲۳ میلادی): از یمن خارج میشویم به شرط اینکه و به ما تضمین بدهند که به خاک ما حمله نکنند! 🔺 انقلاب ۸ سال قبل: 🔹 ها بدعت بدی گذاشتند در این منطقه و البتّه خطا کردند، اشتباه کردند. کاری که امروز دولت سعودی در یمن دارد انجام میدهد، عیناً همان کاری است که صهیونیست‌ها در انجام دادند... پیروزی اینها احتمالش صفر بود؛ الان احتمالش زیر صفر است. اینها قطعاً خواهند خورد؛ قطعاً بینی سعودی‌ها به خاک مالیده خواهد شد (۲۰۱۵/۰۴/۰۹) 💥 با انتشار مطالب از ما حمایت کنید 🇮🇷 @sedaye_zohoor313 🏴🚩
🔴ماجرای شکنجه های دردناک رهبری در یکی از زندان های ✍ مدتی بعد یکی از آنها (نگهبانان) درِ سلول را باز کرد و گفت شما فلانی هستید؟ گفتم : «بله» گفت : «با من بیا» به همراه او تا انتهای انبار و سپس تا اتاقی که در یکی از گوشه های آن بود رفتم . وارد اتاق شدم . در اتاق ، شش هفت نفر بودند . چون عینکم را گرفته بودند ، آنها را نشناختم . احساس خطر کردم . بنا بر عادت و یا غریزه ، حمله ی کلامی را آغاز کردم . به گرفتن عینکم اعتراض کردم : « چرا عینکم را گرفتید ؟ من بدون عینک نمیتوانم ببینم » همین طور که من صدایم را به اعتراض بلند کرده بودم ، یکی از آنها جلو آمد. وقتی نزدیک شد ، او را شناختم . او کسی بود که در زندان قبلی من را بازجویی کرده بود و گزارش مرا به دادگاه داده بود ، من در دادگاه او را بدون ذکر نام محکوم کرده بودم و مورد حمله قرار داده بودم از جمله گفتم : «نویسنده این گزارش فردی نادان است» او به من نزدیک شد و با لحنی خشمگین و تمسخر آمیز گفت : «گمان می کنی اینجا دادگاه است و به تو اجازه می دهند که به این شکل حرف بزنی ؟» سپس با صدای خشن به سخن گفتن پرداخت و در حالی که با تمسخر و استهزاء صدای مرا تقلید می کرد نخستین را به صورتم نواخت . من خودم را کنترل کردم اما او دومین ضربه را هم وارد کرد و مرا به . من روی تختی که در کنار اتاق بود افتادم خواستم برخیزم اما یکی از آنها گفت : «همان جا بمان خوب جایی افتادی» فهمیدم که این است ، پایم را به تخت بستند و ... 📚 خون دلی که لعل شد فصل دوازدهم