🎥 پیشبینی رهبری از شکست #آلسعود
💥 پیشبینی دقیق #رهبر_انقلاب از شکست #عربستان_سعودی در جنگ #یمن (۲۰ فروردین ۹۴):
#بینی_سعودی_به_خاک_مالیده_میشود
❌ #بن_سلمان ولیعهد جنایتکار آل سعود (۲۰۲۳ میلادی): از یمن خارج میشویم به شرط اینکه #ایران و #انصارالله به ما تضمین بدهند که به خاک ما حمله نکنند!
🔺 #رهبر انقلاب ۸ سال قبل:
🔹 #سعودی ها بدعت بدی گذاشتند در این منطقه و البتّه خطا کردند، اشتباه کردند. کاری که امروز دولت سعودی در یمن دارد انجام میدهد، عیناً همان کاری است که صهیونیستها در #غزه انجام دادند... پیروزی اینها احتمالش صفر بود؛ الان احتمالش زیر صفر است. اینها قطعاً #ضربه خواهند خورد؛ قطعاً بینی سعودیها به خاک مالیده خواهد شد (۲۰۱۵/۰۴/۰۹)
💥 با انتشار مطالب از ما حمایت کنید 🇮🇷
#آتش_مشرق #حجاز #آرامکو #آلسعود #بنیفلان #انتقام_سخت #یمانیون_قادمون #آل_سعود
@sedaye_zohoor313 🏴🚩
🔴ماجرای شکنجه های دردناک رهبری در یکی از زندان های#ساواک
✍ مدتی بعد یکی از آنها (نگهبانان) درِ سلول را باز کرد و گفت شما فلانی هستید؟ گفتم : «بله» گفت : «با من بیا» به همراه او تا انتهای انبار و سپس تا اتاقی که در یکی از گوشه های آن بود رفتم . وارد اتاق شدم . در اتاق ، شش هفت نفر بودند . چون عینکم را گرفته بودند ، آنها را نشناختم . احساس خطر کردم . بنا بر عادت و یا غریزه ، حمله ی کلامی را آغاز کردم . به گرفتن عینکم اعتراض کردم : « چرا عینکم را گرفتید ؟ من بدون عینک نمیتوانم ببینم » همین طور که من صدایم را به اعتراض بلند کرده بودم ، یکی از آنها جلو آمد. وقتی نزدیک شد ، او را شناختم . او کسی بود که در زندان قبلی من را بازجویی کرده بود و گزارش مرا به دادگاه داده بود ، من در دادگاه او را بدون ذکر نام محکوم کرده بودم و مورد حمله قرار داده بودم از جمله گفتم : «نویسنده این گزارش فردی نادان است» او به من نزدیک شد و با لحنی خشمگین و تمسخر آمیز گفت : «گمان می کنی اینجا دادگاه است و به تو اجازه می دهند که به این شکل حرف بزنی ؟» سپس با صدای خشن به سخن گفتن پرداخت و در حالی که با تمسخر و استهزاء صدای مرا تقلید می کرد نخستین #ضربه را به صورتم نواخت . من خودم را کنترل کردم اما او دومین ضربه را هم وارد کرد و مرا به #زمین_انداخت . من روی تختی که در کنار اتاق بود افتادم خواستم برخیزم اما یکی از آنها گفت : «همان جا بمان خوب جایی افتادی» فهمیدم که این #تخت_شکنجه است ، پایم را به تخت بستند و ...
📚 خون دلی که لعل شد فصل دوازدهم