eitaa logo
دارالقرآن فاطمیون ملارد
660 دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
6.5هزار ویدیو
101 فایل
#لینک_کانال_جهادی_نیکوکاری_فرهنگی_دارالقرآن_فاطمیون_ملارد_در_ایتا👇 https://eitaa.com/Darolghoranfatemion آدرس: تهران،جاده ملارد، خیابان معلم، بعد از بلوار راغب،بن بست۱۹
مشاهده در ایتا
دانلود
میخواستم برم کربلا زیارت امام حسین! همسرم سه ماهه حامله بود، التماس و اصرار که منو هم ببر ، مشکلی پیش نمیاد ! هر جور بود راضی ام کرد .... با خودم بردمش ! 👈 اما سختی سفر به شدت مریضش کرد😔 وقتی رسیدیم کربلا اول بردمش دکتر، دکتر گفت: احتمالاً جنین مرده ! چون علایم حیات نداره ! وقتی برگشتیم مسافرخونه، خانم گفت من این داروها رو نمیخورم!! بریم حرم هر جور که می توانی منو برسون به ضریح آقا !!😭 زیر بغل هاشو گرفتم و بردمش کنار ضریح تنهاش گذاشتم و رفتم یه گوشه ای واسه زیارت، با حال عجیبی شروع کرد به زیارت، بعد هم خودش بلند شد و رفت تا دم در حرم ! صبح برای نماز بیدارش کردم با خوشحالی بلند شد و گفت: چه خواب شیرینی بود😌 الان دیگه مریضی ندارم!! بعد هم گفت توی خواب؛ خانمی را دیدم که نقاب به صورتش بود؛ یه بچه زیبا رو گذاشت توی آغوشم!☺️ بردمش پیش همون پزشک ، ۲۰ دقیقه معاینه کرد و گفت یعنی چه؟ موضوع چیه ؟ دیروز این بچه مرده بود ولی امروز کاملا زنده و سالمه !!😳 اونو کجا بردید که این خانم را معالجه کرده؟ باور کردنی نیست!! امکان نداره!!😳 خانم که جریان رو براش تعریف کرد، دکتر ساکت شد و رفت توی فکر ....🤔🙄 👌 وقتی بچه به دنیا آمد، اسمش را گذاشتیم محمد ابراهیم .... محمد ابراهیم همت !! همان که سالها بعد، امام حسین ع خریدش و بردش پیش خودش.... 🌷و شد محمد ابراهیم همت ...!!🌷 🌷نثار روحشان 🌷 👇👇👇 https://eitaa.com/Darolghoranfatemion
☝️اگر این روزها که بخاطر پیشگیری از ناچار شده ایم و حوصله مان سر رفته و تحمل مان تمام شده و خیلی خسته شده ایم و .....😩😫😩 ❗️با خواندن این جملات از کتاب «خاطرات دردناک»، تالیف ناصر کاوه در برشی از زندگی خلبان شهید حسین لشگری در مدت ۱۸ سال اسارت، (که بعدها به شهادت ایشان ختم شد) حتماً درباره سررفتن حوصله مان بدلیل بی برنامه بودن و عدم استفاده صحیح از این فرصت‌ها، تجدیدنظر خواهیم کرد❗️ 📚 آن قدر اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی گفته بود تو دیگر به ایران باز نمیگردی، بیا همین جا تشکیل خانواده بده !... 🔹 همسر شهید لشگری می گفت: خدا حسین را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود...او اولین کسی بود که رفت و آخرین نفری بود که برگشت.... 👈( ۲۷ شهریور ۵۹ قبل از شروع رسمی جنگ، اسیر بعثی ها شد و آخرین اسیری بود که آزاد شد و ازسوی مقام معظم رهبری، لقب سیدالاسرای ایران را گرفت) 🔹 اسیر که شد پسرش علی، ۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادی اش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود...! 👌 وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟😳🤔 👈 و او می گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم، سالها در سلول های انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن راکامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود...❗️ 🔹 حسین می گفت: از هجده سال اسارتم، ده سالی که در انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت می شدم !! 🔹 بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود ! 😳 عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد، می خواست باقیمانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم....😳❗️ 🔹 این را بگویم که من ۱۲ سال در حسرت دیدن یک برگ سبز، یا یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم...😔......... 👇👇👇 https://eitaa.com/Darolghoranfatemion