🦋پنجره های در به در"، داستانی است عاشقانه و پرهیجان درباره دختر دانشمندی به نام آرسینه. او بی خبر از همه جا، دارد به یک اندیشمند صهیونیست کمک می کند تا پروژه جهانی سازی اندیشه های خطرناک صهیونیسم را پی بگیرد.
🦋اما در همین حال و هوا، سروکله روزنامه نگاری به نام میکائیل پیدا می شود که مسیر زندگی آرسینه را تغییر می دهد؛ این تغییر خطرهایی برای او به وجود می آورد تا آن جا که …
🦋این رمان، با تحلیل اندیشه ها و آرمان های صهیونیسم، به وجه مشترک ادیان الهی می رسد که هر یک از پنجره اعتقاد خویش، موعود جهان را می طلبند. اما صهیونیسم، با انحراف از فرمان الهی، در پی ساخت موعود دست ساز خویش است …
#پنجره_های_دربه_در
#معرفی_کتاب
📚منبع: پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
#برای_یک_نفر_ارسال_کنید 👆
#طرح_صیانت #ولایت_رمز_پایداری
#روحانی_حلالت_نمیکنیم
#انتخاب_درست_کار_درست
#کانال_دارالقرآن_فاطمیون_ملارد_در_ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/Darolghoranfatemion
🦋آرسینه حقیقت را کشف کرده بود. پیش از این در پانزده سالگی، همین خواب را دیده بود.
خبرنگاری که آن روز در اتاق شیشه ای او را محسور خود کرده بود، درست چهره ی همان پسرک خردسال را داشت. خود خودش بود.
🦋 تکرار رویای پانزده سالگی، آرسینه را بر آن داشته بود تا به هر قیمتی، بار دیگر آن خبرنگار را ملاقات کند.
اما ردّی از او در دست نبود. نه می توانست از کسی کمک بگیرد و نه می توانست از خیر این کنجکاوی مرموز بگذرد.
🦋سرش را به دیوار شیشه ای نزدیک کرد. به دقت خیاطی که نخ و سوزن می برد، یکایک حاضران را از زیر نگاه خود رد کرد.
ناگهان صدایی آشنا از پشت سر او را از جا کند: آرسینه! شما اینجایید؟!
🦋زیر سایه درخت بلوط، باغبان بیل در دست ایستاده بود و به او نگاه می کرد. آرسینه یکّه خورده بود.
اما در برابر باغبان، خود را ملزم به توضیح نمی دید.
هم به این خاطر که روزگاری هم بازی او بود و هم به این دلیل که به او اعتماد کافی داشت. اعتماد کافی.....اعتماد.......
🌹🌹
#پنجره_های_دربه_در
#معرفی_کتاب
📚منبع: پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
#برای_یک_نفر_ارسال_کنید 👆
#طرح_صیانت #ولایت_رمز_پایداری
#روحانی_حلالت_نمیکنیم
#انتخاب_درست_کار_درست
#کانال_دارالقرآن_فاطمیون_ملارد_در_ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/Darolghoranfatemion