🌹کوچههای آسمانی🌱
🕊🌷🇮🇷🌷🕊 #به_وقت_رمان #عاشقانههای_شهدایی💞 ❣#از_روزی_که_رفتی 🖊به قلم : سنیه منصوری 👈 قسمت ۵۴ : 🔻
🕊🌷🇮🇷🌷🕊
#به_وقت_رمان
#عاشقانههای_شهدایی💞
❣#از_روزی_که_رفتی
🖊به قلم : سنیه منصوری
👈 قسمت ۵۵ : 🔻
_....به #دانستههایت غرّه نشو که به لحظهای فراموشی بند است...
آیه بانو... من تمام روزهایی را که کنارت زندگی کردهام را عاشقانه💞 به خاطر سپردهام،
نترس از #تنهایی بانو! نترس از #نبود من بانو! کسی هست که نگاهش👀 را به امانتم دوخته و #امانتدار خوبی هم هست؛
_اگر مادرم غم😥 در دلت نشاند، بر من ببخش... ببخش بانو، #مادر است و دلشکسته، رفتن پدر👨🦳 کمرش را خم کرده بود. نبود من درد بر درد کهنهاش گذاشته است.
#وصیت اموالم را به #پدرت سپردهام. هیچ در دنیا ندارم و داشتههایم برای توست. بانو...
مواظب خودت، دخترکم🧒 و مردی که نیازمند ایمان تو است باش!
#حلالم کن که تنهایت گذاشتهام! تو را اول به #خدا و بعد به او میسپارم!
+ بعد از من زندگی کن و زندگی ببخش! تو آیه ی زیبای خدایی! من در انتظارت هستم و به امید دیدار دوبارهات چشم به راه میمانم.
🕊✍همسفر نیمهراهت «سید مهدی علوی»
♡♡♡♡♡
آیه نامه📃 را خواند و اشک😭 ریخت... نامه را خواند و نفس زد...
"در خوابت چه دیدهای که مرا رها کردی؟ آن َمرد کیست که مرا به دستش سپردی؟
تو که میدانی تا دنیا دنیاست تو مرد منی! تو که میدانی بیتو دنیا🌗 را نمیخواهم! در آن خواب چه دیدهای مرد؟
⏪ ادامه دارد...
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید