روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی
بود ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش
فرو رفت از شدت درد فریادی زد
سوزن را چند متر دور تر پرت کرد .
مردی حکیم که از ان مسیر عبور می کرد
ماجرا را دید سوزن را اورد به کفاش
تحویل داد و شعری را زم زمه کرد
درختی که پیوسته بارش خوری
تحمل کن انگه که خارش خوری .
این سوزن منبع درامد توست این
همه فایده حاصل کردی یک روز که
از ان دردی برایت امد ان را دور می اندازی!
درس اخلاقی اینکه اگر از کسی یا
وسیله ای رنجشی امد بیاد اوریم
خوبی های که از جانب ان شخص
یا فوایدی که از ان حیوان وسیله
یا درخت در طول ایام به ما رسیده ,
ان وقت تحمل ان رنجش اسان تر می شود ...
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir
ماجرای اقامه نماز سردار سلیمانی در کاخ کرملین قبل از دیدار با پوتین
ابراهیم شهریاری ماجرای نماز سپهبد شهید سلیمانی را که در کاخ کرملین اقامه کرد، نقل میکند. در بخشی از کتاب «سلیمانی عزیز» که روایتگر خاطراتی متفاوت و خوانده نشده از سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی است، ابراهیم شهریاری ماجرای نماز شهید سلیمانی را که در کاخ کرملین اقامه کرد، تعریف کرده است.
در این خاطره آمده است:
وقت نماز بود، زدیم بغل، گفتم: «حاجی قبول باشه.»
گفت: «خدا قبول کنه، انشاءاللّه.»
نگاهم کرد و گفت: «ابراهیم!»
ــ نمازی خواندم که در طول عمرم در جبهه نخواندم.
به حاج قاسم گفتم: حاج آقا شما همهی نمازهایتان قبول است.
قصه نماز خوانده شده حاج قاسم فرق میکرد. به کاخ کرملین رفته بود و با پوتین قرار داشت. تا رئیسجمهور روسیه برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد. اذان و اقامهاش را گفت. صدایش در سالن پیچید، بعد هم به نماز ایستاد. همه نگاهش میکردند. میگفت: در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده.
پایان نماز پیشانیاش را روی مهر گذاشت. به خدای خودش گفت: «خدایا این بود کرامت تو، یک روزی در کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه میکشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی آمدم اینجا نماز خواندم.»
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir
برو به جهنم :
در زمان آقا محمد خان قاجار شخصی از حاکم شهر خود که با صدر اعظم نسبتی داشت پیش صدر اعظم شکایتی برد.
صدر اعظم دانست که حق با شاکی است . گفت : اشکال ندارد می توانی به اصفهان بروی، مرد گفت : اصفهان دست برادر زاده شماست . گفت به شیراز برو . مرد گفت : شیراز دست خواهر زاده شماست . گفت : خوب به تبریز برو . گفت آنجا دست نوه شماست .
صدر اعظم بلند شد و با عصبانیت گفت : چه می دانم .برو به جهنم.
مرد با خونسردی گفت : آنجا هم مرحوم پدر شما حضور دارند...
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir
قضاوت منحصر به فرد و عجیب ناصرالدین شاه !!
گویند در زمان ناصرالدین شاه در مورد جلو و عقب رفتن دستههای عزاداری ایّام محرّم کار دو تا از آنها به زد و خورد کشیده شده و عدّهای مجروح شده بودند. پس از آن که گزارش این درگیری به محکمهی عدل ناصری رسید، پادشاه بدین شکل حکم صادر نمود که همه افراد دو گروه را با زدن شلّاق مجازات کنند؛ ولی آنهایی که یک اسم دارند کمتر از کسانی که دو اسم دارند مجازات شوند. عبدالله مستوفی در بارهی این حکم مینویسد: «شاه کهنه کار خوب فهمیده بود که اشخاص یک اسمی مثل نقی و تقی و حسن و حسین غیر از اشخاص دو اسمی مثل عبدالله بیغم و باقر بیخون و اکبر بلند و علی نیزهای و حسین ببری و مهدی گاوکش هستند. دستهی اخیر از مبرّزین داشهای محل میباشند و البتّه دستهی یک اسمیها که چندان مداخلهای در این زد و خورد نداشتهاند نباید به قدر دو اسمیها مجازات شوند. استبداد حوصلهی رسیدگی ندارد و کلّیهی احکام آن برای جلوگیری از وقوع حوادثی نظیر این حادثه است نه برای مجازات دادن به اندازهی جرم! »
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir
*📚از دزدی بادمجان تا ازدواج💍*
شیخ علی طنطاوی ادیب دمشق درخاطراتش نوشته : یک مسجد بزرگی در دمشق هست که به نام *مسجد جامع توبه* مشهور است.
علت نامگذاری آن به مسجد توبه بدین سبب هست که آنجا قبلا خانه فحشاء و منکرات بوده ولی یکی از فرمانداران مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد.
یکی از طلبه ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد ساکن بود.
دو روز بر او گذشته بود که غذایـی نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به مرگ نزدیک شده است
با خودش فکر کرد او اکنون در حالت اضطراری قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا حتی دزدی در حد نیازش جایز هست.
بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود.
شیخ طنطاوی در خاطراتش ادامه می دهد : این قصه واقعیت دارد و من کاملا اشخاصش را میشناسم و از تفاصیل آن در جریان هستم
و فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری.
این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم چسپیده و پشت بام های خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشود از روی پشت بام به همه محله رفت.
این جوان به پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد.
به اولین خانه که رسید دید چند تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و دور شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست
اما بوی غذایی مطبوع از آن خانه میامد.
وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد.
این خانه یک طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به داخل حیاط پرید.
فورا خودش را به آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن بادمجان های محشی (دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت و به سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد ، یک گازی از آن گرفت تا می خواست آن را ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد.
باخودش گفت : پناه بر خدا.
من طالب علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟
از کار خودش خجالت کشید و پشیمان شد و استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و در حلقه درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمیتوانست بفهمد استاد چه می گوید
وقتی استاد از درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند.
یک زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت هایشان نشد.
شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را جز او نیافت.
صدایش زد و گفت : تو متاهل هستی ؟
جوان گفت نه
شیخ گفت : نمیخواهی زن بگیری؟
جوان خاموش ماند.
شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟
جوان : پاسخ داد به خداوند که من پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟
شیخ گفت : این زن آمده به من خبر داده که شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب
و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک عموی پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه ای از این مسجد نشسته و این زن خانه ی شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است.
اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بدطینت در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟
جوان گفت : بله و رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟
زن هم پاسخش مثبت بود.
عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به عقد یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت : دست شوهرت را بگیر.
دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش راهنمایی کرد.
وقتی وارد منزلش شد نقاب از چهره اش برداشت.
جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که واردش شده بود
زن از او پرسید : چیزی میل داری برای خوردن؟
گفت : بله. پس سر دیگ را برداشت و بادمجانی را دید و گفت : عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟
مرد به گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد.
زن گفت : این نتیجه امانت داری و تقوای توست.
از خوردن بادنجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی همه خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید.
کسی که بخاطر خدا چیزی را ترک کند و تقوا پیشه نماید
خداوند تعالی در مقابل چیز بهتری به او عطا میکند.
*توبه تولدی دوباره*
الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir
✧✸✿✧
✧✿
✿
🔹حاج آقا قرائتی تعریف میکردند که:
فردی گناهکار بود و به او تذکر دادم
او هم جواب داد و گفت:
ای بابا حاج آقا فکر کنم تو خدا را نمیشناسی
خدا خیلی خیلی بخشنده و کریمه!!!
🔸استاد قرائتی هم که الحق و والانصاف استاد مثال هستند پاسخ داد:
بانکم خیلی خیلی پول داره ولی تو بری بگی بده میده؟؟؟ نه نمیده...!
چون حساب و کتاب داره..
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir
📌 #دعای_هفتم #صحیفه_سجادیه
☑️ دعا وقت مهمات و رنج و اندوه
توصیه شده توسط مقام معظم رهبری جهت رفع بلا 😊
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir
مانند تو چشم فلک نديده
ناز تو را بابای تو خريده
ناز تو بر ما باعث نياز است
بر روی ما باب الجواد باز است
میلاد امام جواد علیه السلام بر همه مسلمانان مبارک باد
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۱۴ اسفند ۱۳۹۸
میلادی: Wednesday - 04 March 2020
قمری: الأربعاء، 9 رجب 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا حَیُّ یا قَیّوم (100 مرتبه)
- حسبی الله و نعم الوکیل (1000 مرتبه)
- یا متعال (541 مرتبه) برای عزت در دو دنیا
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
روز احسان ونیکو کاری
📆 روزشمار:
▪️1 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما اسلام
▪️4 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
▪️6 روز تا وفات حضرت زینب سلام الله علیها
▪️16 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
▪️17 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir
#داستانک
#ضرب_المثل
نَه خانی آمد، نَه خانی رفت...
💎 مرد خسیسی،خَربُزِه ای خرید تا به خانه برای زنِ خود راه به وَسوسه افتاد که قَدری از آن بخورد،ولی شَرم داشت که دستِ خالی به خانه رَود...عاقبت فریب نَفس،بر وی چیره شد و با خود گفت،قاچی از خربزه را به رَسمِ خانزادِه ها می خورم و باقی را در راه می گذارم،تا عابِران گَمان کنند که خانی از اینجا گذشته است،و چنین به این اندک،آتش آزِ او فرو ننشست و گفت،گوشتِ خربزه را نیز می خورم تا گویند،خان را چاکِرانی نیز در مُلازِمت بوده است و باقی خربزه را چاکران خورده اند...سپس آهنگ خوردن پوستِ آن را کرد و گفت:این نیز می خورم تا گویند خان اسبی نیز داشته است...و در آخر تُخم خربزه و هر آن چیز که مانده بود را یِک جا بلعید و گفت"اکنون نَه خانی آمده و نَه خانی رفت است".
امثال و حکم دهخدا
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir
@Farsna(3).mp3
3.81M
🎙ستاره بارونه به عشق این خونه...با نوای سعید حدادیان
🌺میلاد جوادالائمه (ع) مبارکباد🌺
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مختصری از زندگانی امام محمد تقی علیه السلام
نام: محمّد
لقب: جواد، التقی
کنیه: ابو جعفر
نام پدر: علی بن موسی الرضا علیه السلام
نام مادر: خیزران
روز ولادت: 10 رجب سال 195 ه ق
مکان ولادت: مدینه
مدت امامت 17 سال
مدت عمر: 25 سال
روز شهادت: 30 ذیقعده سال 220 ه ق
قاتل: معتصم
محل دفن: کاظمین
📚 @dastanak_ir
ولادت
نهمین امام شیعیان نام مبارکش محمد است و القاب و کنیههای فراوانی دارد؛ مشهورترین لقبش جواد و هادی است و معروفترین کنیهاش ابوجعفر.
امام جواد علیه السلام در 10 ماه رجب سال 195 هجری قمری در مدینه چشم به دنیا گشود. پیشگویی ولادت آن امام از زبان پدر بزرگوارش چندین بار مطرح شده بود. ولادت امام جواد همچون ولادت سایر ائمه معصومین علیهم السلام با ویژگیهای مخصوصی همراه بوده است. مادر بزرگوار امام جواد علیه السلام خیزران نام دارد؛ زنی از خاندان ماریه قبطیّه یکی از همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله.
دوران امامت امام محمد تقی (ع)
دوران کودکی امام جواد علیه السلام از دوران شیرخوارگی تا زمانی که در سن هفت سالگی به امامت رسید، با حوادث گوناگون آمیخته است. با شهادت امام رضا علیه السلام و به امامت رسیدن امام جواد در سن کودکی، یکی از موضوعاتی که حتی برخی از یاران امام هشتم را دچار شک و تردید کرد، کم سن و سالی امام جواد جهت مقام امامت بود. به همین دلیل در مواردی امام رضا علیه السلام و در موارد دیگری، خود امام جواد به تبیین آن پرداختند و به شبههها پاسخ گفتند.
اگر چه امام جواد علیه السلام نسبت به سایر امامان در سن بسیار کمی به امامت رسید، اما دوران هفده سالهی امامت او، دورانی نسبتاً طولانی و پر حادثه است.
جایگاه امام نزد خدا
امام جواد علیه السلام به دلیل قابلیت و لیاقت و بهرهمندی از موهبت الهی از جایگاهی رفیع در پیشگاه خداوند، پیامبر اکرم، پدر بزرگوارش و تمام کسانی که بهرهای از شناخت امام دارند برخوردار است. اگر چه دشمنان دین و حاکمان معاصر امامان معصوم علیهم السلام همواره در مقام توطئه و سرکوب و تحقیر آنان بوده اند، اما حقانیت و صداقت و نورانیت امامان شیعه پیوسته نقشههای دشمنان را خنثی و بیتأثیر میساخته است و در برخی موارد، حتی دشمنان تحت تاثیر وجود پر برکت آنان قرار میگرفتهاند.
ازدواج امام محمد تقی (ع)
امام جواد علیه السلام نیز با هوشمندی و درایت مخصوصبهخود، در برخورد با حاکم ستمگر عباسی، مامون ، که قاتل پدرش امام رضا علیه السلام بود به گونهای عمل نمود که مامون نیز افتخار خویش را در انتخاب او برای ازدواج با دخترش ((ام فضل (لبابه) میدید.
در دوران زندگی مشترک امام جواد علیه السلام با ام فضل (تا هنگام شهادت) حوادث گوناگونی اتفاق افتاده است.
دوران امامت تا شهادت
همسر دیگر امام جواد علیه السلام، سمانه مغربیه نام دارد که مادر امام هادی علیه السلام است. امام جواد علیه السلام همچون امامان دیگر با بهرهمندی از علوم و معارف ناب توحیدی و دریافت حقایق از عوالم بالا در صحنههای مختلف، گوشههایی از اقیانوس نامتناهی علم و حکمت خویش را در زندگی سراسر رحمت خویش به نمایش گذاشته است.
دفتر زندگی امام همانند سایر ائمه معصوم علیهم السلام آکنده است از برگهایی زرین از مکارم اخلاق ، مناقب و معجزات ، استجابت دعاها ، ارتباط متواضعانه، صمیمانه و همدردی با اصحاب و یاران است.
زندگی پربرکت امام جواد با نقشه معتصم ،حاکم ستمگر عباسی، و دخالت مستقیم ام فضل همسر آن حضرت پایان یافت. آن حضرت در تاریخ 220 هجری قمری به شهادت رسید و در کنار قبر جدّ بزرگوارش حضرت امام موسی کاظم در کاظمین به خاک سپرده شد.
سخنان به یادگار مانده از حضرت جواد علیه السلام در موضوعات مختلف هر یک به صورت مشعلی فروزان تا ابدیّت فراسوی راه انسانها میدرخشد و در بزرگراه کمال و سعادت، حق را روشنی می بخشد. سخنان آن حضرت درباره جد گرامیاش ،رسول خدا صلی الله علیه و آله، و مادرش، حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام، و پدرش حضرت رضا علیه السلام نشانگر محبت و علاقه عمیق آن حضرت به این بزرگان می باشد.
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 بسیار دیدنی
دستگاه ژئو رادار تا عمق ۳۵ متری مکانیک خاک و آنچه در لایه های زمین است را اسکن می کند.....
داخل ضریح مطهر سید الشهداء علیه السلام تا ۶ متر جواب داد و بیشتر از آن نتوانست اسکن کند.
هرکه دارد هوس #کرب_وبلا بسمالله
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir
🔲 تفاوتهای پدر و مادر
📚 @dastanak_ir
🔘 شاید تا امروز دقت نکردهاید، ولی با کمی دقت میبینید:
▪️مادر تو را به جهان تقدیم میکند و پدر تلاش میکند تا جهان را به تو تقدیم کند.
▫️مادر به تو زندگی میدهد و پدر به تو میآموزد چگونه این زندگی را نگهداری و احیا کنی.
▪️مادر تو را ۹ ماه با خود حمل میکند و پدر باقی عمرت بدون اینکه متوجه شوی، تو را حمل میکند.
▫️مادر به وقت تولدت بر سرت فریاد میکشد و تو صدایش را نمیشنوی و پدر تا پخته شوی گاهی برای جلوگیری از سقوطت فریاد میکشد.
▪️مادر گریه میکند وقتی بیمار میشوی و پدر بیمار میشود وقتی گریه میکنی.
▫️مادر مطمئن میشود که گرسنه نیستی و پدر به تو یاد میدهد که گرسنه نمانی.
▪️مادر تو را روی سینهاش نگه میدارد و پدر تو را تا پایان عمر به دوش میکشد.
▫️مادر مسئولیت از دوش تو بر میدارد و پدر مسئولیت را در وجود تو میگارد.
▪️مادر دلسوزانه تو را از سقوط نگه میدارد و پدر میآموزد بعد از سقوط بلند شوی.
▫️مادر میآموزد چگونه روی پایت راه بروی و پدر یادت میدهد چگونه در راههای زندگی حرکت کنی.
▪️مادر زیبایی دنیا را منعکس میکند و پدر واقعیتهای آن را به یادت میآورد.
▫️مهر مادری را هنگام ولادت حس میکنی و مهر پدری را وقتی پدر شدی حس خواهی کرد.
▪️مادر چشمه محبت است و پدر چاه حکمت.
🔲 برای همین، مادر با چیزی مقایسه نمیشود و پدر تکرار شدنی نیست./
✍ متن ارسالی کاربران با کمی تغییر
با آرزوی سلامتی برای تمام پدران و مادرانی که کنار فرزندانشان هستند
و برای شادی روح تمام پدران و مادرانی که در قید حیات نیستند،
فاتحه و صلوات هدیه کنید،
خصوصا پدرم که این روزها سالروز سفرش به دیار ابدی است.
🎁 پیشاپیش ولادت امیرالمومنین، علی علیه السلام و روز پدر مبارک.
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir
چرا امام جواد مبارک ترین مولود است؟
تنها امامی که برادر امام قبلی بود، امام حسین علیه السلام بود. بعد از امام حسین، امر امامت فقط در فرزند امام محقق میشد. این مساله خیلی مهم بود. چون خیلیا ادعای امامت میکردن، بعد که از دنیا میرفتن، وقتی فرزند پسر نداشتن، مردم میفهمیدن اون امام نبوده.
مثلا بعد از شهادت امام صادق(ع)، خیلیا رفتن سراغ پسر بزرگتر امام صادق به اسم عبدالله، و اونو به عنوان امام انتخاب کردن. عبدالله بعد از 70روز فوت کرد. پسری هم نداشت که امام بعدی باشه. پیروان عبدالله فهمیدن که عبدالله امام نبوده، برگشتن و پسر دیگر امام صادق یعنی امام موسیکاظم رو امامشون قرار دادن. در اون زمان بنا بدلایلی امامان امام بعدیشونو بطور واضح و عمومی معرفی نمیکردن. بخاطر همین خیلیا اشتباه میکردن.
بعد از شهادت امام موسی کاظم فتنه بزرگی اتفاق افتاد. وکلای امام موسی کاظم که هزینه هنگفت خمس و زکات شیعیان دستشون بود. طمع کردن و گفتن امام موسی کاظم از دنیا نرفته و زندهاس. با این دروغ میخواستن وجوهات شرعی رو تحویل امام بعدی ندن. حتی مراجع تقلید اون زمان رو هم تطمیع کردن با دهها هزار سکه طلا که فتوا بدن امام زندهاس. ولی برخی از یاران وفادار اهل بیت قبول نکردن و ایستادگی کردن.
این وکلا حتی برادران امام رضا علیه السلام رو هم با مقدار زیادی پول فریب دادن که بگن امام به شهادت نرسیده. این امامزاده ها هم اغوا شدن و دائما درحال توطئه بودن علیه امام رضا.
برخی از شیعیان به امامت امام رضا علیه السلام یقین پیداکردن. تنها مشکلی که وجود داشت این بود که امام رضا تا سن چهل سالگی صاحب فرزند نشده بود. برخی از شیعیان دچار شک وشبهه شدن، که اگر امام رضا پسری نداشته باشه، امامت خودش هم از بین میره. از طرفی اون وکلا و برادران امام رضا خوشحال بودن که علیبن موسی الرضا فرزند پسری نداره. و منتظر بودن که حضرت از دنیا بره و به مردم بگن دیدید گفتیم امام موسی کاظم از دنیا نرفته؟ دیدید گفتیم علی بن موسی، امام نبوده؟ یا یکی از خودشون رو باهماهنگی، امام معرفی کنن
شرایط بسیار سخت شده بود. سن امام رضا(ع) از چهل سالگی گذشته بود که خداوند امام جواد رو به حضرت عطا کرد. اینجاهم کوتاه نیومدن، کار به جایی رسید که بچه رو بردن به یه نسبشناس دادن که تشخیص میداد از خصوصیات پدر و فرزند که پدر بچه کیه. عمداََ چند نفرو بدون امام رضا بردن پیشش گفتن پدر این بچه کدومه؟ اون طرف با دقت چند نفر رو دید گفت اینا پدر بچه نیستن، اون مردی که اون دور وایساده پدرشه. که علی بن موسی الرضا بود. این تهمتشون هم کار به جایی نبرد
از این جهت است که امام جواد(علیه السلام) رو مبارکترین مولود مینامند. چون جلوی توطئه و فتنههای بسیار بزرگی رو گرفت. از طرف دیگه مساله مهمی رو تو بحث امامت با تلاشهای علمی خودش آموزش داد، اینکه امام 8ساله با امام 50ساله تفاوتی نداره.
میلاد #امام_جواد (علیه السلام)، نور چشم امام رضا رو تبریک عرض میکنم.
حسین دارابی
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir
#مثل_مداد_تراش!
🔸مداد وقتی تراش میخورد، درست است چیزهایی از او کم میشود اما روانتر مینویسد، راحتتر مینویسد.
🔹مصیبتها هم مثل مدادتراشاند؛ درست است از ما چیزهایی کم میکنند اما سیر و حرکت ما را در راه خدا روانتر میکنند.
💠این است که قرآن کریم میفرماید:
از این عُسرتها و سختیها رنجیده خاطر مباش، چون آنها با خود راحتیها و موهبتها را به ارمغان میآورند و البته بهرهمند خواهی شد.
📚 مثل شاخه های گیلاس
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir
آقایون عزیز
عذرخواهی واقعی سه بخش دارد
۱) غلط کردم
۲) ببخشید دیگه
۳) پاشو بریم برات طلا بخریم 😂😂
البته گفته باشم بخش سوم صددرصد جواب میده دوتای اول زیاد مطمئن نیستم😆😆😆
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir
🦠 ویروس تویی، #کرونا اداتو درمیاره...
🖌 حدیث کاظم پور
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
✨ چغندر تا پیاز، شکر خدا!✨
میگویند در روزگار قدیم مرد فقیری در دهی زندگی میکرد. یک روز مرد فقیر به همسرش گفت: می خواهم هدیه ای برای پادشاه ببرم.شاید شاه در عوض چیزی شایسته شان ومقام خودش به من ببخشد و من آن را بفروشم و با پول آن زندگیمان عوض شود.
همسرش که چغندر دوست داشت، گفت: برای پادشاه چغندر ببر!
اما مرد که پیاز دوست داشت، مخالفت کرد وگفت: نه! پیاز بهتر است خاصیتش هم بیشتر است.
بااین انگیزه کیسه ای پیاز دستچین کرد و برای پادشاه برد.
از بد حادثه، آن روز از روز های بد اخلاقی پادشاه بود و اصلا حوصله چیزی را نداشت. وقتی به او گفتند که مرد فقیری برایش یک کیسه پیاز هدیه آورده، عصبانی شد و دستور داد پیاز ها را یکی یکی بر سر مرد بیچاره بکوبند. مرد فقیر در زیر ضربات پی در پی پیازهایی که بر سرش می خورد، با صدای بلند میگفت: چغندر تا پیاز، شکر خدا!!
پادشاه که صدای مرد فقیر را می شنید، تعجب کرد و جلو آمد و پرسید: این حرف چیست که مرتب فریاد می کنی؟ مرد فقیر با ناله گفت:شکر می کنم که به حرف همسرم اعتنا نکردم وچغندر با خود نیاوردم و گرنه الان دیگر زنده نبودم!
شاه از این حرف مرد خندید و کیسه ای زر به او بخشید تا زندگیش را سرو سامان دهد!
و از آن پس عبارت پیاز تا چغندر شکر خدا در هنگامی که فردی به گرفتاری دچار شود که ممکن بود بدتر از آن هم باشد به کار میرود.
#ضرب_المثل
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir
﷽، سلام
🔹قابل توجه کاربران عزیز
در آستانه سال نو، موسسه فرهنگی شهید حججی (تحت مدیریت حجتالاسلام دکتر قربانی مقدم) در نظر دارد با تهیه بستههای معیشتی، به حمایت از نیازمندان و محرومین بپردازد.
🔹عزیزانی که مایل هستند تا در این ماه پربرکت، در این امر الهی مشارکت کنند، کمک های خود را به شماره کارت زیر واریز نمایند؛ اجرکم علی الله
#⃣ ۵۰۴۱۷۲۱۰۶۰۷۰۱۴۳۱
(بانک رسالت؛ محمد قربانی مقدم)
🚩 پاسخبهشبهاتفــجازی👇
🆔 @shobhe_shenasi
🌷کلاغی که مامور خدا بود
اقای شیخ حسین انصاریان میفرمود:👇👇👇
📚 @dastanak_ir
یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوه
دوستان یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن، سفره ناهار چیده شد
ماست، سبزی، نوشابه، نون
دوتا از دوستان رفتن دیگ آبگوشتی رو بیارن که...
یه کلاغی از راه رسید رو سر این دیگ و یه فضلهای انداخت تو دیگ آبگوشتی!
دل همه رو برد
حالا هر که دلش میشه بخوره
گفت اون روز اردو برای ما شد زهر مار
خیلی بهمون سخت گذشت
تو کوه، گشنه
همه ماست و سبزی خوردیم
کسی هم نوشابه نخورد
خیلی سخت گذشت
و خیلی هم رفقا تف و لعن کلاغ کردن
گاهی هم میخندیدن ولی اصلش ناراحت بودن
وقت رفتن دوتا از رفقا رفتن دیگ رو خالی کنن
یه دفعهای گفتن رفقاااااااااا
بدویییییین
چی شده؟
دیدیم دیگ رو که خالی کردن
یه عقرب سیاهی ته دیگه
و اگر خدا این کلاغ رو نرسانده بود
ما این آبگوشت رو میخوردیم و همه مون میمردیم کسی هم نبود
اگر آقای انصاریان اون عقرب را ندیده بودن هنوز هم میگفتن یه روز رفتیم کوه خدا حالمون گرفت
حالت نگرفت، جونت نجات داد
خدا میدونه این بلاهایی که تو زندگی ما هست پشت پرده چیه
امام حسن عسکری علیهالسلام فرمودند:
《مَا مِن بَلِيّةٍ إلاّ وَ للهِ فيها نِعمَةٌ تُحيطُ بِها》
هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آنکه نعمتی از خداوند آن را در میان گرفته است.
📚بحارالانوار، 78/374/34
🍃خدا صلاح تورو بهتر از خودت میدونه ، پس به حکمتش ایمان داشته باش😉
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره جالب رضا امیر خانی در دیدار با #رهبر_انقلاب
🔻یکی پرسید: حضرت آقا فکر میکردید رهبر بشید؟؟
🔰 و پاسخ جالب ایشان...
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir
دعای مادر و زنده شدن فرزند
جوان 🌸
آقای محمد حسین قمشهای در نجف اشرف به (ازگور گریخته مشهور بود )و خود در این رابطه می گفت در سن ۱۸ سالگی در قمشه به مرض حصبه مبتلا شدم در ایام مریضی مقدار زیادی انگور خوردم و از این رو مرضم شدیدتر شد تا اینکه از دنیا رفتم در همان حال می دیدم که افراد حاضر در منزل گریه می کردند و مادرم آمد و به آنان گفت کسی به جنازه فرزندم دست نزند تا برگردم .
دیدم قرانمجید را برداشت و به پشت بام رفت با تضرع و زاری به درگاه پروردگار متعال قرآن کریم و آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام را شفیع قرارداد.
پس از چند لحظهای روح به بدنم برگشت و چشمانم را باز کردم و با نگاه به اطرافیان دنبال مادرم میگشتم ولی او را بین آنها نمی دیدم از این رو به افراد حاضر در منزل گفتم به مادرم بگویید بیاید که خداوند مرا به آقا امام حسین علیه السلام بخشید.
مادرم را خبر کردند وقتی مادرم آمد مسائلی را که اتفاق افتاده بود به او گفتم مبنی بر اینکه دونفر نورانی که لباس سفید بر تن داشتند نزد من آمدند و یکی از ایشان وقتی دست بر پایم کشید درد پایم راحت شد و دستش را به هر عضوی از بدن میگذاشت درد آنجا راحت می شد و یک دفعه دیدم تمام اهل خانه را که می گریند .
و هر چه خواستم به ایشان بفهمانم که من راحت شدم نتوانستم تا اینکه آن دو نفر مرا در حالی که بسیار خوشحال بودم به بالا میبردند ولی در بین راه شخصی والامقام و نورانی آشکار شد و به آن دو فرمودند در اثر توسل مادرش ما سی سال عمر به او بخشیدیم او را برگردانید.
آنانیکه او را میشناختند و این داستان زندگی اش را از خودش شنیده بودند در سال سی ام منتظر رحلت او بودند و درست سر سی سال در نجف اشرف مرحوم شد .
داستانهای شگفت شهیدآیة الله دستغیب صفحه ۳۱ تا ۳۳
آن شاء الله مادرها باتوسل به قرآن واهلبیت.علیهم السلام برای همه فرزندان امت اسلام دعا کنند
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
ــــــــــــــــ
🚩 #داستانک و نکات #ناب👇
📚 @dastanak_ir