eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
12.4هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
4.6هزار ویدیو
106 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
✳ آدمِ كسی نباش! 🔻 می‌گفت روزی طلبه‌ی فلسفه‌خوانی نزد من آمد تا برخی سوالات بپرسد. ديدم جوان مستعدی است كه استاد خوبی نداشته است. ذهنِ نقاد و سوالات بديع داشت كه بی‌پاسخ مانده بود. پاسخ‌ها را كه می‌شنيد، مثل تشنه‌ای بود كه آب خنكی يافته باشد. خواهش كرد برايش درسی بگويم و من كه ارزشِ اين آدم را فهميده بودم، پذيرفتم. قرار شد فلان كتاب را نزد من بخواند. چندی كه گذشت، ديدم فريفته و واله من شده است. در ذهنش اُبُهّت و عظمتی يافته بودم كه برايش خطر داشت. هرچه كردم، اين حالت در او كاسته نشد. می‌دانستم اين شيفتگی، به اِستقلالِ فكرش صدمه می‌زند. تصميم گرفتم فرصتِ تعليم را قربانی اِستقلالِ ضميرش كنم. 🔸 روزی كه قرار بود برای درس بيايد، درِ خانه را نيم‌باز گذاشتم. دوچرخه‌ی فرزندم را برداشتم و در باغچه، شروع به بازی و حركاتِ كودكانه كردم. ديدمش كه سَرِ ساعت، آمد. از كنارِ در، دقايقی با شگفتی مرا نگريست. با هيجان، بازی را ادامه دادم. در نظرش شكستم. راهش را كشيد و بی يك كلمه، رفت كه رفت. 🔹 اين‌جا كه رسيد، مرحوم علامه جعفری با آن همه خدماتِ فكری و فرهنگی به اسلام ، گفت: برای آخرتم به معدودی از اعمالم، اميد دارم. يكی همين دوچرخه‌بازی آن روز است! ✅ درسِ استاد آن شب آن بود كه دنبالِ آدم‌های بزرگ بگرديد و سعی كنيد دركشان كرده از وجودشان توشه برگيريد. امّا مُريد و واله كسی نشويد. شما اِنسانيد و اَرزشتان به اِدراك و اِستقلالِ عقلتان است. عقلتان را تعطيل و تسليم كسی نكنيد. آدمِ كسی نشويد؛ هر چقدر هم طرف بزرگ باشد. 🗓 ۲۵ آبان؛ سالروز رحلت علامه جعفری ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
📚 حق المارّه 🆔 @leader_ahkam (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🍃♦️چند خاطره از شهید مهدی زین الدین ♦️چند روز قبل از شهادتش، از سردشت می رفتیم باختران. بین حرف هایش گفت«بچه ها! من دویست روز روزه بده کارم» تعجب کردیم. گفت «شش ساله هیچ جا ده روز نمونده ام که قصد روزه کنم.» وقتی خبر رسید شهید شده، توی حسینیه انگار زلزله شد.کسی نمی توانست جلوی بچه ها را بگیرد. توی سر و سینه شان می زدند. چند نفر بی حال شدند و روی دست بردندشان. آخر مراسم عزاداری، آقای صادقی گفت«شهید، به من سپرده بود که دویست روز روزه ی قضا داره. کی حاضره براش این روزه ها رو بگیره؟» همه بلند شدند. نفری یک روز هم روزه می گرفتند، می شد ده هزار روز. ♦️ من توی مقر ماندم. بچه ها رفتند غرب، عملیات. مجبور بودم بمانم به یک عده آموزش بدهم. قبل از رفتن، مهدی قول داد که موقع عملیات زنگ بزند که بروم. یک شب زنگ زد و گفت«به بچه هایی که آموزششون می دی بگو اگه دعوتشون کردن، اگه تحریکشون کردن که بیان منطقه، اگه پشت جبهه مشکل دارن، برگردن. فقط اون هایی بمونن که عاشقن» شب بعدش، باز هم زنگ زد و گفت«زنگ زدم برای قولی که داده بودم ولی با خودم نمی برمت.» اسم خیلی از بچه ها را گفت که یا برگرانده یا توی کرمانشاه جا گذاشته. گفت «شناسایی این عملیات رو باید تنها برم. به خاطر تکلیف و مسئولیتم. شما بمونین.» فردا غروب بود که خبردادن مهدی و برادرش، تو کمین، شهید شده اند. نفهمیدم چرا هیچ کس را نبرد جز برادرش. ♦️ نزدیک ظهر، مجید و مهدی به بانه می رسند. مسئول سپاه بانه، هرچه اصرار می کند که «جاده امن نیست و نروید.» از پسشان برنمی آید. آقا مهدی می گوید «اگرماندنی بودیم، می ماندیم.» وقتی می روند، مسئول سپاه، زنگ می زند به دژبانی، که «نگذارید بروند جلو.» به دژبان ها گفته بودند«همین روستای بغلی کار داریم. زود برمی گردیم.» بچه های سپاه، جسد هایشان را، کنار هم، لب شیار پیدا کردند. وقتی گروهکی ها، ماشین را به گلوله می بندند، مجید در دم شهید می شود، و مهدی را که می پرد بیرون، با آرپی جی می زنند. 📚کتاب زین الدین (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
*داشتم می فروختم!* ✍️مقیم لندن بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که برمی گرداند ۲۰ سنت اضافه تر می دهد! می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی … گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم! تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم …  ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
چتر برگی - @mer30tv.mp3
3.01M
یک قصه جذاب و آموزنده برای کودکان دلبند شما🥰 (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🌍 میان سیل کانال ها و اخبار سیاسی سردرگم شدی؟؟ ♨️ ✨میخوای سریع و دقیق ترین تحلیل های سیاسی رو داشته باشی؟؟ ⌚ ✨ اگر میخوای صاحب تحلیل دقیق و معتبر باشی👌🏻میخوای اخبار موثق، عکس نوشته ، کلیپ های داغ و به روز سیاسی رو دنبال کنی 👇🏻♨️👇🏻🔉👇🏻🖋️👇🏻📚👇🏻 🔉 پیشنهاد ما به شما کانال خبری تحلیلی فانوس💡 هست. #ویژه #محرمانه ⬇️ با لمس لینک زیر وارد دنیایی از اخبار و تحلیل های به روز و دقیق از صاحب نظران بنام شوید⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1843462178C0f358f7318 ✅ کانال ما را به دوستان خود پیشنهاد کنید💐
همدم غربت و صحرا و بیابان ماندی از گناهِ مـنِ غـفـلت زده پنهـان ماندی ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
✅مردی خدمت امام کاظم (علیه السلام) رسید و عرض کرد: ده نفر عائله دارم تمامشان بیمارند، نمی دانم چه کنم و با چه وسیله گرفتاریشان را بر طرف سازم؟ ⬅️امام(علیه السلام) فرمود: آنان را به وسیله صدقه و احسان به نیازمندان مؤمن در راه خدا، معالجه کن(به نیازمند صدقه داده و از او بخواهید دعا کند) که هیچ چیزی سریع تر از صدقه حاجت را بر آورده نمی کند و هیچ چیز برای بیمار سودمندتر از صدقه نمی باشد... 🔈گاهی امام سجاد سلام الله علیه چیزی که به سائل مرحمت می فرمودند،دست مبارک خود را می بویید و می گفت: این دست به دست الهی رسیده؛ چون خداوند در آیه 104 سوره توبه فرمود: خداست که توبه را از بندگانش می پذیرد و اوست که صدقات آنها را می گیرد... بحارالانوار،ج۶۲، ص۲۶۹ ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی خری!!! 👈 این داستان (که اشتباهاً در مورد علامه جعفری منتشر می‌شود) را از زبان خود ایشان بشنوید. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
سرفصل درس‌های اقتصادی دکتر جهانگیری. برای ثبت این دوره کلاسها به احزاب اصلاح طلب مراجعه کنید. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از من بود گنه زشت از توست عفو زیبا ای عفو از تو زیبا العفو یا الهی زن و شوهری که مطرب بودند ، اما.... به کلام سید حسین مومنی (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
👌چه زیبا آیةالله حائری ترس از مرگ را توضیح میدهند: 📚 @dastanak_ir 🏕فرض کنید زمینی به شما داده‎اند و وسطش خط کشیده‎اند. اسم نصفش را «دنیا» و نصف دیگرش را «آخرت» بگذار. تو پی‎درپی نصفۀ آخرت را حفاری کردی و با خاکش آجر برای نصفۀ دنیا ساختی و پله گذاشتی و آوردی بالا. در ابتدا دنیا و آخرت در یک سطح بود اما تو از آخرت برداشته‎ و روی دنیا گذاشتی. موقع مرگ می‎گویند: از دنیا به آخرت برو، یعنی از این بالا بپر پایین. *تو می‎ترسی*. می‎گویی اگر از این دیوار صدمتری، توی آن گودال صدمتری بپرم، استخوان‎هایم خرد می‎شود. *چه کسی از آخرت یک گودال بی‎منتها ساخته؟* *خود تو ! این ترس، از عمل توست* انسان وقتی توبه می‎کند، یک قسمت از دنیا را برمی‎دارد و در آخرت می‎گذارد. همینطور صدقه ، کمک به پدر و مادر ، عبادات و .... یواش یواش آخرت بالا می‎آید و این دو هم‎سطح می‎شوند. وقتی می‎گویند، بفرمایید برویم، *قدم از دنیا برمی‎داری و راحت به آخرت می‎روی* و اصلا نمی‌هراسی . . . 👤 آیت الله حائری شیرازی رضوان الله تعالی علیه (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
گندم مذاکره؛ جو بایدن ــــــــــــــــ 🚩 در پرتگاه مجازی، مجهز باش... 👈پاسخ‌به‌شبهات‌فــجازی👇 🆔 @shobhe_shenasi
حضرت حسنی مبارک باد🌺 ▪️ امام هادی (ع) خطاب به یکی از اهالی ری: أمّا إنّک لَو زُرتَ قَبرَ عَبدِ العَظیمِ عِندَکم لَکنتَ کمَن زارَ الحُسَینَ بنَ عَلِیِّ (ع) بدان که اگر قبر عبد العظیم در شهر خودتان را زیارت کنى، همچون کسى باشى که حسین بن على (ع) را زیارت کرده باشد. (میزان الحکمه، ح ۷۹۸۴) (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🌼آیا میدانید فقیر واقعی کیست؟ ✍روزی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از اصحاب خود پرسید: فقیر کیست؟ اصحاب پاسخ دادند: فقیر کسی است که پول نداشته و دستش از مال دنیا تهی باشد. حضرت فرمود: آنکه شما می گویید فقیر واقعی نیست، فقیر واقعی کسی است که روز قیامت وارد محشر شود در حالی که حق مردم در گردن اوست، بدین گونه که یکی را فحش و ناسزا گفته، مال کسی را خورده، خون دیگری را ریخته، چهارمی را زده، اگر اعمال نیکو و کار خیری داشته در مقابل حقوق مردم از او می گیرند و به صاحبان حق می دهند، و چنانچه کارهای نیکویش کفایت نکند، از گناهان صاحبان حق برداشته و بر او بار می کنند، و روانه آتش دوزخ می نمایند، فقیر و بینوای واقعی چنین کس است. 📚منبع : بحارالانوار : ج 72، ص 6 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
♻️ فیدل کاسترو و انتخابات آمریکا در انتخابات 1960 آمریکا از فیدل کاسترو رهبر کوبا پرسیدند: بین نیکسون از حزب جمهوریخواه و کندی از حزب دموکرات، کدامیک را ترجیح می‌دهید؟ کاسترو پاسخ داد: مقایسه بین دو لنگه کفش که یک شخص به پا دارد غلط است. آمریکا را یک حزب اداره می‌کند و آن حزب صهیونیست است که دو بال دارد، بال جمهوریخواه که جناح افراطی صهیونیست‌هاست و جناح دموکرات که قدرت نرم صهیونیست‌هاست. هیچ تفاوتی بین اهداف و راهبردهای این دو وجود ندارد. اما امکانات، ابزار و روش‌های آنها متفاوت است. فیدل کاسترو مسأله پنهانی را فاش نکرده. حقیقتی را که رهبر کوبا 60 سال قبل به زبان آورده، هر کس از نعمت چشم و گوش برخوردار باشد و ذره‌ای عقل داشته باشد‌، می‌فهمد. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
اراده کمی پس از آن که آقای داربی از دانشگاه مردان سخت کوش مدرکش را گرفت و تصمیم داشت از تجربه خود در کار معدن استفاده کند، دریافت که «نه» گفتن لزوما به معنای نه نیست. او در بعد از ظهر یکی از روزها به عمویش کمک می کرد تا در یک آسیاب قدیمی گندم آرد کند. عمویش مزرعه بزرگی داشت که در آن تعدادی زارع بومی زندگی می کردند. بی سرو صدا در باز شد و دختر بچه کم سن و سالی به درون آمد، دختر یکی از مستاجرها بود؛ دخترک نزدیک در نشست. عمو سرش را بلند کرد، دخترک را دید، با صدایی خشن از او پرسید: چه می خواهی؟ کودک جواب داد: مادرم گفت 50 سنت از شما بگیرم و برایش ببرم. عمو جواب داد: ندارم، زود برگرد به خانه ات. کودک جواب داد: چشم قربان. اما از جای خود تکان نخورد. عمو به کار خود ادامه داد. آن قدر سرگرم بود که متوجه نشد کودک سر جای خود ایستاده. وقتی سرش را بلند کرد، کودک را دید بر سرش فریاد کشید که: مگر نگفتم برو خانه. زود باش. دخترک گفت: چشم قربان. اما از جای خود تکان نخورد. عمو کیسه گندم را روی زمین گذاشت ترکه ای برداشت و آن را تهدید کنان به دخترک نشان داد. منظور او این بود که اگر نرود به دردسر خواهد افتاد. داربی نفسش را حبس کرده بود، مطمئن بود شاهد صحنه ناخوشایندی خواهد بود. زیرا می دانست که عمویش عصبانی است. وقتی عمو به جایی که کودک ایستاده بود، نزدیک شد، دخترک قدمی به جلو گذاشت و در چشمان او نگاه کرد و در حالی که صدایش می لرزید با فریادی بلند گفت: مادرم 50 سنت را می خواهد. عمو ایستاد. دقیقه ای به دختر نگاه کرد، بعد ترکه را روی زمین گذاشت، دست در جیب کرد و یک سکه 50 سنتی به دخترک داد. کودک پول را گرفت و عقب عقب در حالی که همچنان در چشمـان مردی که او را شکسـت داده بود می نگریست به سمت در رفت. وقتی دخترک آسیاب را ترک کرد، عمو روی جعبه ای نشست و از پنجره مدتی به فضای بیرون خیره شد. این نخستین بار بود که کودکی بومی به لطف اراده خود توانسته بود سفید پوست بالغی را شکست دهد. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سکانس زیبای فیلم «مسافر ری» به مناسبت میلاد حضرت عبدالعظیم حسنی 👌 ــــــــــــــــ #داناب (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
🍃🌺 ✨گاهى خودت رامثل یک کتاب ورق بزن 💫انتهای بعضی فکرهایت نقطه بگذار که بدانی باید همانجا تمامشان کنی. 💫بین بعضی حرفهايت کاما بگذار که بدانی باید با کمی تامل ادایشان کنی . 💫پس از بعضی از رفتارهایت هم علامت تعجب و آخر برخی عادت هایت نیز علامت سوال بگذار . 💫تا فرصت ویرایش هست. خودت را هر چند شب یکبار ورق بزن حتی بعضی از عقایدت را حذف کن اما بعضی را پر رنگ. حاسبوا قبل ان تحاسبوا..... (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
▪️ دکتر ملک زاده معاون وزیر بهداشت و پزشک شخص رییس جمهور که از مخالفان اصلی طب سنتی بود از سمت خود استعفا کرد. از افتخارات وی کاهش جمعیت ایران و ارسال اطلاعات بیماران ایرانی به بیگانگان بوده است. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
‼️خاطره رهبر انقلاب از نابینا شدن پدرشان 💠مرحوم والد ما {در ســال ۱۳۴۲} دچار عارضه‌ چشــم شــدند، که منجر به نابینایی ایشان شد. چشم ایشان به مدت ســه، چهار سال اصلا جایی را نمی‌دید. تا این‌که در ســال ۱۳۴۵ چندین بار ایشان را برای معالجه از مشهد به تهران بردیم. در یکی از مراجعات، چشم پزشکی گفت:« من چشم ایشان را عمل جراحی می‌کنم و امید بهبودی هســت.» 💠در آن زمان هفتاد، هفتاد و پنج سال سنشــان بود. به هرحال نگذاشتند در بیمارستان بمانیم. گفتند:« عمل می‌کنیم، شما فردا بیایید». از بیمارستان بیرون آمدیم. من خیلی مضطرب و ناراحت بودم... آن روزها، منزلی نزدیکی امامزاده یحیی داشتیم. نزدیک منزل که رسیدم... دیدم آنجا را چراغانی کرده اند. یادم آمد نیمه‌ شــعبان اســت. چند روزی از بس مشغول بودم، نیمه‌ی شعبان به کلی فراموشم شــده بود. تا یاد نیمه‌ی شعبان افتادم، دلم شکســت. 💠از کوچه‌ی خلــوت و باریکی باید می‌گذشتم تا به منزلم برسم. ناگهان حالتی به من دست داد و بنا کردم به گریستن و توسل جستن. در آن کوچه، حال توسل حســابی‌ای پیدا کردم. کمی که آرام گرفتم، دیدم اضطرابی که داشــتم به کلی از بین رفــت. فهمیدم که حال ابوی خوب می‌شود. یعنی حس کردم که آن توسل، اثر کرد... صبح روز بعد که به بیمارستان رفتیم، فهمیدیم که چشم های ایشان خوب شده است؛ آن هم بعد از چند سال که عارضه داشــت و هیچ امیدی به بهبود وجود نداشــت! بعد از آن سال - سال ۴۵ - ایشان مدت بیست سال دیگر زنده بودند و تا آخر عمر هم مطالعه می‌کردند. ۷۵/۱/۲۸ ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
4️⃣ چگونه دروغ های موفقيت آميز را تشخیص دهیم؟ مشكل دروغ گويی اين است که ذهن نيمه هوشيار ما بطور خودکار و مستقل از دروغ های کلامی ما عمل می کند ، بنابراين زبان بدن دروغ ما را آشكار می سازد . به همين دليل است که افرادی که بندرت دروغ می گويند ، صرف نظر از اينكه دروغ آنها چقدر واقعی و متقاعد کننده بنظر برسد به سادگی لو می روند . زمانی که آنها شروع به گفتن دروغ می کنند ، بدنشان نشانه های متناقضی را از خود بروز می دهد و اين نشانه ها اين احساس را به وجود می آورند که اين فرد حقيقت را نمی گويد. در حين گفتن دروغ ذهن نيمه هوشيار انرژی عصبی از خود منتشر می کند که به عنوان حالتی در انسان نمود پيدا می کند که با گفته های فرد دروغ گو در تناقص قرار می گيرد. افرادی چون سياستمداران ، وکلا ، بازيگران ، و مجريان تلويزيونی که شغل آنها ايجاب می کند دروغ بگويند ، حالتهای بدنی خود را پالايش کرده اند به حدی که تشخيص دروغ گويی آنها برای مردم عادی مشكل بوده و به سادگی به دام آنها می افتند. 👈 اين آزمايش ساده را يک بار امتحان کنيد. به دوست خود يک دروغ عمدی بگوييد و آگاهانه تلاش کنيد تا حالتهای بدن خود را سرکوب کرده و از چشم ديگران پنهان کنيد. حتی هنگامی که حالتهای بدنی اصلی را سرکوب می کنيد ، حالتهای کوچک و جزيی از بدن شما منتشر خواهد شد . اين حالتهای جزيی عبارتند از لرزش ماهيچه های صورت ، باز شدن و بسته شدن مردمک چشم ، عرق کردن پيشانی ، قرمز شدن گونه ها ، بالا رفتن تعداد پلک زدن و نشانه های جزيی بسيار ديگر که دروغ گويی را بر ملا می سازد . تحقيقی که با استفاده از دوربين های کم سرعت انجام شده نشان می دهد که اين حالتهای جزيی می توانند در کسری از ثانيه اتفاق بيافتند و تنها افراد خبره و متخصص می توانند اين حالتها را مشاهده کنند. بهترين مصاحبه گران و فروشندگان کسانی هستند که توانايی ناخودآگاه خود در تشخيص اين حالتهای جزيی را در يک برخورد چهره به چهره افزايش داده اند . بنابراين برای اينكه يک فرد بتواند بطور موفقيت آميزی دروغ بگويد بايد قادر باشد بدن خود را پنهان و دور از چشم ديگران نگه دارد . به همين دليل است که در بازجويی های پليس متهم را در يک مكان باز و يا در زير نور چراغ قرار می دهند به گونه ای که تمامی بدن او برای بازجويان قابل رويت باشد . بطور طبيعی اگر شما پشت يک ميز نشسته باشيد و قسمتی از بدنتان ناپيدا باشد ، يا به يک ديوار يا پنجره بسته خيره شويد دروغ گفتن آسان تر خواهد بود. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b