eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
12.3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
108 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
▫️ ﷽ ۹. ادامه #داستان_خیر_و_شر همه اهل خانه از رفتن «خیر» غمگین شدند اما کرد
▫️ ﷽ مسلمان شدن دختری مسیحی به نام ژاکلین زکریا توسط شهید علمدار در عالم رویا 🆔 @dastanak_ir به شلمچه که رسیدیم خیلی باصفا بود. نگفتم، مریم خواهر سه تا شهید است. دو تا از برادرهای مریم در شلمچه و در عملیات کربلای 5 شهید شده اند. آنجا بود که احساس کردم خاک شلمچه دارد با او حرف می زند. مریم صدای خوبی هم داشت با هم رفتیم گوشه ای نشستیم و او شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا. انگار توی یک عالم دیـگری بودم که وجود خارجی ندارد. یک لحظه احساس کردم شهدا دور ما جمع شده اند، دارند زیارت عاشورا می خوانند. آنجا بود که حالم خیلی منقلب شد. به حدی که از هوش رفتم و با آمبولانس به بیمارستانی در خرمشهر منتقل شدم. نیمه های شب بود که سرمم تمام شد و به اردوگاه کاروان برگشتم. بعد از اذان صبح مسئول کاروان گفت: امروز دوباره به شلمچه می رویم. خیلی عجیب بود، دیشب آنجا بودیم ولی ایشان گفت: که قرار است آقای خامنه ای بیاید شلمچه و قرار بود نماز عید قربان به امامت ایشان خوانده شود. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم. به همه چیز رسیده بودم. شهدا، جنوب، شلمچه، شهید علمدار و حالا آقا. ساعت 9 صبح بود که راهی شلمچه شدیم. آنجا بود که مزه انتظار را فهمیدم. فهمیدم که انتظار چقدر سخت و تلخ است. شیرین هم هست. این انتظار بهترین و بدترین لحظه های عمرم بود. بدترین از این لحاظ که هر لحظه اش برایم یک سال می گذشت و شیرین از این لحاظ که امید داشتم پس از این انتظار، یار را از نزدیک می بینم. ساعت حدود 11:30 بود که آقا آمد، چه خبر شد شلمچه. همه بی اختیار گریه می کردند. باورم نمی شد که چشمانم دارند ایشان را می بینند. با دیدن آقا تمام تشویش و نگرانی که در دل داشتم به آرامش تبدیل شد. هنگامی که سخنرانی می کردند چشمانم به لبانش و سیمای نورانی اش دوخته بود. هنگامی که خواست برود دوباره همه غم های عالم بر جانم نشست. آقا داشت می رفت و دل های ما را هم با خود می برد. خاک شلمچه باید به خودش می بالید از اینکه آقا بر آن قدم گذاشته است. ای کاش من به جای خاک شلمچه بودم که خاک پای آقا را با اشک چشمانم می شستم. بعد از رفتن ایشان، بچه ها خاک های قدمگاه ایشان را به عنوان تبرک برداشتند. ادامه دارد... ــــــــــــــــــ ☑️با داســـتانڪــــبدرخشید👇 🆔 @dastanak_ir
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
▫️ ﷽ مسلمان شدن دختری مسیحی به نام ژاکلین زکریا توسط شهید علمدار در عالم رویا
▫️ ﷽ مسلمان شدن دختری مسیحی به نام ژاکلین زکریا توسط شهید علمدار در عالم رویا 🆔 @dastanak_ir خلاصه پس از اینکه از جنوب برگشتم، تمام شک هایم به یقین تبدیل شد، آن موقع بود که از مریم خواستم طریقه اسلام آوردن را به من یاد بدهد. او هم خیلی خوشحال شد. بعد از اینکه شهادتین را گفتم یک حال دیگری داشتم. احساس می کردم مثل مریم و دوستانش شده ام. من هم مسلمان شدم. فقط این را بگویم که همه اعمال مسلمانی و نماز را مخفیانه بجا می آوردم. از سفر جنوب هم که برگشتم، لطف خدا شامل حالم شد و تا همین امروز هیچ درد و مشکلی از این لحاظ پیدا نکرده ام. روز 28 خرداد سال 78 بود که تصمیم گرفتم رک و پوست کنده به خانواده بگویم که مسلمان شده ام. هنگامی که مسئله را مطرح کردم، همه عصبانی شدند. پدرم از شدت عصبانیت قندان را به طرفم پرت کرد که خوشبختانه یا متأسفانه به من نخورد. از آن روز به بعد دیگر کسی در خانه رفتار خوبی با من نداشت. همه اش می گفتند تو دیوانه شدی، کافر شدی و از این حرف ها. آنها فشار زیادی به من می آوردند. حتی کار به ضرب و شتم کشید. در کدام دین آمده که پدر می تواند زیر چشم دختر 18 ساله اش را با مشت کبود کند؟ ولی من صبر کردم تا همین الان هم کوچکترین بی احترامی به پدر و مادرم نکرده ام و نمی کنم. خیلی هم عاشقشان هستم و آنها را با جان و دل دوست دارم، ولی من می خواهم مسلمان بمانم. سعی می کردم درگیری آنها با من باعث نشود خدای ناکرده کلمه بدی نسبت به آنها ادا کنم یا جوابشان را بدهم. مگر خدا خودش نگفته که اطاعت از پدر و مادر واجب است حتی اگر کافر باشند. من هم به خودم اجازه ندادم و نمی دهم نسبت به آنها توهین و بی ادبی بکنم. فقط هر بار که شدت ضرب و شتم و فشارها زیاد می شود، از خانه بیرون می روم. من تازه اسلام را پیدا کرده ام، امکان ندارد از دینم برگردم، یک عمر بدبخت بودم بس است، حالا دیگر نمی خواهم توی وضعیت قبل زندگی کنم. نه، از اسلام دست بر نمی دارم. اگر دوباره دیدار آقا حاصل شود به ایشان می گویم: «آقا با تمام وجودم پیروتان هستم و دوستتان دارم. درست است که من یک دخترم، ولی حاضرم جانم را فدایتان سازم، البته جانم در قبال یک تار موی شما ارزشی ندارد، اما به کوری چشم دشمن عاشق شما و دین اسلام هستم.» ان شاء الله اگر در کنکور قبول بشوم، می خواهم درسم را ادامه بدهم. شما هم فقط دعا کنید که قبول بشوم و به یک شهر دیگر بروم تا کمی خانواده ام در رفتارشان تجدیدنظر کنند. امیدوارم در آینده نزدیک با فردی مسلمان و مومن که از لحاظ معنوی بتواند من و خودش را به درجات عالی برساند، ازدواج کنم تا بیشتر در زندگی موفق بشوم. پایان. ــــــــــــــــــ ☑️با داســـتانڪــــبدرخشید👇 🆔 @dastanak_ir
🌐کانال شبهه پژوهی و پاسخگویی، سنگری در دفاع از حریم قرآن کریم و مکتب اهل‌بیت علیهم السلام🔶🔹🔸 ⛔️مقابله با شبهه افکنی دشمنان قرآن و عترت و ارائه پاسخ های عالمانه، کوتاه و روشنگرانه🔰🔰🔰 🤔در قرآن آیه در مورد برف و کانگورو و... نیست. چطور کتاب کامله‼️ 🤔چطور علی هر شب خونه فقرا شیر می برده؟ کارخونه مسگری هم اگه داشت از پس این هم ظرف برنمیومد‼️ 🤔 اگه اسلام دین صلح و مهربونیه، پس این همه جنگ و خون‌ریزی چیه⁉️ 🤔اگه خوردن مشروب چون ضرر داره حرومه. خب مجازاتش که شلاق باشه ضررش برا بدن بیشتره‼️ ●؛••••✦•🌸🔍📚🔎🌸•✦••••؛● واحد شبهه پژوهی و پاسخگویی مدرسه تخصصی قرآن و عترت: https://eitaa.com/joinchat/484900935C65ea11b45e
زن فقيري با يک برنامه راديويي تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد. مرد بي‌ايماني که داشت به اين برنامه راديويي گوش مي‌داد، تصميم گرفت سر به سر اين زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشي‌اش دستور داد مقدار زيادي مواد خوراکي بخرد و براي زن ببرد. ضمنا به او گفت: «وقتي آن زن از تو پرسيد چه کسي اين غذا را فرستاده، بگو کار شيطان است.» وقتي منشي به خانه زن رسيد، زن خيلي خوشحال و شکرگزار شد و مشغول بردن خوراکي‌ها به داخل خانه کوچکش شد. منشي از او پرسيد: «نمي‌خواهي بداني چه کسي اين خوراکي‌ها را فرستاده؟» زن جواب داد: «نه، مهم نيست. وقتي خدا امر کند، حتي شيطان هم فرمان مي‌برد.» (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
▫️نکته‌ای در خصوص کتاب پسر ایران ✍ حجت‌الاسلام دکتر قربانی مقدم با سلام خدمت خانم معصومه سپهری ابتدا تشکر خود را از نگارش کتاب نورالدین پسر ایران ابراز دارم .... .... اما نسبت به چند نکته نیز اگر دقت بیشتری می‌شد، سطح جذابیت کتاب چند برابر می‌شد... در پاره ای موارد، مطلب حساس و منحصر به فرد و صحنه ی بی بدیلی بیان شده که نیاز به پردازش بیشتری داشته اما به سرعت از این مطلب عبور شده است مانند آنچه در ص ۳۱۴ در مورد انتقال مجروحان توسط قهرمان این کتاب اتفاق افتاده است. نورالدین ابتدا تصمیم می گیرد صمد قنبری را با خود به عقب حمل کند و همین لبخندی بر لبان صمد می نشیند اما آن طرف تر قاسم هریسی افتاده و این باعث می شود نورالدین تلخ ترین دروغ خود را به صمد قنبری بگوید: میام تو را هم می برم. دروغی که مطمئنا صمد باور نکرده است اما چیز دیگری جز این دروغ قابل گفتن بود؟ خود من تا مدتی نتوانستم از این فراز رد بشم. اصلا نمی توانستم مطالعه‌ی کتاب را ادامه بدهم. گویی حیرت پسر ایران در ترجیح انتقال کدام مجروح، به من هم سرایت کرده بود. اینکه کسی بتواند از جلوی چشمان مجروحی امیدوار عبور کند و مجروح دیگری را انتخاب کند و شرمنده‌ی مجروح اول ... سنگینی این انتخاب من خواننده را بیچاره کرد. نورالدین نمی دانم چطور به سرعت این انتخاب را انجام داد اما شما می توانستید این لحظه و سختی و جانکاهی آن را به طور کامل برای خواننده به تصویر بکشید. در هر صورت از زحمات شما سپاسگذارم. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فوق‌العاده! حتماً ببینید ✅مادر شهید بزرگوار حاج علی شفیعی به فرزند شهیدش پیوست. مادر شهید معروف به «ننه علی» که دریکی از سخنرانی هایش در برج میلاد تهران فرمود: ما افتخار میکنیم که بی بی سکینه مال ماست. این فیلم ۳ دقیقه ای دنیایی از مشقت ها ورنج های این زن مومنه را از زبان خودش بازگو می کند. برای شادی روح همه مادران فاتحه ای قرائت فرمایید. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔹سطوح و غذا نقشی در انتقال ویروس کرونا ندارند عضو کمیته علمی ستاد ملی مقابله با کرونا با استناد به اعلام سازمان بهداشت جهانی اعلام کرد: نقش انتقال بیماری کرونا از طریق سطوح و غذا تایید نشده است. دکتر مسعود مردانی با بیان اینکه اخیرا سازمان بهداشت جهانی اعلام کرده است که انتقال بیماری کرونا از طریق سطوح و غذا امکان پذیر نیست افزود: سال گذشته همین موقع تمام مردم جهان نگران انتقال این ویروس از طریق سطوح و اشیا بودند، لذا برای خرید دستکش یکبار مصرف و مواد ضدعفونی کننده هجوم آوردند و به همین دلیل این اقلام برای مدتی نایاب شد. حال پس از یک سال سازمان بهداشت جهانی اعلام کرده که انتقال ویروس از طریق سطوح امکان پذیر نیست و احتمال آن بسیار کم است. این متخصص بیماری های عفونی و گرمسیری گفت: باید توجه بیشتری به مساله انتقال ویروس از طریق هوا و دستگاه تنفسی کرد، یعنی باید به دستورالعمل استفاده از ماسک توجه ویژه داشته باشیم و از حضور در اماکن شلوغ و محیط های بسته پرهیز کنیم. وی تصریح کرد: سازمان بهداشت جهانی به تدریج به شواهد بیشتری دست یافته است که ویروس کرونا توسط ذرات ریز معلق در هوا بیشتر قابل انتقال است. استفاده بیش از حد و وسواسی از انواع وسایل ضدعفونی برای ضدعفونی کردن سطوح و وسایل همچون سال گذشته که مشکلاتی اعم از انواع مسمومیت ها را نیز ایجاد کرد به هیچ وجه مورد تایید نیست. حتی سازمان بهداشت جهانی به وضوح اعلام کرده است که غذا راه انتقال برای ویروس کرونا نیست. ایرنا (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
احمدی‌نژاد، سه‌شنبه: یک نفر اصرار داشت به بنده القاء کند که از انقلاب دور شده ام، به او یادآور شدم اگر بنده از انقلاب دور شده باشم، معنایش آن است که از آن انقلاب چیزی باقی نمانده است!!! 🔹 من دیگه حرفی ندارم، فقط اینا بگم که ایشان این روزها مشغول جمع کردن عده‌ای از استانهای مختلف است تا ازش برای حضور در انتخابات دعوت کنند😐فرمایش فوق را در یکی از همین جلسات فرمودند. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
▫️ ﷽ ۹. ادامه #داستان_خیر_و_شر همه اهل خانه از رفتن «خیر» غمگین شدند اما کرد
▫️ ﷽ ادامه ۱۰. «خیر» و کار خیر 🆔 @dastanak_ir یک هفته بعد که می خواستند از آن صحرا کوچ کنند و گله ها را به جای دیگر ببرند «خیر» به فکر افتاد برود از درخت «دارو برگ» مقداری برگ بچیند و همه جا با خود همراه ببرد. «خیر» با خود گفت همانطور که چشم نابینای من با برگ آن درخت درمان شد یک روز هم ممکن است به دست من با این برگ ها بیمار دیگری درمان شود و شکر نعمت خدا را بجا آورده باشم. شکر نعمت این نیست که به زبان بگویند: خدا را شکر، شکر نعمت این است که با هر چه می دانند به دیگران «خیر» برساند و خوبی کنند. «خیر» شبانه به سوی درخت رفت و دو کیسه از برگهای درخت پر کرد و آنها را در میان اثاث خود پنهان کرد و همه جا همراه می برد. این بود و بود، تا یک بار که در هنگام ییلاق و قشلاق خود به نزدیکی شهری بزرگ رسیده بودند و در خارج شهر چادر زده بودند و «خیر» برای خرید و فروش به شهر وارد شده بود. «خیر» در آن شهر شنید که حاکم آن شهر دختری دارد که سال هاست به بیماری «صرع» مبتلا شده و هر چه دارو و درمان کرده اند نتیجه نبخشیده و همه طبیب ها و حکیم ها از علاج آن بیماری عاجز مانده اند. و شنید که از بس طبیب ها از شهرهای دور و نزدیک به امید مال وجاه برای معالجه دختر پیش حاکم رفته اند، حاکم از رفت و آمد آنها خسته شده و فرمان داده است اعلان کنند که هر کس بتواند دختر را علاج کند حاکم دختر را به همسری او در می آورد و او داماد حاکم شهر خواهد بود اما هر کس ادعای بیجا بکند و از درمان دختر عاجز بماند خونش به گردن خودش است. حاکم این فرمان را داده بود تا دیگر کسی با ادعای بیجا مزاحم نشود مگر اینکه دردشناس و دواشناس باشد و به علم و دانش خود اطمینان داشته باشد. و از آن روز که این شرط را گذاشته بودند چند نفر طبیب هم مورد غضب قرار گرفته بودند و دیگر هر کسی جرأت نمی کرد ادعای معالجه دختر حاکم را بکند مگر طبیبانی که از راه دور می آمدند و خیلی به تجربه خود اعتماد داشتند. اما هنوز درمانی برای بیماری دختر پیدا نشده بود و حاکم بسیار غمگین بود. و وقتی «خیر» این خبر را شنید به یکی از بازرگانان گفت: «من می توانم دختر حاکم را معالجه کنم.» ولی بازرگان او را ترسانید و گفت: نبادا چنین حرفی بزنی که سرت به باد خواهد رفت. زیرا طبیب های خیلی مشهور هم از درمان او عاجز شده اند. 🆔 @dastanak_ir «خیر» گفت: این است و جز این نیست که این کار کار من است. باید به حاکم پیغام بدهم.» و چون شهری ها می ترسیدند این پیغام را ببرند «خیر» پیرمردی روستایی را به بارگاه فرستاد و پیغام داد که: ای مرد بزرگ، من در این شهر غریبم و امروز تازه به این شهر وارد شده ام و از بیماری دخترت با خبر شده ام ولی درمان این درد پیش من است، من حاضرم اگر اجازه بدهی دختر را معالجه کنم اما شرطش این است که من هیچ پاداشی نمی خواهم بلکه این کار را محض رضای خدا می کنم و اگر نتوانستم فرمان فرمان شماست. همینکه پیغام رسید حاکم فرمان داد «خیر» را حاضر کنند، و«خیر» را به بارگاه بردند. حاکم وقتی «خیر» را دید از سرو وضع او سادگی وخوبی او را دریافت و پرسید اسمت چیست؟ «خیر» گفت: نامم «خیر» است. حاکم از اسم او خوشش آمد و آن را به فال نیک گرفت و گفت «امیدوارم عاقبت کارت هم به خیر باشد». بعد او را به یکی از اشخاص محرم سپرد و به سرا پرده دختر فرستاد. 🆔 @dastanak_ir «خیر» وارد شد و دختر زیبای رنجور را به یک نظر دید، دختر از سر درد ناله می کرد و می گفتند بدتر از خود صرع این است که دختر بعد از هر حمله غش تا چند روز دچار بی خوابی می شود و بر اثر بی خوابی سردرد می گیرد و دیگر خواب به چشمش راه نمی یابد و رنجوری او بیشتر، از این بی خوابی است که بعد از صرع به او عارض می شود. «خیر» گفت: به خواست خدا او را از این بیماری نجات می دهم. بعد دستور داد آتش حاضر کنند و ظرفی از آب و قدری شکر بیاورند. آن وقت بسته ای گره زده که همان «دارو برگ» بود از جیب خود در آورد و در حضور پرستاران آن برگ ها را با شکر در آب جوشانید و شربتی ساخت و همینکه سرد شد پیاله ای از آن شربت به دختر بیمار داد. ــــــــــــــــــ ☑️با داســـتانڪــــبدرخشید👇 🆔 @dastanak_ir
نکته جالب ریاضی یه عدد هست که باعث تعجب همگان شده￸، عدد ۲۵۲۰ که بر تمام اعداد از ۱ تا ۱۰ قابل تقسیم هست بدون اینکه هیچ اعشاری بیاره عدد ۲۵۲۰ را ابتدا به ساکن فکر می کنید که یک عدد طبیعی و ساده است، در صورتیکه اینطور نیست￸ ￸ این عدد حتی نخبگان ریاضی را به تعجب وا داشت￸ نکته عجیب و غریب این عدد این است که این عدد به تمام اعداد ۱ تا ۱۰ چه زوج و چه فرد قابل تقسیم است￸ و وقتی که می‌گوییم قابل تقسیم است، یعنی بدون اعشار￸ ۲۵۲۰÷۱=۲۵۲۰ ۲۵۲۰÷۲=۱۲۶۰ ۲۵۲۰÷۳=۸۴۰ ۲۵۲۰÷۴=۶۳۰ ۲۵۲۰÷۵=۵۰۴ ۲۵۲۰÷۶=۴۲۰ ۲۵۲۰÷۷=۳۶۰ ۲۵۲۰÷۸=۳۱۵ ۲۵۲۰÷۹=۲۸۰ ۲۵۲۰÷۱۰=۲۵۲ و پس از آن که نخبگان ریاضی در فهم آن درماندند به این نتیجه رسیدند که این عدد حاصلضرب 《۷×۳۰×۱۲》 است که با نگاه اول فکر می کنید که اعدادی تصادفی باشند، ولی نکته قابل تامل اینجا بود که این اعداد حاصلضرب روزهای هفته ۷ × روزهای ماه ۳۰ × ماه‌های سال ۱۲ است هرکس به رمز این اعداد واقف و دقت کرد شاید به قسمتی از اسرار جهان و خلقت عالم خداوندی پی برده و آگاه گردد که بالاترین و زیباترین خلقت جهان هستی خداوند منان است￸ ￸ ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
🚨بازپخش سریال «گاندو» از جمعه ۱۵ اسفند در شبکه آی فیلم آی‌فیلم سریال پربیننده «گاندو» را از فردا شب، جمعه ۱۵ اسفند روی آنتن می‌برد. «گاندو» یک مجموعه امنیتی و اکشن محصول سال ۹۸ شبکه سه سیما است که فیلمنامه آن را آرش قادری بر اساس مستندات و وقایع تاریخی و کشف جاسوس‌های داخل و خارج از ایران نوشته است. این مجموعه همچنین به موضوع آقازاده‌ها نیز اشاره می‌کند. داستان این سریال درباره یک گروه از نیرو‌های امنیتی کشور است که به پیگیری پرونده‌های جاسوسی و مقابله با نفوذ می‌پردازند. قالب اصلی این اثر مبتنی بر تعقیب و گریز است و شناسایی افراد، تیم‌ها و عملیات‌های نفوذ، حل معما‌هایی که حل‌نشدنی به نظر می‌رسند و انجام عملیاتی که بیشتر بر هوشمندی و توانایی ذهنی متکی‌اند تا قدرت فیزیکی، ساختار قصه در این سریال را سامان می‌دهد. سریال «گاندو» از جمعه ۱۵ اسفند هر شب به جز پنجشنبه‌ها ساعت ۲۲ از آی‌فیلم فارسی پخش می‌شود و بازپخش آن نیز در دو نوبت ۶ و ۱۴ روز بعد خواهد بود. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کدپستی به کدپستی| روایت حاج حسین یکتا از ماموریت اجتماعی امروز (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
دنده عقب!! 📚 @dastanak_ir 👈💯
✨﷽✨ 🌷اهمیت زیارت عاشورا! یكى از بزرگان مى فرمود: مرحوم آیة اللّه حاج حسین خادمى و حاج شیخ عباس قمى و حاج شیخ عبدالجواد مداحیان روضه خوان امام حسین علیه السلام را در خواب دیدم كه در غرفه اى از غرفه هاى بهشت دور یكدیگر جمع بودند. از آیت اللّه خادمى احوالپرسى كردم و گفتم : با هم بودن شما یك آیت اللّه و آقاى حاج شیخ عباس قمى یك محدث و حاج شیخ عبدالجواد روضه خوان، چه مناسبتى دارد كه با یكدیگر یك جا قرار گرفته اید؟ جواب دادند: ما همگى مداومت به زیارت عاشورا داشتیم و در مقدار خواندن زیارت عاشورا مثل هم بودیم. 📚كرامات الحسینیه:(على میر خلف زاده) ج2 (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
✅به اطلاع می رساند دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم شعبه اصفهان برنامه روز برگ را منتشر کرد 🌅 روزبرگ؛ مرجع تخصّصی یادگیری و تأمین محتوای فرهنگی تبلیغی ▫️پرونده های ویژه ▫️مدرسه صوتی تصویری ▫️بانک محتوایی مناسبتی ▫️اطلاع رسانی اخبار فرهنگی 🕑 در هر زمان بهترین محتوای سخنرانی در اختیار شماست. 📢 با «روزبرگ» فقط ۱ دقیقه تا بهترین محتوای سخنرانی هر روز فاصله دارید. ♻️از کافه بازار دریافت کنید: 👇🏻 dte.bz/rooz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه روز یه آخوند هندی... 😳😊 عاشق دانش و کتاب بود.. حتی برای خوندن یه کتاب، حاضر شد کارگری کنه.. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
▫️ ﷽ ادامه #داستان_خیر_و_شر ۱۰. «خیر» و کار خیر 🆔 @dastanak_ir یک هفته بعد ک
▫️ ﷽ ۱۱. ادامه 🆔 @dastanak_ir دختر شربت را خورد و هنوز چند لحظه نگذشته بود که درد سرش آرام یافت وسر بر بالش گذاشت و به آرامی به خواب رفت. حاضران «خیر» را دعا کردند و گفتند: مدت هاست که دختر بیمار چنین خواب آرامی نداشته. «خیر» دستور داد دختر را بیدار نکنند تا خودش بیدار شود و اگر باز سردرد پیدا شود او را خبر کنند. و نشانی منزل خود را داد و با دل خوش به خانه برگشت. 🆔 @dastanak_ir دختر بیش از اندازه خواب دیگران در خواب ماند و همینکه بیدار شد دردی نداشت و اشتهای خوراک پیدا کرده بود. فوری این خبر را به حاکم دادند و حاکم از خوشحالی با پای بی کفش به سراغ دختر دوید، خدا را شکر کرد و گفت: حالا من از خوشبختی چیزی کم ندارم و خداوند «خیر» را جزای خیر بدهد. و از آنجا به بارگاه رفت و این خبر خوش را به وزیران داد. از قضا دختر یکی از وزیران مدت ها بود چشمش آسیب دیده و نیمه نابینا شده بود. وزیر با خود گفت ممکن است چنین کسی دوای چشم دختر مرا هم داشته باشد. از همان جا پرسان پرسان نشانی «خیر» را پیدا کرد و به سراغ او رفت و «خیر» را دعوت کرد تا اگر بتواند چشم دخترش را درمان کند و هر چه از حاکم می خواهد از او هم بخواهد. «خیر» تقاضای وزیر را پذیرفت و چند روز بعد به خانه وزیر رفت تا چشم دختر وزیر را معالجه کند. اما دختر حاکم داستان روزهای رنجوری و بیماری خود را از ندیمان شنید و روز بعد محرمانه به پدر پیغام داد و گفت: «ای پدر، شنیده ام که برای درمان بیماری من شرط ها کرده بودی و به همان شرط چند نفر را آزرده ساختی. حالا که «خیر» مرا علاج کرده است انصاف این است که به شرط دیگر نیز عمل کنی تا مردم بدانند حاکم شهرشان با انصاف است و نگویند که چون به مراد خود رسید قدر خوبی را نشناخت. حاکم قبول کرد و گفت: «باید چنین باشد»، و فوری به سراغ خیر فرستاد. خبر آوردند که «خیر» در خانه وزیر است. به سراغ او رفتند و هنگامی رسیدند که خیر چشم دختر وزیر را هم با دارو برگ درمان کرده بود و اهل خانه از خوشحالی هلهله می کردند. فرمان حاکم را رساندند و «خیر» را به بارگاه خواستند. وزیر هم به همراه «خیر» آمد و داستان دختر خود را شرح داد. حاکم به «خیر» گفت: ای جوان خوب و بزرگوار. من برای درمان دختر خود شرطی داشتم که مردم برای رسیدن به آن سر و دست می شکستند، حالا تو با این کاری که کردی مستحق پاداش بزرگی هستی، تو اول گفتی که مزدی نمی خواهی و محض رضای خدا خوبی می کنی، اما من هم باید به قول خود عمل کنم و خود دختر هم می خواهد قدرشناس باشد، حالا چه می گویی؟ 🆔 @dastanak_ir وزیر اجازه خواست که سخن بگوید و گفت «خیر» دختر مرا هم درمان کرده است و بر گردن من هم حق بزرگی دارد، من هم به هر چه خیر راضی شود و حاکم بپسندد باید تلافی کنم. «خیر» جواب داد: جای شکر گزاری است، نام من «خیر» است و کار من هم جز کار خیر چیزی نبود، شرط شما را می دانستم و وعده وزیر را نیز شنیده بودم، اما من کاری نکرده ام جز اینکه فرض خود را از زندگی ادا کردم. من هم روزی نابینا شدم و با همین دارو مرا درمان کردند و هیچ چیز از من نخواستند. شما امروز از عروسی دختران و از دامادی من سخن می گویید اما نمی دانم چه بگویم، حقیقت این است که حالا نجات دهنده من در خانه من است و همسر من است و من راضی نیستم که جز او همسر دیگر بگیرم. حاکم گفت: آفرین بر جوانمردی تو ای «خیر»، اما من باید به وظیفه خود عمل کنم. وزیر هم می خواهد خوبی تو را تلافی کند و تو حق نداری نیکی ما را رد کنی، یا داماد من باش، یا بگو چگونه به قول خود وفا کنم، من اختیار دخترم را به تو می سپارم و تو را مشاور خود می کنم و هرچه بگویی قبول می کنم. وزیر گفت: «من هم اختیار را به خود «خیر» می دهم و هر چه بگوید قبول دارم، یک روز، روز دعوت ما بود و امروز روز پاداش خیر است و «خیر» باید خوشحالی ما را کامل کند.» «خیر» گفت: حالا که این طور است من باید با هر دو دختر در یک مجلس حرف بزنم و بعد بگویم که چه می خواهم. حاکم گفت: «از «خیر» جز خیر و خوبی انتظار نداریم، هر چه «خیر» بخواهد و بگوید همان است، هر دو دختر را با «خیر» رو برو کنند.» ادامه دارد... ــــــــــــــــــ ☑️با داســـتانڪــــبدرخشید👇 🆔 @dastanak_ir
🌸🌸 درس اخلاق 🌸🌸 ملاقات یکی از پیامبران با دو مُرده مختلف 🔵امام (علیه السلام) فرمود: یکی از پیامبران بنی اسرائیل عبور می کرد، دید مرد مؤمنی در حال جان دادن است، ولی نصف بدنش در زیر قرار گرفته، و نیمی در بیرون دیوار است، و پرندگان و سگها بدن او را کرده اند و می درند، از آنجا گذشت، در مسیر راه خود دید یکی از امیران ستمکار آن شهر مرده است، جنازه او را بر روی تخت نهاده اند و با پارچه ابریشم کفن نموده اند، و در تخت، منقل هائی نهاده اند که بوی خوش عودهای خوشبو از آنها برخاسته است.آن پیامبر به خدا متوجه شد و عرض کرد: خدایا من گواهی می دهم که تو حاکم و عادل هستی و به کسی ظلم نمی کنی، این مرد (مرد اولی) بنده تو است و به اندازه یک چشم به هم زدن، برای تو نگرفته، مرگ او را آن گونه (با آن وضع رقبت بار) قرار دادی و این (امیر) نیز یکی از بنده های تو است که به اندازه یک چشم به هم زدن به تو ایمان نیاورده است؟ (آن چیست و این چیست؟) خداوند به او وحی کرد: ای بنده من! همان گونه که گفتی حاکم و عادل هستم و به کسی نمی کنم. آن (مرد اولی) بنده من، نزد من گناهی داشت، مرگ او را با آن موضوع قرار دادم تا مجازات گناه او این گونه انجام گیرد، و وقتی که مرد، هیچ گونه گناهی در او بجای نماند، ولی این بنده من (امیر) که کار نیکی در نزد من داشت، مرگ او را با چنین وعضی قرار دارم، تا پاداش کار نیک او را داده باشم و هنگام نزد من هیچگونه نیکی (و طلب) نداشته باشد. 📚اصول کافی، ج ۲، ص۴۴۶،باب عقوبه الذنب، حدیث۱۱ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا ضریح امام رضا(ع) وسط روضه منوره نیست؟ امروز ۱۶ اسفند، سالروز نصب پنجمین ضریح حرم رضوی است و این فیلم با مرور سیر تاریخی، به این پرسش که چرا ضریح امام رضا علیه‌السلام، وسط روضه منوره قرار ندارد، پاسخ می‌دهد. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
دو دقيقه اومديم خودتونو ببينيم، همش يكى ديگه بودين! 📚 @dastanak_ir 👈💯
🔻شعر افشین علا برای پاپ 🔹جناب پاپ! چه خوب است گر سری بزنيد به آن گذار كه افتاده «دست قاسم» نيز 🔸دوام عيسویان از ابومهندس‌هاست چنان كه ايزديان و يهود و مسلم نيز 📚 @dastanak_ir 👈💯