eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
12.3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
108 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 "یادت باشه" ❤️ عاشقانه‌های مردان و زنان آخرالزمانی را ببینید..... (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
اصفهانی زرنگ گويند ناصرالدين شاه در بازديد از اصفهان با کالسکه سلطنتي از ميدان کهنه عبور مي‌کرد که چشمش به ذغال‌فروشي افتاد. مرد ذغال فروش فقط يک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغالها بود و در نتيجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عريان او منظره وحشتناکي را بوجود آورده بود. ناصرالدين‌شاه سرش را از کالسکه بيرون آورده و ذغال‌فروش را صدا کرد. ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت: «بله قربان.» ناصرالدين شاه با نگاهي به سر تا پاي او گفت: «جنهم بوده‌اي؟» ذغال فروش زرنگ گفت: «بله قربان!» شاه از برخورد ذغال‌فروش خوشش آمده و گفت: «چه کسي را در جهنم ديدي؟» ذغال‌فروش حاضرجواب گفت: «اين هايي که در رکاب اعلاحضرت هستند، همه را در جهنم ديدم.» شاه به فکر فرورفته و بعد از مکث کوتاهي گفت: «مرا آنجا نديدي؟» ذغال‌فروش فکر کرد اگر بگويد شاه را در جهنم ديده که ممکن است دستور قتلش صادر شود، اگر هم بگويد که نديدم که حق مطلب را ادا نکرده است. پس گفت: «اعلاحضرتا، حقيقِتِش اينِس که من تا ته جهنم نرفتم!» (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🌺یک روایت فوقِ قشنگ! |@DasTanaK_ir 🔹امام رضا علیه السلام از پدرشان امام کاظم علیه السلام نقل می کنند که در یک شب زیبای مهتابی، عده ای از یاران خاص امام صادق علیه السلام در محضر ایشان نشسته بودند. برخی از آنها به امام عرض کردند: یابن رسول الله! چه آسمان زیبایی! چه ماه و ستارگان درخشانی! 🔹امام صادق علیه‌السلام به آنها فرمودند: شما این حرف را میزنید در حالیکه مدبرات چهارگانه (جبرائیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل) نیز گاهی به زمین نگاه می کنند و شما و برادران شما در گوشه گوشه زمین و نوری که از شما به آسمان و آنها می رسد را مشاهده می کنند در حالیکه از ستارگان درخشان تر است و همین سخنی که گفتید را می گویند: چقدر نور این مومنین زیبا است!! (كان قوم من خواص الصادق عليه السلام جلوسا بحضرته في ليلة مقمرة مضحية فقالوا: يا بن رسول الله ما أحسن أديم هذه السماء وأنوار هذه النجوم والكواكب فقال الصادق عليه السلام انكم لتقولون هذا وان المدبرات لأربعة جبرائيل وميكائيل وإسرافيل وملك الموت عليهم السلام ينظرون إلى الأرض فيرونكم واخوانكم في أقطار الأرض ونوركم إلى السماوات و اليهم أحسن من أنوار هذه الكواكب وأنهم ليقولون كما تقولون: ما أحسن أنوار هؤلاء المؤمنين!📚عیون اخبار الرضا علیه السلام ج ۲ ص ۵) (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم بی نظیر رنگی شده از ۷۸ سال پیش ▫️آذر ماه؛ تهران، بدون اطلاع آمدند ایران، برای چرچیل جشن تولد گرفتند، به استالین شمشیر دادند، با روزولت عکس گرفتند و رفتند. رضا "شاه" را هم قبلش فرستادند جزیره موریس. عین یک مستعمره. ؟ 📚 @DasTanaK_ir
🚨 خاطره جالب نرمش دادن توسط یک رزمی‌کار 💠 حجت‌الاسلام دارستانی می‌گوید: یه رفیق دارم مربی هشت نه تا ورزش رزمیه! رفیقم می‌گفت از بیت رهبری به من زنگ زدند و گفتند شما چند روزی بیایید بیت رهبری و صبحها رهبر انقلاب را نرمش دهید! با خودم گفتم خب اینکه کاری نداره من هزاران نفر رو نرمش دادم رهبر انقلاب را هم می‌توانم نرمش دهم! گفت رفتیم خدمت آقا! دیدم آقا با لباس گرم‌کن تشریف آوردند! پرسیدم آقا شروع کنیم؟ گفتند بله! منم دستامو زدم بهم به حالت کف زدن و گفتم شروع. یکدفعه آقا پرسیدند این حرکت یعنی چی؟ گفتم یعنی شروع از روی عادت این کارو می‌کنم! گفتم خب بریم سمت راست (یعنی بدن رو به سمت راست کشیدم) آقا همین جور که بدنشونو به حالت کشش به سمت راست بردن پرسیدن آقای بیات این به چه دردی می‌خوره؟ به خودم گفتم ۲۰ ساله دارم این‌کارو می‌کنم نمیدونم به چه دردی میخوره! گفتم: این مثلا برای کشیده شدن پهلو خوب است! گفتن یعنی چی پهلوها را میکشه؟ گفتم آقا نمیدونم! دیگه سمت چپ رو نرفتم! گفتم خب حالا بریم پایین! آقا گفتن این به چه دردی می‌خوره؟ بالاخره بعد از سه روز گفتم پروفسور میخواد آقا رو نرمش بده من آدمش نیستم! (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
هر كه بد اخلاق باشد، خودش را عذاب دهد مَن ساءَ خُلقُهُ عَذّبَ نَفْسَهُ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
هر روز چند دقیقه برای خودت خلوت کن! 📚 @DasTanaK_ir
استفتاء از مقام معظم رهبری درباره زمان ادای تسبيحات حضرت زهرا (سلام الله عليها) ❓برنامه نمازگزاران در اين منطقه بدين صورت است كه بعد از نماز، تكبير (همان شعار معروف و اعلام انزجار از دشمنان) خوانده می‌شود و سپس تسبيحات حضرت زهرا (سلام الله عليها) گفته می‌شود. عده‌ای از نمازگزاران بر اين اعتقادند كه تسبيحات حضرت زهرا (سلام الله عليها) مقدم بر هر چيزی است و فضيلت آن در اين است كه بدون فاصله بعد از نماز گفته شود؛ اين افراد معتقدند شعارهای مذکور مناسب است بعد از تسبيحات حضرت زهرا (سلام الله عليها)، گفته شود، تکليف ما چيست؟ ✅ به هر نحو كه عمل شود، مانعی ندارد و فضيلت تسبيحات حضرت فاطمه (سلام الله عليها) از همه تعقيبات بالاتر است، لكن وارد نشده است كه بلافاصله بعد از نماز انجام گيرد بلكه آنچه وارد شده آن است كه نمازگزار تا از جای خودش برنخاسته، تعقيبات را به‌جا آورد و بهتر است مؤمنين در اين مسائل با يكديگر اتحاد و اتفاق نموده و از اختلافات و تفرقه كه موجب تقويت دشمن و تضعيف دين می‌شود، پرهيز كنند. منبع: سایت معظم له (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
💎 چند سال پیش همیشه فکر میکردم شبها کسی زیر تختم پنهان شده است.نزد پزشک اعصاب رفتم و مشکلم را گفتم، روانپزشک گفت: "فقط یک سال هفته‌ای سه روز جلسه ای 80 دلار بده و بیا تا درمانت کنم. شش ماه بعد اون پزشک رو تو خیابان دیدم. پرسید، "چرا نیومدی؟" گفتم، "خُوب، جلسه‌ای هشتاد دلار، برای یک سال خیلی زیاد بود. یه نجّار منو مجانی معالجه کرد. خوشحالم که اون پول رو پس‌انداز کردم و یه وانت نو خریدم." پزشک با تعجّب گفت، "عجب! میتونم بپرسم اون نجّاره چطور تو را معالجه کرد؟" گفتم: "به من گفت اگه پایه‌های تختخواب را ببُرم؛ دیگه هیچکس نمی‌تونه زیر تختم قایم بشه!" برای هر تصمیم گیری شتاب نکنیم و کمی بیندیشیم ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
👆 قائم مقام فاطمه آمد ادب کنید... 🌹 ولادت حضرت زینب سلام الله علیها و روز پرستار مبارک 🌹 📚 @dastanak_ir 👈💯
یا مُنشِئَ السَّحابِ الثِّقالِ ای پدید آورندهٔ ابرهای پُرباران 🔻شیوه و آداب نماز استسقاء (طلب باران) 🙌 فردا جمعه ساعت ده صبح نماز استسقاء به امامت آیت‌الله مهدوی، گلستان شهدا 📚 @DasTanaK_ir
ماجرای نام گذاری حضرت زینب(سلام الله علیها) ✅دختری که زینت پدر است 🔹مرحوم شیخ بهائی می نویسد: دختر امیر مؤمنان علیه السلام متولد شد. حضرت صدیقه طاهره سلام اللّه علیها دختر را در دامن علی علیه السلام گذاشت و گفت: نام این نوزاد را بگذار. امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند؛ «واللّه من در نام گذاری فرزندانم بر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله پیشی نمی گیرم»؛ پیغمبر در سفر بودند، دو روز بعد که آمدند، حضرت زهرا سلام اللّه علیها بچه را به بابا دادند؛ آن گاه پیغمبر فرمودند: «واللّه در نام گذاری خودت و بچه هایت بر خدا پیشی نگرفتم.» جبرئیل وارد شد، رسول خدا صلی اللّه علیه و آله لحظاتی با جبرئیل مشغول سخن شد و بعد از چندی پیغمبر صلی اللّه علیه و آله به فاطمه و علی علیه السلام رو کرده و گریه شدیدی نمودند و بعد چندین بار تکبیر گفتند. حضرت فاطمه سلام اللّه علیها می فرمایند: «به پدرم گفتم: بابا چرا تکبیر می گویی؟» پیامبر صلی اللّه علیه و آله فرمودند: «به خاطر نامی که خدا برای این دختر قرار داد»؛ و گفتند: «زین اب»، که بر اثر کثرت استعمال به «» معروف شد. 🔹البته همان جا پیامبر صلی اللّه علیه و آله فرمود: «علی ، خودش زینت اهل دنیاست، اما این دختر به جایی می رسد که می شود.» 🔹حضرت زهرا سلام اللّه علیها سپس می پرسند: «بابا جان، اگر این است، برای چه گریه می کنی؟» حضرت فرمودند: «از خدا اجازه گرفتم که به او کنیه بدهم.» فاطمه سلام اللّه علیها پرسید: «کنیه دخترمان چیست؟» پیغمبر در حالی که گریه می کرد، فرمود: «ام المصائب»./تذکره الاولیا 🌷 ولادت حضرت زینب سلام الله علیها بر شما عزیزان مبارک (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
ﺩﻭ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺗﻮ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﺷﻮﻥ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺍﻭﻟﯽ: «ﺩﯾﺸﺐ، ﺷﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ. ﺗﻮ ﭼﻪ ﻃﻮﺭ؟» ﺩﻭﻣﯽ: «ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﻇﺮﻑ ﺳﻪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺷﺎﻡ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺭﻓﺖ و افتاد رو تخت ﻭ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ. ﺑﻪ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﮔﺬﺷﺖ؟» ﺍﻭﻟﯽ: «ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﻪ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺩﻭﺵ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﻡ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻟﺒﺎﺳﺎﺗﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﻦ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﺎﻡ. ﺷﺎﻡ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮﮔﺸﺘﯿﻢ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﻣﻨﺰﻝ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩ.» از قرار، همسران این دو خانم نیز همکار هم بودند و داشتند درباره دیشب صحبت می‌کردند. ﺷﻮﻫﺮ ﺍﻭﻟﯽ: «ﺩﯾﺮﻭﺯﺕ ﭼﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮔﺬﺷﺖ؟» ﺷﻮﻫﺮ ﺩﻭﻣﯽ: «ﻋﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺷﺎﻡ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺁﺷﭙﺰﺧﻮﻧﻪ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﺷﺎﻡ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ. ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺑﻮﺩ؟» ﺷﻮﻫﺮ ﺍﻭﻟﯽ: «ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺷﺎﻡ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ، ﺑﺮﻕ ﺭﻭ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﭼﻮﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﺣﺴﺎﺑﺸﻮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﺎﻡ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ. ﺷﺎﻡ ﻫﻢ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮔﺮﻭﻥ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ. ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﻕ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻨﻢ.» 🌺 گول شکل ظاهری زندگی دیگرانو نخورید! شایدبسیاری وقت هاآنچه ازظاهرزندگی دیگران میبینیم غیراز،واقعیت است ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻بخش خبری دی‌بی‌سی فارسی🔻 🔰 ۱۸ آذر ۱۴۰۰ | 9 دسامبر 2021 🔰 🔴 ارتباط زنده با دکتر الیاس احتشام پیرامون تحریم‌های جدید علیه ایران به همراه گفتگو با دکتر منوچهر خردمند و گزارشی از سیاوش ارغوان (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
شعر عارفانه‌ی زیبایی از حضرت امام خمینی رحمت الله علیه کاش! روزی‌ به سر کوی‌ توام منزل بود که در آن شادی‌ و اندوهْ، مُراد دل بود ۱ کاش! از حلقه‌ی‌ زُلفت، گرهی‌ در کف بود که گره باز کُن عُقده‌ی‌ هر مُشکِل بود دوش کز هجر تو دلْ حالت ظلمت‌کده داشت یاد تو، شمع فروزنده‌ی‌ آن محفِل بود دوستان می‌زده و، مست و، ز هوش افتاده بی‌نصیب آنکه در این جَمع چو من عاقِل بود آنکه بشکست همه قید، ظلوم است وجهول۲ وآنکه از خویش و همه کون و مکان غافِل بود در بر دل‌شدگان، علم حجاب است، حجاب از حجاب آنکه برون رفت بحقّ، جاهِل بود عاشق از شوق، به دریای‌ فنا غوطه‌ور است بی‌خبر آنکه به ظلمت‌کده‌ی‌ ساحِل بود چون به عشق آمدم از حوزه‌‌ی‌ عِرفان، دیدم آنچه خواندیم و شنیدیم، همه باطِل بود. فروردین ۱۳۶۴ ــــــــــــــــ ۱. حافظ، با همین وزن و قافیه و ردیف فرموده است:یاد باد آنکه سر کوی‌ توام منزل بود!دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود. ۲. ناظر به آیه‌ی ۷۲ سوره‌ی احزاب می‌باشد. (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 وقتی فکر می‌کنیم آدم خیلی خوبی هستیم و در یک لحظه رذائل و شرارت‌های خفته در عمق وجود انسان به یکباره بیرون‌ می‌ریزد. 🎙 (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
دختر و بابا باید با هم رفیق باشن بر اساس مطالعات علمی ، دخترانی که روابط گرم و صمیمانه ، همراه با احساس عشق و امنیت در کنار پدران خود دارند ، احساس بهتری نسبت به خود ، اعتماد به نفس بیشتری در تعامل با مردان و قاطعیت بیشتری بدون بروز خشم دارند . پدران عزیز ، از روز تولد دخترتان شروع کنید ، به او چیزهای جدیدی بیاموزید ، بیشتر به حرفهای دخترتان گوش دهید ، برای دخترتان وقت بگذارید ، به دخترتان بگویید که او زیباست و یک نمونه عالی از مردی و مردانگی برای او باشید . بفرستید برای باباها (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
عذرخواهی نکنید تشکر کنید. نگید ببخشید دیر کردم بگید ممنونم منتظر موندی نگید ببخشید که انقدر صحبت میکنم بگید ممنونم که به حرفام گوش میدی نگید ببخشید اذیتت کردم بگید ممنونم که بهم لطف میکنی نگید ببخشید گند زدم بگید ممنونم تو اشتباهاتم صبوری میکنی عذرخواهی یک مفهوم است که می‌تواند با الفاظ مثبت ابراز شود، اگر کافی نبود آنگاه از الفاظ صریح‌تر استفاده کنید (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
یک نکته، یک روایت نشانی اینستاگرام 👇 instagram.com/salehjoon1383/p/CXD2-wAAIYO/?utm_medium=copy_link 📚 @DasTanaK_ir
💠 وعده بهشت به همسایه ابوبصیر ابوبصیر می گوید : یکی از اعوان و عمال سلاطین جور در همسایگی من زندگی می کرد. اموالی را از راه حرام به دست آورده بود ، منزلش مرکز فساد و عیش و نوش و لهو و رقص و غنا بود و من در مجاورت او در رنج و عذاب بودم و راه چاره ای نمی یافتم . بارها او را نصیحت کردم ولی سودی نداشت . تا این که سرانجام روزی زیاد اصرار کردم تا شاید برگردد ، به من گفت : فلانی ! من اسیر و گرفتار شیطان شده ام ، به عیش و نوش و گناه عادت کرده ام و نمی توانم ترک کنم . بیمارم ولی نمی توانم خودم را معالجه کنم . تو برای من همسایه خوبی هستی و من همسایه ای بدم . چه کنم اسیر هوا و هوسم ، و راه نجاتی نمی یابم. وقتی خدمت امام صادق (ع ) رسیدی احوال مرا بر آن حضرت عرضه بدار ، شاید برایم راه نجاتی سراغ داشته باشد . ابوبصیر می گوید : از سخن آن مرد متاءثر شدم . صبر کردم تا چندی بعد که از کوفه به قصد زیارت امام صادق (ع ) به مدینه رفتم . وقتی خدمت امام شرفیاب شدم ، احوال همسایه و سخنانش را برای آن حضرت بیان کردم فرمود : آنگاه که به کوفه برگشتی ، آن مرد به دیدن تو می آید . به او بگو : جعفر بن محمد گفت : «اخرج مما انت فیه و انا اضمن لک الجنة ؛ از گناهانت دست بردار که من بهشت را برای تو ضامن می شوم» ابوبصیر می گوید : بعد از این که کارهایم را انجام دادم به کوفه برگشتم . مردم به دیدنم می آمدند و در این میان مرد همسایه نیز به دیدنم آمد . بعد از احوال پرسی ، خواست بیرون برود ، اشاره کردم بمان با تو کاری دارم . وقتی منزل خلوت شد به او گفتم : من احوال تو را به حضرت صادق (ع ) عرض کردم . فرمود : وقتی به کوفه برگشتی سلام مرا به او برسان و بگو که تو از گناه دست بردار و من بهشت را برایت تضمین می کنم . پیام کوتاه امام آنچنان بر قلب آن مرد نشست که شروع به گریه کرد . بعد از آن ، به من گفت : فلانی ! تو را به خدا سوگند جعفر بن محمد چنین گفت ؟ من قسم خوردم که پیام مذکور عین سخن امام است. گفت : همین سخن مرا کافی است. این را بگفت و از منزل بیرون رفت. تا چند روز دیگر از او خبری نداشتم . روزی برایم پیغام فرستاد که به نزد من بیا با تو کاری دارم . دعوتش را اجابت کردم و به در خانه اش رفتم از پشت در مرا صدا زد و گفت : ای ابابصیر ! تمام اموال حرامی را که به دست آورده بودم به صاحبانش رد کردم حتی لباسهایم را نیز دادم و الآن برهنه و عریان پشت در هستم . ای ابابصیر ! من به دستور امام صادق (ع ) عمل کردم و از تمام گناهان دست کشیدم. ابوبصیر می گوید : از توبه و دگرگونی مرد همسایه خشنود شدم و از تأثیر کلام امام به شگفتی افتادم ، به منزل باز گشته ، مقداری لباس و غذا تهیه کردم و برایش بردم چندی بعد باز مرا خواست ، به منزلش رفتم دیدم بیمار و علیل است . تا مدتی بیمار بود و من مدتی او را عیادت و احوال پرسی و پرستاری می کردم ، ولی معالجات سودی نداشت. تا این که روزی حالش بسیار بد شد و به حالت احتضار در آمد . بر بالینش نشسته بودم و او در حال جان دادن بود . ناگاه به هوش آمد و گفت : ای ابوبصیر ! امام جعفر صادق (ع ) به وعده اش وفا کرد . این را گفت و دنیا را وداع نمود. بعد از چندی به سفر حج مشرف شدم و خدمت امام صادق (ع ) رسیدم یک پایم در دالان و پای دیگرم در صحن خانه بود که امام صادق (ع ) فرمود : ای ابوبصیر ! ما درباره همسایه تو ، به وعده خودمان وفا کردیم و بهشت را که برایش ضامن شده بودیم، دادیم!! ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir