eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
12.3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
108 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 ی بمناسبت ... ♦️آخرین باری که بهم زنگ زدید، سه ساعت قبل از سفرتان به بود؛ به همون جایی که در خواب تعریف کردید ... یک باغ بسیار زیبا و خصوصی برای خود شما و گفتید این باغ را خودتان برای خودتان ساختید و دو روز قبل از شهادتتان این باغ را دیدید .. ‌‌ ♦️کاش می‌دانستم امشب آخرین باری که زنگ زدید بار آخریست که صدایتان را میشنوم .. و کاش از حرف‌هایتان و از اصرارتان برای تنها نماندن در خانه چیزی حس میکردم. کاش آن لحظه میفهمیدم چرا به من گفتید بابا از دستم ناراحت نشو... کاش حکمت این صحبت‌هایتان را در آخرین مکالمان میفهمیدم... به من قول دادید وقتی برگشتید باهم به میرویم... چه خوش عهدی بابا جان و چه سفر زیارتی زیبا‌ و با شکوهی به مشهد رفتید. ♦️هر بار که میرفتید انتظار برگشتتان شیره جانمان را میگرفت ... میگفتیم نروید خسته‌اید، مریض هستید؛ میگفتید من نروم چه کسی برود؟ شما قبول میکنید مردم، بیگناه در چنگال اسیر و گرفتار شوند، به خطر بيفتد و فردا اينها به داخل كشور ما بيايند و جان و مال و ناموس مردم را به غارت ببرند و من در خانه کنارتان بمانم؟ ما با سوال شما از خودمان شرمنده میشدیم و شما را به خدا میسپاردیم ... ‌‌‌‌‌‌كاش بخاطر اينهمه سال دوری و سختی و دلهره، گوشه نگاهی به ما بندازید بابا جان كه چه سخت تشنه يک نگاه شمايم. ‌‌ ♦️حضرت عشق امروز روز شماست؛ ... باز هم پیروز میدان شدی و مُزد اينهمه سال مجاهدت و سختی و خستگی را چه با افتخار از خود سيدالشهدا گرفتی. ‌‌ ♦️ بر شما كه تمام وجودتان نشانه‌ای از شهيد بود ، مبارك ✍ ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 و نکات 👇 📚 @dastanak_ir
کاشی ۳ تکیه کازرونی سرزمین تخته فولاد جایی نزدیک بهشت هر عصر پنج شنبه،شهید عبداللهی از همه هیاهوی دنیا به این مکان دنج پناه می آوردند و در کنار همسر صبورشان به ذکر و دعا و مناجات می پرداختند ابتدای مجروحیت شان شهید را با برانکارد به اینجا می آوردند وتا صبح روی برانکارد مشغول دعا و نیایش بودند ...... و امشب شب جمعه ۲۵ اسفند، ما به همراه مادر مهمان تکیه کازرونی شدیم... نه با میل و رغبت ... ما ۴ماه هست که از کنار تکیه با بغض رد می‌شویم و حتی به درب آن نگاه نمیکنیم... بخاطر شهیدمان به تکیه رفتیم... بوسیدن دیوار کاشی۳ چه کرد با دل همه😭 و باز مادر صبورم در این آزمون هم سربلند بیرون آمدند پیامشان این بود: « امشب برخلاف میلم چون خیلی غم انگیز بودآمدم تکیه کازرونی چون دوست أهل دل شهیدخواسته بودجهت خوشنودی عزیزدلم😭 بریم دراین مکان .» و چه شبی بود دیشب و چه ضیافتی بود مهمانی که دعوت کننده اش شهید باشد ... دخترشهید کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا(خاطرات،عکس،فیلم...) eitaa.com/shaheedasqareabdollahy
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
#ملاقات_با_کوه قسمت اول امروز قرار بود جایی بریم که از اشتیاق ش چند روزی هست قلبم به تپش افتاده..
قسمت دوم اولین اتاق خیلی خاص بود جانباز عزیز قطع نخاع از گردنی ،در اتاق روی تخت خوابیده بودند دستها بی حرکت کنار بدن... به سختی سرشون را بالا آوردند تا به ما خوش آمد بگویند... و بعد عذرخواهی کردند که بخاطر نفس تنگی نمیتونند خیلی صحبت کنند😭😭 بغض گلوی همه را می فشرد.. اولین نکته ای که عزیز دلمان گفتند: دعا برای سلامتی رهبر انقلاب بود وای خدای من! دقیقا مثل پدرجون بودند هر وقت برای سلامتی شون دعا میکردیم می‌گفتند: من کیم؟ برای امام زمان و رهبر دعا کنید💔 جانباز عزیز از امام زمان می‌گفتند و آرام آرام اشک از کنار چشمان شون می ریخت چه جلسه ای بود می گفتند: خدا را به حضرت زهرا قسم بدید که آقا بیایند ما گفتیم: شما هنگام ظهور،فرمانده حضرت هستید با حالتی عجیب گفتند: «من بیچاره کی هستم... شهید عبداللهی باید دستمون را بگیرند» و من با خود زمزمه میکنم اگر شما لایق نیستید پس کی لایق این مقام هست؟ هر اتاق یک مجلس روضه بود خدا می‌دونه که دلمون نمی‌خواست از اتاق بیرون بریم خاک بر دهان من که این سربازان همیشه آماده را از نفس افتاده خواندم😔 به خدا قسم که تازه نفس تر از شما ندیدم با همه وجودم احساس میکردم کنار پدرم هستم و جالبه که مادر هم با گریه از همین حس گفتند😭 هر دو جانباز درد کشیده و عاشق امام زمان و چشم براه ظهور💔 ادامه دارد.... دخترشهید کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا👇 @shaheedasqareabdollahy
هدایت شده از پاتوق گفتگو
بسمه تعالی 👈 دلنوشته یکی از مراجعین پاتوق گفتگوی گلستان شهدا ۲۶مهر۱۴۰۳ ✅من دیروز واقعاًمی‌خواستم دوبار اقدام به خودکشی انجام بدم ولی یک چیزی مانعم شد تا امروز به گلستان شهدا پناه آوردم خلاصه مشکلات،طی اتفاقاتی که سه ماه گذشته برام افتاده واقعاً خودمو باخته بودم و داشتم به خاطر مسائل مالی نزول میکردم تا امشب به طور اتفاقی در پاتوق گفتگو با سفیر امید آشنا شدم صحبت‌ها و نکات و نصیحت‌های ایشون واقعاً مثل نور امیدی دل منو روشن کرد و چشم و گوشم را باز کرد و واقعاً من را از خود کشی و نزول کردن منصرف کرد صحبت‌های ایشون به قدری تاثیرگذار بود که من تا آخر عمر به یادشونم و دعاگوی ایشان هستم شهدا https://eitaa.com/patoghejavan کانال پاتوق گفتگو درایتا