🌱هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید
🔹امام کاظم(ع): هر كه به دوستان و خانواده اش نیكی و احسان كند، عمرش طولانی خواهد شد.
#صبح_نو
امروز یکشنبه
۷ آبان ماه
۱۳ ربیعالثانی ۱۴۴۵
۲۹ اکتبر۲۰۲۳
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
مولای من...
چه سپیده دمان دلربایی است
وقتی آفتاب یادت بر آستان دلم می تابد
و گوشه گوشه ی دلم پر از شکوفه های معطر
محبتت می شود ...انگار پر از امید می شود ،
پر از پرواز ، پر از لبخند، پر از آرامش و زندگی...
من با تو بهاری ام حتی در یخبندان زمستان ...
من با تو زنده ام ...
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#سلام_امام_مهربانم
#صبحت_بخیر_آقا
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
بهش بگو دوسش داری.
شاید دلت رو بشکنه
ولی در عوضش یه عمر میگی
که میدونست ولی رفت...
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
من به عشقِ رویِ زیبای تو شاعر می شوم
من فقط وقتِ تماشای تو شاعر می شوم
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
پاییز را دوست دارم
پاییز زمستانی است که تب کرده !
تابستانی است که لرز کرده !
من سکوت رسوب کرده در تب و لرز پاییز را میپرستم
پاییز عروس تمام فصل های من است
یادم باشد پاییز که رسید له نکنم برگ هایی را که روزی هزاران بار نفس ارزانی ام میکردند !
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
🕊پرندگان علی(ع) را می شناختند
💠جابر انصاری گفت: در صحرا با علی(ع) بودم، ناگاه آن حضرت به بالای سر آن حضرت نگاه کرد.
تبسم فرمود و خندید و گفت: آفرین ای پرنده.
گفتم: ای مولای من با کدام پرنده صحبت می کنید؟
فرمود: مرغی که در هواست آیا خوش داری آن را ببینی و کلامش را بشنوی؟
عرض کردم: بلی ای مولای من.
در این هنگام آن حضرت کلماتی به صورت پنهانی فرمود، ناگاه پرنده ای به سوی زمین پایین آمد و بر دست علی(ع) نشست. آن حضرت دست مبارکش را بر پشت او کشید و فرمود: سخن بگو به اذن خدا منم علی بن ابیطالب. آنگاه خداوند قوه نطقی به او عطا فرمود تا آن که به زبان عربی آشکارا گفت: السلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته.
حضرت جواب سلام او را داد و فرمود: بگو که از کجا آب و دانه می خوری در این صحرای خشک که هیچ سبزی نمی روید و آبی نیست؟
گفت: ای مولای من زمانی که گرسنه شوم ولایت شما اهل بیت را به خاطر می آورم. پس سیر می گردم و زمانی که تشنه شوم از دشمنان شما، بیزاری می جویم پس سیراب می شوم. علی(ع) فرمود: بارک الله فیک پس آن مرغ پرواز کرد.
📚مناقب اهل بیت، ص 156 و 157.
🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
نیکی به والدین
📖 روزی پدری همراه پسرش به حمام عمومی رفت. چون به حمام رسیدند، پدر از پسر خود طلب آب نمود.
پسر با بی حوصلگی رفت و از گوشه ای کاسه سفالین ترک خورده و رسوب گرفته ای که مخصوص آب ریختن روی تن و بدن مردم و نه برای نوشیدن آب بود، پیدا کرد و آبی نه چندان خنک یافت و برای پدر برد.
پدر به مجرد دیدن کاسه و آب، اندکی مکث کرد، لبخند زد و رو به پسر گفت:
"با دیدن این کاسه یاد خاطره ای افتادم. چندین سال پیش وقتی خود من نوجوانی کم سن و سال بودم، همراه پدر به حمام عمومی رفتم. درست مثل امروز که من از تو آب خواستم، آن روز هم پدرم از من آب خواست. من، برای اینکه برای او آب بیاورم گشتم و لیوان بلوری و تمیزی یافتم و آبی گوارا و خنک در آن ریختم و با احترام به حضور پدر بردم.
امروز، من که چنان فرزندی برای پدر بودم، پسری چون تو نصیبم شده که با بیحوصلگی در چنین کاسه کثیف و ترک خورده برایم آب آورده، حالا در آینده چه اولادی قرار است نصیب تو شود، خدا می داند و بس!"
🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
از میان #در و دیوار صدا مـے آید
یڪ نفر ناله ڪنان پشت دری،گفت علـے
یڪ نفر دست به #پهلو ،به زمین افتاده
مـادرے خورد زمین و پسری گفت علـے
13 ربیع الثانی شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها(به روایت 45 روز) تسلیت باد.
#ایام_فاطمیه💔🕊
⚫️⚫️⚫️⚫️ @Dastaanak
🌱هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید
🔹امام رضا(ع): پنهان کننده کار نیک پاداش هفتاد برابر دارد و آشکارکننده کار بد سرافکنده است، و پنهان کننده کار بد آمرزیده است.
#صبح_نو
امروز دوشنبه
۸ آبان ماه
۱۴ ربیعالثانی ۱۴۴۵
۳۰ اکتبر۲۰۲۳
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
(مستمند و ثروتمند)
🔷رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) طبق معمول در مجلس خود نشسته بودند، یاران گرداگرد حضرتش حلقه زده، او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند.
در این بین یکی از مسلمانان - که مرد فقیر ژنده پوشی بود ـ از در رسید و طبق سنت اسلامی [که هر کسی در هر مقام و شأن اجتماعىای که هست، همینکه وارد مجلسی میشود باید ببیند هر کجا جای خالی هست همانجا بنشیند و یک نقطهٔ مخصوص را به عنوان اینکه شأن من چنین اقتضا میکند در نظر نگیرد] آن مرد به اطراف متوجه شد، در نقطهای جایی خالی یافت، رفت و آنجا نشست از قضا پهلوی مرد متعین و ثروتمندی قرار گرفت. مرد ثروتمند لباسهای خود را جمع کرد و خودش را به کناری کشید.
🔷رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) که مراقب رفتار او بودند به او رو کردند و گفتند: "ترسیدی که چیزی از فقر او به تو بچسبد؟!"
- نه یا رسول الله
-ترسیدی که چیزی از ثروت تو به او سرایت کند؟
- نه یا رسول الله
- ترسیدی که جامه هایت کثیف و آلوده شود؟ - نه یا رسول الله
۔ پس چرا پہلو تھی کردی و خودت را به کناری کشیدی؟
- اعتراف میکنم که اشتباهی مرتکب شدم و خطا کردم. اکنون به جبران این خطا و به کفاره این گناه، حاضرم نیمی از دارایی خودم را به این برادر مسلمان خود که دربارهاش مرتکب اشتباهی شدم ببخشم.
مرد ژنده پوش: "ولی من حاضر نیستم بپذیرم."
جمعیت: "چرا؟"
- چون میترسم روزی مرا هم غرور بگیرد و با یک برادر مسلمان خود آنچنان رفتاری را بکنم که امروز این شخص با من کرد.
#داستان_راستان
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
نشـر فـقـط بــا ذڪـر نام کـانـال 😊❤️
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
#الو_داستان🔻
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
ندیدنت سخت است اما !
همینکه میدانم ؛
هستی و حالت خوب است ،
دنیایم زیباست...
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak