eitaa logo
داستانک
1.7هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
80 ویدیو
4 فایل
داستان های کوتاه حکمت ها حکایات و سخنان گوهربار از بزرگان و نویسندگان اینستاگرام instagram.com/allah_almighty_photo
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 👈 نعره شوريده دل يک شب از آغاز تا انجام، همراه کاروانی حرکت می کردم. سحرگاه کنار جنگلی رسيديم و در آنجا خوابيديم. در اين سفر، شوريده دلی همراه ما بود، نعره از دل برکشيد و سر به بيابان زد، و يک نفس به راز و نياز پرداخت. هنگامی که روز شد، به او گفتم: اين چه حالتی بود که ديشب پيدا کردی؟ در پاسخ گفت: بلبلان را بر روی درخت و کبکها را بر روی کوه، قورباغه ها را در ميان آب، و حيوانات مختلف را در ميان جنگل ديدم، همه می ناليدند، فکر کردم که از جوانمردی دور است که همه در تسبيح باشند و من در خواب غفلت. 🍂دوش مرغی به صبح می ناليد 🍂عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش 🍂يکی از دوستان مخلص را 🍂مگر آواز من رسيد بگوش 🍂گفت: باور نداشتم که تو را 🍂بانک مرغی چنين کند مدهوش 🍂گفتم: اين شرط آدميت نيست 🍂مرغ تسبيح گوی و من خاموش 📗 ، باب دوم ✍ سعدی 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
📚 👈 نگاه به زيردست و شکرانه خدا هرگز از سختی و رنجهای زمان نناليده بودم، و در برابر گردش دوران، چهره در هم نکشيده بودم، جز آن هنگام که کفشهايم پاره شد، و توان مالی نداشتم که برای خود کفشی تهيه کنم. با همين وضع با کمال دلتنگی به مسجد جامع کوفه رفتم، ديدم که پاهای يک نفر قطع شده و پا ندارد، گفتم: اگر من کفش ندارم، او پا ندارد، از اين رو بر نداشتن کفش صبر کردم. 🍂مرغ بريان به چشم مردم سير 🍂کمتر از برگ تره بر خوان است 🍂و آنکه را دستگاه و قوت نيست 🍂شلغم پخته مرغ بريان است 👌آری هر کس بايد در امور مادی به زير دست نگاه کند، تا آنچه را دارد، قدر بشناسد و شکر بسيار بنمايد. 📗 ، باب سوم ✍ سعدی 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
📚 👈 بنياد ظلم از اندک شروع شود روايت کرده اند: برای انوشيروان عادل در شکارگاهی، گوشت شکاری را کباب کردند، نمک در آنجا نبود، يکی از غلامان به روستايی رفت تا نمک بياورد. انوشيروان به آن غلام گفت: نمک را به قيمت روزانه (نه کمتر) خريداری کن، تا آيين نادرستی را بنيانگذاری و در نتيجه روستا خراب نگردد. به انوشيروان گفتند: اندکی کمتر از قيمت خريدن، چه آسيبب می رساند؟ انوشيروان پاسخ داد: بنياد ظلم در آغاز، از اندک شروع شده و سپس به طور مکرر بر آن افزوده شده و زياد گشته است. 🍂اگر ز باغ رعيت ملک خورد سيبی 🍂برآورند غلامان او درخت از بيخ 🍂 به پنج بيضه که سلطان ستم روا دارد 🍂زنند لشکريانش هزار مرغ به سيخ 📗 ، باب اول ✍ سعدی 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
📚 👈 نگاه به زيردست و شکرانه خدا هرگز از سختی و رنجهای زمان نناليده بودم، و در برابر گردش دوران، چهره در هم نکشيده بودم، جز آن هنگام که کفشهايم پاره شد، و توان مالی نداشتم که برای خود کفشی تهيه کنم. با همين وضع با کمال دلتنگی به مسجد جامع کوفه رفتم، ديدم که پاهای يک نفر قطع شده و پا ندارد، گفتم: اگر من کفش ندارم، او پا ندارد، از اين رو بر نداشتن کفش صبر کردم. 🍂مرغ بريان به چشم مردم سير 🍂کمتر از برگ تره بر خوان است 🍂و آنکه را دستگاه و قوت نيست 🍂شلغم پخته مرغ بريان است 👌آری هر کس بايد در امور مادی به زير دست نگاه کند، تا آنچه را دارد، قدر بشناسد و شکر بسيار بنمايد. 📗 ، باب سوم ✍ سعدی ⚫️⚫️⚫️⚫️ @Dastaanak
📚 👈 عمر گرانمایه دو برادر بودند که یکی خدمتگزار پادشاه بود و دیگری با زحمت و نیروی بازو، روزی خود را در می آورد. یک بار برادر ثروتمند به برادر فقیر گفت: چرا خدمت پادشاه را نمی کنی تا از سختی و زحمت کار کردن رها شوی؟ برادر فقیر گفت: تو چرا کار نمی کنی تا از خواری و حقارت خدمت کردن رها شوی؟ زیرا افراد فرزانه گفته اند: اگر نان خود را بخوری و گوشه ای بنشینی از این که کمربندی از جنس طلا ببندی و خدمت دیگران را کنی بهتر است. 🍂به دست آهن تفته کردن خمیر 🍂به از دست بر سینه پیش امیر 🍂عمر گرانمایه در این صرف شد 🍂تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا 🍂ای شکم خیره به تایی بساز 🍂تا نکنی پشت به خدمت دو تا 📗 ، باب اول ✍ سعدی 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
📝 پارسایی را دیدم بر کنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارو به نمی‌شد ! مدت‌ها در آن رنجور بود... و شکر خدای عزّوجل علی الدوام گفتی پرسیدندش که: شکر چه می‌گویی؟ گفت: شکر آن که به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی! گر مرا زار بکشتن دهد آن یـــار عزیز تا نگویی که در آن دم غم جانم باشد گویم از بنده مسکین چه گنه صادر شد کو دل آزرده شد از من غـم آنـم باشد 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
📝 پارسایی را دیدم بر کنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارو به نمی‌شد ! مدت‌ها در آن رنجور بود... و شکر خدای عزّوجل علی الدوام گفتی پرسیدندش که: شکر چه می‌گویی؟ گفت: شکر آن که به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی! گر مرا زار بکشتن دهد آن یـــار عزیز تا نگویی که در آن دم غم جانم باشد گویم از بنده مسکین چه گنه صادر شد کو دل آزرده شد از من غـم آنـم باشد 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak