✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃✨
✨ #داستان_کوتاه_آموزنده✨
بچه که بودم خیلی لواشک آلو دوست داشتم، برای همین تابستون که می شد مادرم لواشک آلو واسم درست میکرد, منم همیشه یه گوشه وایمیستادم و نگاه می کردم... سخت ترین مرحله ، مرحله ی خشک شدن لواشک بود...
لواشک رو می ریختیم تو سینی و می ذاشتیم رو بالکن، زیر آفتاب تا خشک بشه ... خیلی انتظار سختی بود، همش وسوسه می شدم ناخنک بزنم ولی چاره ای نبود بعضی وقتا برای خواسته ی دلت باید صبر کنی... صبر کردم تا اینکه بالاخره لواشک آماده شد و یه تیکه کوچیکش رو گذاشتم گوشه ی لپم تا آب بشه...
لواشک اون سال بی نهایت خوشمزه شده بود... نمیدونم برای آلو قرمز های گوشتی و خوشطعمش بود یا نمک و گلپرش اندازه بود، هرچیبود انقدر فوق العاده بود که دلم نمی خواست تموم بشه...برای همین برعکس همیشه حیفم میومد لواشک بخورم ، می ترسیدم زود تموم بشه ...
تا اینکه یه روز واسمون مهمون اومد، تو اون شلوغی تا به خودم اومدم دیدم بچه های مهمونمون رفتن سراغ لواشکای من...لواشکی که خودم حیفم میومد بخورم حالا گوشه ی لپ اونا بود و صدای ملچ ملوچشون تو گوشم می پیچید... هیچی از اون لواشکا باقی نموند ،
دیگه فصل آلو قرمز هم گذشته بود و آلویی نبود که بشه باهاش لواشک درست کرد...من لواشک خیلی دوست داشتم ولی سهمم از این دوست داشتن دیدنش گوشه ی لپ یکی دیگه بود...
تو زندگی وقتی دلت چیزی رو می خواد نباید دست دست کنی باید از دوست داشتنت لذت ببری چون درست وقتی که حواست نیست کسی میره سراغش و همه ی سهم تو میشه تماشا کردن و حسرت خوردن...
🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
✨﷽✨
✅حکایتی از ملانصرالدین!
✍می گویند ملانصرالدین از همسایه اش دیگی را قرض گرفت. چند روز بعد دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد. وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد.
چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوش خیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد، به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود.
تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد. همسایه به در خانه ملا رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد. همسایه گفت مگر دیگ هم می میرد؟ چرا مزخرف میگی! و جواب شنید :چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمی زاید. دیگی که می زاید حتما مردن هم دارد!
💥این حکایت اغلب ما مردم است هرجا که به نفع ما باشد، عجیب ترین دروغها و داستانها را باور میکنیم اما کوچکترین ضرر را بر نخواهیم تابید.
🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
🌱هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید
🔹امام حسین(ع): خوش اخلاقى عبادت است.
#صبح_نو
امروز سهشنبه
۱۶ آبان ماه
۲۲ ربیعالثانی ۱۴۴۵
۷ نوامبر ۲۰۲۳
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
جوهر شخصیت شما سطح عزت نفس شماست.
عزت نفس شما نشان میدهد که تا چه اندازه برای خود ارزش قائل میشوید، خود را چه اندازه موفق ارزیابی میکنید.
عزت نفس منبع نیروی شخصیت شماست که میزان انرژی، اشتیاق، انگیزه و الهام شما را مشخص میسازد.
هر چه خودتان را بیشتر دوست بدارید و به خود احترام بیشتری بگذارید،
در هر کاری که انجام دهید موفقتر میشوید.
👤 #برايان_تريسی
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
#دانستنیها #نوجوان_خلاق
🔶نوجوونهای خوب کانال آیا میدونید کِشتی های وایکینگهای ماجراجو به چه شکل بودند؟
🔻«وایکینگها» جنگنجویان اِسکاندیناویایی بودند که از قرن نهم تا یازدهم میلادی با حمله به سواحل اروپا این سرزمینها را غارت میکردند.
در آغاز قرن نهم میلادی، وایکینگها بهترین
کشتی سازان و دریا نوردان جهان بودند.
کشتیهای جنگی وایکینگها، بسیار بزرگ بودند طول این کشتی ها به ۲۱ متر و پهنایشان به ۶ متر میرسید و دماغۀ کشتی هم با مجسمه یک اژدها تزیین میشد.هر کشتی جنگی وایکینگ ۹۰ ملوان و ۳۰ پاروزن داشت.
سراسر کشتی و بادبان آن دارای رنگهایی شاد و گوناگون بود. وایکینگها در هر دو طرف کشتی، ردیفی از سپرهای رنگارنگ می آویختند و بدنه آن را با کندهکاریهای زیبا می آراستند....
#نوجوان_خلاق
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
گاهى، وقتى همه چیز داره از هم میپاشه، درواقع داره سرجاى درستش قرار میگیره!
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
گاهی یک نگاه آنقدر مهربان است که
چشم هرگز رهایش نمیکند
گاهی یک رفاقت آنقدر ماندگار است که
زمان حریفش نمیشود
وگاهی یک نفر آنقدر عزیز است که
قلب رهایش نمیکند ...
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
🌱هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید
🔹امام سجاد(ع): اگر همه آنها كه بين مشرق و مغرب هستند، بميرند، تا وقتى قرآن با من باشد، احساس تنهایی نمىكنم.
#صبح_نو
امروز چهارشنبه
۱۷ آبان ماه
۲۳ ربیعالثانی ۱۴۴۵
۸ نوامبر ۲۰۲۳
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
اگر در من هنوز آلایشی از مار میبینی
کمک کن تا از این پیروزتر باشم در اغوایت
کمک کن مثل ابلیسی که آتشوار میتازد
شبیخون آورم یک روز یا یک شب به پروایت
کمک کن تا به دستی سیب و دستی خوشهی گندم
رسیدن را و چیدن را بیاموزم به حوایت
مرا آن نیمه ی دیگر بدان آن روح سرگردان
که کامل میشود با نیمه ی خود روح تنهایت
👤 #حسین_منزوی
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
شخصیت یعنی اینکه در مقابل آدمای احمق کلی حرف واسه گفتن داشته باشی
ولی سکوت کنی ...
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
یا رب دل ما را
تو به رحمت جان ده
درد همه را به صابری جان ده
این بنده نداند که چه می باید خواست
داننده تویی هر آنچه خواهی ده....
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
(من که از اول گفته بودم!)
🔶مأمون خلیفهٔ باهوش و با تدبیر عباسی، پس از آنکه برادرش محمد امین را شکست داد و از بین برد و تمام منطقه وسیع خلافت آن روز تحت سیطره و نفوذش واقع شد، هنوز در مَرو، که جزء خراسان آن روز بود، به سر میبُرد، که نامه ای به امام رضا(علیه الصلاة و السلام) در مدینه نوشت و آن حضرت را به مرو احضار کرد.
حضرت رضا عذرهایی آوردند و به دلایلی از رفتن به مَرو معذرت خواستند. ولى مأمون دست بردار نبود.
نامه هایی پشت سر یکدیگر نوشت، تا آنجا که بر امام روشن شد که خلیفه دست بردار نیست.
🔻امام رضا(ع) از مدینه حرکت کردند و به مرو آمدند. مأمون پیشنهاد کرد که بیا و امر خلافت را به عهده بگیر. امام رضا(ع) که ضمیر مأمون را از اول خوانده بودند و می دانستند که این مطلب، صد درصد جنبه سیاسی دارد، به هیچ نحو زیر بار این پیشنهاد نرفتند.
مدت دو ماه این جریان ادامه پیدا کرد، از یک طرف اصرار و از طرف دیگر امتناع و انکار، آخر الامر مأمون که دید این پیشنهاد پذیرفته نمی شود، موضوع ولایت عهد را پیشنهاد کرد.
این پیشنهاد را امام(ع) با این شرط قبول کردند که صرفا جنبه تشریفاتی داشته باشد و امام مسؤولیت هیچکاری را به عهده نگیرد و در هیچ کاری دخالت نکند. مأمون همپذیرفت.
مأمون از مردم بر این امر بیعت گرفت. به شهرها بخشنامه کرد و دستور داد که به نام امام رضا (ع) سکه زدند و در منابر به نام امام خطبه خواندند.
🔻روزها گذشت....تا اینکه روز عید قربان فرا رسید، مأمون فرستاد پیش امام و خواهش کرد که در این عید شما بروید و نماز عید را با مردم بخوانید تا برای مردم اطمینان بیشتری در این کار پیدا شود.
امام پیغام دادند که: "پیمان ما بر این بوده که در هیچ کار رسمی دخالت نکنم، بنابراین از این کار معذرت میخواهم."
مأمون جواب فرستاد که مصلحت در این است که شما بروید تا موضوع ولایت عهد کاملا تثبیت شود. آن قدر اصرار و تأکید کرد که آخرالامر امام فرمود: «مرا معاف بداری بهتر است و اگر حتما باید بروم من همان طور این فریضه را ادا خواهم کرد که رسول خدا(ص) و علی بن ابی طالب(ع) ادا میکرده اند.»
مأمون گفت: "اختیار با خود توست، هر طور که میخواهی عمل کن"
🔻بامداد روز عید، سران سپاه و طبقات اعیان و اشراف و سایر مردم، طِبق معمول و عادتی که در زمان خلفا پیدا کرده بودند لباسهای فاخر پوشیدند و خود را آراسته بر اسبهای زین و یراق کرده پشت در خانه امام(ع)، برای شرکت در نماز عید حاضر شدند.
سایر مردم نیز در کوچه ها و معابر، خود را آماده کردند و منتظر موکب با جلالت مقام ولایت عهد بودند که در رکابش حرکت کرده و به مصلی بروند.
حتی عده زیادی مرد و زن در پشت بامها آمده بودند تا عظمت و شوکت موکب امام را از نزدیک مشاهده کنند و همه منتظر بودند که چه زمانی درِ خانه امام(ع) باز و موکب همایونی ظاهر می شود.
🔻از طرف دیگر حضرت رضا(علیه السلام) همان طور که قبلا از مأمون پیمان گرفته بودند با این شرط حاضر شده بودند در نماز عید شرکت کنند که آن طور مراسم را اجرا کنند که رسول خدا (صلى الله عليه واله وسلم) و علی مرتضی(علیه الصلاة و السلام) اجرا میکردند، نه آن طور که بعدها خلفا عمل کردند.
به همین خاطر، اول صبح غسل کرده و دستار سپیدی بر سر بستند، یک سرِ دستار را جلو سینه انداختند و یک سر دیگر را میان دو شانهشان، پاها را برهنه کردند، دامن جامه را بالا زدند، و به دوستان و نزدیکان خود گفتند شما هم اینطور بکنید...
ادامه....👇👇👇
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
.......ادامه👇👇👇
عصایی در دست گرفتند که سر آهنین داشت به اتفاق دوستان و نزدیکانشان از خانه بیرون آمدند و طبق سنت اسلامی در این روز، با صدای بلند گفتند: «الله اکبر، الله اکبر»
جمعیت با او به گفتن این ذکر هم آواز شدند و چنان جمعیت با شور و هیجان هماهنگ تکبیر میگفتند که گویی از زمین و آسمان و در و دیوار این جمله به گوش می رسید.
لحظهای جلوی در خانه توقف کردند و این ذکر را با صدای بلند گفتند:
«الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر على ما هَدانا، الله اكبر على ما رَزَقنا من بهيمة الأنعام، الحمد لله على ما أبلانا»
تمام مردم با صدای بلند هماهنگ یکدیگر این جمله را تکرار میکردند در حالی که همه به شدت میگریستند و اشک میریختند و احساساتشان به شدت تهییج شده بود.
🔻سران و افسران رسمی، که با لباس آمده بر اسبها سوار بودند و چکمه به پا داشتند، خیال میکردند مقام ولایت عهد با تشریفات سلطنتی و لباسهای فاخر و سوار بر اسب بیرون خواهد آمد. همینکه امام را در آن وضع ساده و پیاده و همراه با توجه به خدا دیدند، آنچنان تحت تأثیر قرار گرفتند که اشک ریزان صدا را به تکبیر بلند کردند و با شتاب خود را از مرکبها به زیر افکندند و بی درنگ چکمه ها را از پا درآوردند...
هر کسی که چاقویی می یافت تا بند چکمه ها را پاره کند و برای بازکردن آن معطل نشود
خود را از دیگران خوشبخت تر می دانست.
🔻طولی نکشید که شهر مرو پر از ضجه و گریه شد، یکپارچه احساسات و هیجان و شور و نوا شد.امام رضا(علیه السلام) بعد از هر ده گام که بر می داشتند، می ایستادند و چهار بار تکبیر میگفتند و جمعیت با صدای بلند و با گریه و هیجان او را مشایعت میکردند.
جلوه و شکوه معنا و حقیقت، چنان احساسات مردم را برانگیخته بود که جلوه ها و شکوههای مظاهر مادی که مردم انتظار آن را میکشیدند از خاطرها محو شد.
صفوف جمعیت با حرارت و شور به طرف مصلی حرکت میکرد.
🔻خبر به مأمون رسید. نزدیکانش به او گفتند که اگر چند دقیقه دیگر این وضع ادامه پیدا کند و علی بن موسی به مصلی برسد، خطر انقلاب وجود دارد.
مأمون بر خود لرزید. فورا فرستاد پیش حضرت و تقاضا کرد که برگردید زیرا ممکن است ناراحت شویدید و در شلوغی و ازدحام جمعیت صدمه ببینید. امام کفش و جامۀ خود را خواستند و پوشیدند و مراجعت کردند و فرمودند: "من که اول گفتم از این کار معذورم بدارید!!"
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
✨﷽✨
✅سه دام شیطان
شیطان، موسی را ملاقات کرد و به حضرت عرضه داشت: ای موسی! تویی آن انسانی که خداوند مهربان تو را به رسالت برگزیده و بی واسطه با تو سخن می گوید، روی این حساب از آبروی فوق العاده ای برخورداری، من یکی از مخلوقات خدایم و گناهی را مرتکب شدم و علاقه دارم از آن گناه به درگاه حضرت حق توبه کنم!! به پیشگاه محبوب عالمیان واسطه شو تا توبه ام را بپذیرد. موسی بزرگوار قبول کرد، از خداوند مهربان درخواست کرد: الهی! توبه اش را بپذیر. خطاب رسید: موسی! خواسته ات را قبول کردم، به شیطان امر کن به قبر آدم سجده کند، چرا که توبه از گناه، جبران عمل فوت شده است.
موسی، ابلیس را دید و پیشنهاد مقصود خلقت را به او گفت. سخت عصبانی و خشمگین شد و با تکبر گفت: ای موسی! من به زنده او سجده نکردم، توقّع داری به مرده او سجده کنم!!
سپس گفت: ای موسی! به خاطر این که به درگاه حق جهت توبه من شفاعت کردی بر من حق دار شدی، به تو بگویم که در سه وقت مواظب ضربه من باش که هرکس در این سه موضع، مواظب من باشد از هلاکت مصون می ماند.
1. به هنگام خشم و غضب، مواظب فعالیت من باش که روحم در قلب تو و چشمم در چشم تو است و همانند خون در تمام وجودت می چرخم، تا به وسیله تیشه خشم، ریشه ات را برکنم.
2. به وقت قرار گرفتن در میدان جهاد، متوجّه باش که در آن وقت من مجاهد فی سبیل اللّه را به یاد فرزندان و زن و اهلش انداخته، تا جایی که رویش را از جهاد فی اللّه برگردانم!
3. بترس از این که با زن #نامحرم خلوت کنی که من در آنجا واسطه نزدیک کردن هر دو به هم هستم!
در این داستان عجیب، شیطان به سه برنامه خطرناک اشاره دارد: شهوت، غضب و حرص. در هر صورت باید گفت: بدون شک، فرار انسان از جهاد، ریشه ای جز حرص به دنیا ندارد و امتناع ابلیس از سجده به آدم منشأی غیر حسد نمی تواند داشته باشد و این حسد، درب بسیار بزرگی است که شیطان با ورودش، قدرت تسخیر قلب را پیدا می کند.
📚اثر استاد حسین انصاریان.
🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
✨﷽✨
✨🔷بـــهلول و کمک به فـقــرا 🔷✨
✍روزی هارون الرشید به سربازانش دستور داد تا بهلول دیوانه را به نزد او بیاورند. سربازان پس از ساعتی گشت زدن در شهر بهلول دیوانه را در حال بازی با کودکان یافتند. و او را به نزد هارون الرشید بردند
هارون الرشید با روی باز از بهلول استقبال کرد و گفت مبلغی پول به بهلول بدهند. که بین فقرا و نیازمندان تقسیم کند و از آنها بخواهد برای سلامتی و طول عمر هارون الرشید دعا کنند. بهلول وجه را از خزانه هارون الرشید گرفت و لحظه ای بعد دوباره به نزد خلیفه هارون الرشید رسید. هارون الرشید با تعجب به بهلول نگاه کرد و گفت ای دیوانه چرا هنوز اینجایی ! چرا برای تقسیم کردن پول به میان فقرا نرفته ای ؟
بهلول ( عاقل ترین دیوانه ) گفت : هر چه فکر کردم از خلیفه محتاج تر و فقیرتر در این دیار نیافتم. چرا که می بینم ماموران تو به ضرب تازیانه از مردم باج و خراج می گیرند و در خزانه ی تو می ریزند. از این جهت دیدم که نیاز تو از همه بیشتر است لذا وجه را آورده ام تا به خودت بازگرداندم
🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
🌱هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید
🔹امام باقر(ع): خود را در دنیا چنان منزل ده که گویی ساعتی در آن منزل داری وسپس از آن کوچ میکنی.
#صبح_نو
امروز پنجشنبه
۱۸ آبان ماه
۲۴ ربیعالثانی ۱۴۴۵
۹ نوامبر ۲۰۲۳
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
ناتوانم،
و جایِ آرمیدنم نیست
فضا از هرگونه حضوری خالیست
تو نیستی
من نیستم
چرخشی از پوچی.
👤 #خوزه_آنخل_بالنته
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
«نوزادانی که هنوز زبانی برای صحبت کردن به ایشان آموخته نشده، تنها نسل زمیناند، نسلِ انسان.
همهٔ چیزهای دیگر تظاهر است، آنچه تمدن میخوانیم یا آنچه کینه، ترس و هوس قدرت میشماریماش.»
👤 #ویلیام_سارویان
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
شخصیت یعنی نحوه برخورد تو با کسی که نمیتونه برای تو کاری انجام بده ...
👤 #گوته
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak