eitaa logo
داستانک
1.7هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
80 ویدیو
4 فایل
داستان های کوتاه حکمت ها حکایات و سخنان گوهربار از بزرگان و نویسندگان اینستاگرام instagram.com/allah_almighty_photo
مشاهده در ایتا
دانلود
(شتر لنگ) 🐪روزی روزگاری در یک بیابان، شتری زندگی میکرد که با شترهای دیگر فرق داشت. فرق او این بود که لنگ لنگان راه میرفت. یک روز دید که توی صحرا جنب و جوشی به پا شده. شتر لنگ پرسید: "چه خبر است؟" یکی از شترها گفت: "قرار است مسابقه دو برگزار شود." شتر لنگ اصلاً فکر نکرد که نمی تواند در مسابقه شرکت کند. برای همین رفت تا اسمش را برای مسابقه بنویسد. 🐪دوستان شتر لنگ وقتی دیدند که او هم می خواهد در مسابقه شرکت کند، خیلی تعجب کردند. شتر لنگ که تعجب آنها را دید گفت: "چه اشکالی دارد؟ چرا این طوری به من نگاه میکنید؟" مطمئن باشید من دونده ای چابک و قوی هستم و مسابقه را میبرم. 🐪 دوستان شتر می ترسیدند در مسابقه به او آسیبی برسد. بالاخره روز مسابقه فرا رسید، همه شرکت کننده ها سر جای خود قرار گرفتند؛ اما همین که چشمشان به شتر لنگ افتاد، او را مسخره کردند. ولی شتر لنگ با خونسردی و با لبخند در جواب آنها گفت: "پایان مسابقه معلوم میشود که چه کسی از همه بهتر است، عجله نکنید!" 🐪سه دو یک را که گفتند، همه شترها مثل برق شروع به دویدن کردند. شتر لنگ آخر همه لنگ لنگان دوید. شترها باید از یک تپه بالا می رفتند و برمیگشتند. مسیر مسابقه خیلی طولانی بود، همه شترها خسته شده بودند. شترهای جوان تر با سرعت زیاد از تپه بالا رفتند؛ اما آنها هم خسته شدند. بعضی از شترها هم از شدت خستگی روی زمین افتادند. اما شتر لنگ، آرام آرام به راه خود ادامه داد. 🐪 شتر لنگ به هر زحمتی که بود خود را به بالای تپه رساند و وقتی از شیب تپه سرازیر شد تازه شترهای خسته ای که مشغول استراحت کردن بودند متوجه او شدند و تلاش کردند تا به او برسند ولی توانی در خود نمی دیدند. برای همین در ناباوری دیدند که شتر لنگ زودتر از همه به خط پایان رسید و برنده شد!!😳👏 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
جهان سوم جایی‌ست که مردمش به فکر آمدن یک روز خوب هستند ؛ نه آوردنش ...! 👤 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
انسان خوبی باش اما وقتت را برای اثباتش به دیگران تلف نکن ... 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از ظلمت خود رهاییم ده با نور خود آشناییم ده ... 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 🌙سفارش دسته گل 🌙 مردی در راه برگشت به خانه، جلوی یک گل‌فروشی توقف کرد تا برای مادرش که در شهری دورتر زندگی می‌کرد یک دسته گل سفارش دهد تا ارسال کنند. وقتی داشت از ماشین پیاده می‌شد متوجه شد که دختر کوچکی گوشه‌ای ایستاده و در حال گریه کردن است. مرد از دختر پرسید که چرا گریه می‌کند و دختر جواب داد: «من میخواهم یک شاخه گل رز برای مادرم بخرم. اما پولم کافی نیست.» مرد لبخندی زد و گفت: «با من بیا تو گل‌فروشی. من برای تو یک شاخه گل رز می‌خرم.» مرد برای دختر کوچولو یک شاخه گل رز خرید و دسته گل برای مادرش را هم سفارش داد. وقتی با دختر از گل‌فروشی بیرون آمدند مرد به دختر گفت می‌تواند دختر را به خانه‌اش برساند. دختر گفت: «ممنون، لطفاً مرا پیش مادرم ببرید.» دختر مرد را به یک گورستان هدایت کرد و در آنجا شاخه گل رز را روی یک قبر تازه پر شده قرار داد. مرد از دختر خداحافظی کرد و به گل‌فروشی برگشت، سفارش را لغو کرد و همان جا یک دسته گل انتخاب کرد و سوار بر ماشین رفت برای دیدن مادرش. زندگی کوتاه است. تا جایی که می‌توانیم برای کسانی که شما را دوست دارند وقت بگذارید و به آنان عشق بورزید. قبل از اینکه دیر شود از هر لحظه آن استفاده کنید. هیچ چیزی مهم‌تر از خانواده نیست. 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
📚"مواظب خودت باش" معنی این جمله این نیست که از خودت مواظبت کن! معنیش این است که هیچکس به اندازه خودت نمیتونه بهت صدمه بزنه! تحقیقات نشان داده که بیشترین عامل بیماری ها، سختی ها، مشکلات و ناکامی های انسان ها خود آنها هستند... اگر دوست دارید بعد از سالها زندگی زمانی که برمی‌گردید و به منظره گذشته خود نگاه میکنید، تصویری زیبا و خاطراتی پر از خرسندی ببینید اینها را به هم پیوند بزنید: تصمیم را با تحقیق هوس را با عقل عصبانیت را با صبر انتقام را با فراموشی عبادت را با بی توقعی خدمت به خلق را با گمنامی و در آخر قلبت را با خدا پیوند بزن. مواظب خودت باش. خیلی خیلی مواظب خودت باش ... 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
🌱هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید 🔹امام باقر(ع): همانا خداوند انسان با حیا و بردبار را دوست دارد. امروز دوشنبه ۱۳ آذر ماه ۲۰ جمادی‌الاول۱۴۴۵ ۴ دسامبر ۲۰۲۳ 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
مغرور نیستم فقط دنیا بهم ثابت کرد توجه زیاد بی توجهی میاره یه وقتایی باید بد باشی تا بعضی ها بدونن خوب بودن وظیفه نیست .... 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
امام صادق علیه‌السلام :  لا تَشهَدَنَّ بشهادَةٍ‌حتّی تَعرِفَها کما تَعرِفُ کَفَّکَ .  نباید شهادتی بدهی، مگر آنگاه که آن را مانند کف دستت بشناسی ... 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
آرامش يعني ... ميان صدها مشكل.... خيالت نباشد لبخند بزني چون ميداني خدايي داري كه هوايت را دارد ... كه با بودنش همه چيز حل ميشود... 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
(سیاره سرد) 🌍 هزاران مایل دور از زمین، آنطرف دنیا، سیاره‌ی کوچکی بنام "فلیپتون" قرار داشت. این سیاره خیلی تاریک و سرد بود. بخاطر اینکه خیلی از خورشید دور بود و یک سیاره بزرگ هم جلوی نور خورشید را گرفته بود در این سیاره موجودات عجیب سبز رنگی زندگی میکردند.😰 🪐 آنها برای اینکه بتوانند اطراف خود را ببینند از چراغ قوه استفاده می کردند. یک روز اتفاق عجیبی افتاد! یکی از این موجودات عجیب که اسمش "نیلا" بود باطری چراغ قوه اش را برعکس درون چراغ قوه گذاشت. ناگهان نور خیره کننده‌ای تابید و به آسمان رفت و از کنار خورشید گذشت و به سیاره‌ی زمین برخورد کرد.🌍 🌏 آن نور در روی سیاره‌ی زمین به یک پسر به نام "بیلی" و سگش برخورد کرد. نیلا بلافاصله چراغ قوه اش را خاموش کرد ولی آن دو موجود زمینی، بوسیله نور به بالا یعنی سیاره ی فلیپتون کشیده شدند. آنها در فضا به پرواز در آمدند و روی سیاره‌ی فلیپتون فرود آمدند. 🌎 بیلی سلام گفت و نیلا هم دستش را تکان داد. بیلی گفت: "وای اینجا همه چیز از بستنی درست شده شده است." سگ بیلی هم پاهایش را که به بستنی آغشته شده بود، لیس می زد. نیلا با ناراحتی گفت: "ولی هیچ کس اینجا بستنی نمی خورد چون هوا خیلی سرد است." 🌝 نیلا خیلی غمگین به نظر می رسید. او پرسید: "آیا شما می‌توانید به ما کمک کنید؟ آخه ما به نور خورشید احتیاج داریم تا گیاهان در سیاره ما رشد کنند" بیلی گفت: "من یک فکری دارم. آیا میتوانی ما را به خانه‌مان برگردانی؟" نیلا گفت: "یک دقیقه صبر کن." سپس او باطریهای چراغش را بر عکس قرار داد زووووووووووم. ✨ بیلی و سگش به کره زمین برگشتند. بیلی به اتاق رفت و آینه را برداشت. او به حیاط آمد و آینه را طوری قرار داد که اشعه خورشید که به آینه می خورد اشعه هایش به سیاره فلیپتون برگردد. ☀️ با این فکر بیلی، سیاره فلیپتون دیگر سرد نبود. هر روز سگ بیلی آینه را در زیر نور خورشید قرار می داد تا نور و گرمای کافی به سیاره کوچک برسد. حالا دیگر نیلا و دوستانش می توانستند در زیر نور خورشید از خوردن بستنی لذت ببرند. 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak