eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
71هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🐎نعل اسب رو نماد خوش شانسی؟!!! استادرائفی پور: یه سوال مگه امام حسین (ع) در گودال به شهادت نرسیدن،پس باید محل دفن حضرت هم همون گودال باشه.اونایی که رفتن کربلا میدونن بین محل گودال و ضریح مطهرفاصله هست.چرا؟ تو کربلا یه عده اومدن گفتند نه،براین پیکر باید اسب تاخته شه. این "باید"رو کی تعیین کرده بود؟(نقش یهود در حادثه کربلا) تو گودال نمیشد اسب تاخت.پیکر مطهر رو از گودال بیرون کشیدند بردند یه محل صاف و هموار و ده اسب که بهشون نعل زده بودندبراین پیکر تاختند... واین چهل نعل اسب به عنوان تبرک از پای اسبهاجدا میشه. بعدها که در دوره قاعونی بغدادمیشه مرکز یهودیان، نواده های همین اشقیا این نعل اسبها رو با افتخار درخونه هاشون میزدند که ما از هموناییم اینا بعدها کوچ کردند به شبه جزیره ایبری در اسپانیا و همین سنت رو هم باخودشون بردندو نعل اسب رو کردند نمادخوش شانسی... حالا یه عده از مردم خودمونم نا اگاهانه نعل اسب رو به عنوان نماد خوش شانسی استفاده میکنند 🔹ایت الله جوادی آملی تبرک جستن به نعل اسب از موهومات بعد از حادثه کربلاست.به این جهت که این اسبها نعوذ بالله بر آدمهای خارج از دین تاختند پس با ارزش میباشند.چنانچه برخی فرق اسلامی دهه اول ماه محرم را جشن میگیرند و متاسفانه فرهنگ ناشایست نعل اسب به میان مردم ما هم رواج یافته. ابو ریحان بیرونی: ستم هایی که بر حسین بن علی کردنددر هیچ ملتی با بدترین افراد نکردند. او را با شمشیر ونیزه و سنگ باران از پای در اوردند سپس اسب بر بدنش تاختند... بعضی از این اسبها به مصر رسید.بعضی مردم این نعل اسبها را کندند و برای تبرک بر در خانه های خود نصب کردندواین عمل در میان مردم مصر سنتی شد که بعد از ان هر کسی بالای در خانه خود نعل اسب نصب میکرد... در تاریخ آمده : یزید (علیه لعنه) در عصر عاشورا بعد از به شهادت رساندن امام حسین (ع)و یارانش دستور داد اسب ها ( که نعل تازه شده بودند) را بر بدن شهدای کربلا تازاندند . یزیدیان این روز را روز برکت و پیروزی نام نهادند که در زیارت عاشورا هم به آن اشاره می شود (...یوم تبرکت به بنوامیه و ....)و برای افتخار بر این پیروزی (قتل خاندان مطهر پیامبر )و رواج تفکر شیطانی خودنعل اسبهای خود را کندند و در سراسر شهر ها و کشورها گرداندند...شهر به شهر و کشور به کشور به نشانه ی پیروزی . در شامات در عراق در قسطنطنیه در روم در ایران و در سراسر جهان مدرن 1400 سال قبل... و این شد سبب آنکه در سرتاسر جهان از 1400 سال پیش تاکنون نعل اسب را نشانه ی برکت و شانس و پیروزی می دانند اين خرافه به اروپا هم رسيد شايد این اعتقاد از اسپانیا به اروپا رسیده (اندلس قدیم)به اندلسی ها هم از امویان این اعتقادرسیدهامویان به عنوان تبرک نعل اسب نگه میداشتن اما اروپایی ها چون معنی تبرک رونمی دونستن میگفتن شانس میاره حالا امویان این اعتقادو از کجا آورده بودن ؟ تو عاشورا بعداین که 10 تا اسب روی پیکر امام حسین (ع) تاختتند 40 تا نعل اسب ها رو به عنوان تبرک در آوردن و بین خودشون تقسیم کردند این نعل ها رو از خونه هاشون آویزون می کردنو بعد از مدتی به عنوان یک شی با ارزش به هم می فروختند ، تا اینکه تقلبی این نعلها هم اومد و کم کم آویزون بودن یه نعل تو خونه ها یه رسم شد.. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌•✾📚 @Dastan 📚✾•
مرد ناشنوایی خواست به احوالپرسی بیماری برود. پیش خودش فکر کرد که نباید به دیگران درباره ناشنوایی اش چیزی بگوید و برای آن که بیمار هم نفهمد او صدایی را نمی شنود باید از پیش پرسش های خود را طراحی کند و جواب های بیمار را حدس بزند. پس در ذهنش گفتگویی بین خودش و بیمار را اینگونه تجسم کرد. گفت«من از او می پرسم، حالت چه طور است؟ و او هم خدا را شکر می کند و می گوید بهتر است. من هم شکر خدا می کنم و می پرسم برای بهتر شدن چه خورده ای؟ او لابد غذا یا دارویی را نام می برد. آنوقت من می گویم نوش جانت باشد بعد می پرسم پزشکت کیست؟ او هم نام حکیمی را می آورد و من می گویم قدمش مبارک است و همه بیماران را شفا می دهد و ما هم او را به عنوان طبیبی توانا می شناسیم.» مرد ناشنوا با همین فکر و خیال ها به عیادت همسایه اش رفت و همین که رسید، پرسید: حالت چه طور است؟ اما همسایه بر خلاف تصور او گفت: دارم از درد می میرم. ناشنوا خدا را شکر کرد. ناشنوا پرسید: چه می خوری؟ بیمار پاسخ داد: زهر ! زهر کشنده ! ناشنوا گفت: نوش جانت باشد، راستی طبیبت کیست؟ بیمار گفت: عزرائیل ! ناشنوا گفت: طبیب بسیار توانایی است و قدمش مبارک باشد. بعد از این گفتگو ناشنوا برخاست که برود اما بیمار بد حال شده بود و فریاد می زد و می گفت: این مرد دشمن من است و از آنجایی که مردحرفهای همسایه اش نمی شنید، پیش خودش از این عیادت و گفتگوی خشنود بود . منبع :مثنوی معنوی •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سعادت اَلْخَیْرُ كُلُّهُ صِیانَةُ الانْسانِ نَفْسَهُ. تمام سعادت و خوشبختی، حفظ (و كنترل اعضا و جوارح خود از هرگونه بدی) از سوی خویش است. ‏تحف العقول: ص ۲۰۱، بحارالا نوار: ج ۷۵، ص ۱۳۶، ح ۳. •✾📚 @Dastan 📚✾•
بهشتیان چگونه جهنمیان را مسخره می کنند در آن روز اهل بهشت به جهنم نگاه می کنند و می بینند کسانی که در دنیا آنان را مسخره می کردند و می خندیدند الآن در جهنم معذبند، به آنان می گویند: ببینید ما چقدر در ناز و نعمت غرق هستیم، بیایید به طرف ما. اهل جهنم، نگاه می کنند و می بینند درهای بهشت باز است خودشان را به هر وسیله ای شده تا نزدیکی خروجی درهای بهشت می رسانند اما می بینند درهای بهشت بسته است . و این عمل چندین بار تکرار می شود در این هنگام ملائکه غلاظ و شداد به سر آنان می کوبند و وسط جهنم پرتاب می کنند و اهل بهشت شروع می کنند به خندیدن، طوری که از شدت خنده به پشت می افتند. 📚بحار؛ کفایة الموحدین، مبحث جهنم ‎‎‌‌‎‎‌‌ •✾📚 @Dastan 📚✾•
⭐️ ⚫️ حکایت بسیار شیرین و زیبا از وساطت " سلام الله علیه " برای آزاد شدن یک از دست صیاد ▪️جابر جعفى از إمام باقر عليه السّلام روايت مى كند كه فرمود ؛ پدرم با عدّه اى نشسته بود كه ناگاه آهويى از صحرا آمد و مقابل ايشان ايستاد ، همهمه كرده و دستهايش را به زمين مى كوبيد . بعضى از أصحاب عرض كردند يابن رسول الله اين آهو چه مى گويد؟ گويا شما را مى شناسد . حضرت فرمود او مى گويد يكى از پسران يزيد از يزيد بچّه آهويى طلب كرده است و او نيز به شكارچى‌ها دستور داده تا يكى را شكار كنند ، و ديروز آنها بچه مرا گرفته اند در حالى كه به او شير نداده بودم . مى خواهم كه بچّه‌ام را برگردانند تا به او شير بدهم و سپس به آنها بدهم. إمام عليه السّلام شخصى را به دنبال شكارچى فرستاد و او آمد . حضرت فرمود اين آهو مى گويد كه تو بچّه اش را گرفته ای و او را شير نداده است و از من میخواهد كه از تو بخواهم تا بچّه اش را به او برگردانى . شكارچى گفت يا ابن رسول الله من جرأت اين كار را ندارم . حضرت فرمود پس بچّه آهو را بده تا به او شير دهد و برگرداند . شكارچى پذيرفت و بچه آهو را آورد . وقتى كه آهو بچّه اش را ديد همهمه اى كرد و اشك از چشمانش سرازير گرديد . حضرت فرمود اى شكارچى ، بخاطر من بچه اش را به او ببخش . شكارچى هم قبول كرد . آهو با بچّه اش مى رفت و مى گفت گواهى مى دهم كه شما از خاندان رحمت هستيد و بنى أميّه از خاندان لعنت. 📚 بحار الأنوار ۴۶ / ۳۰ . 🔻صَلّی الله عَلی الطّفلِ الرّضیعِ المَذْبُوح من الأذن إلی الأذن ..... •✾📚 @Dastan 📚✾•
روزی مردی قصد سفر کرد. پس خواست پولش را به شخص امانت داری بدهد، به نزد قاضی شهر رفت و به او گفت: به مسافرت می روم، می خواهم پولم را نزد تو به امانت بگذارم و پس از برگشت از تو پس بگیرم. قاضی گفت: اشکالی ندارد، پولت را در آن صندوق بگذار. پس مرد همین کار را کرد. وقتی از سفر برگشت، نزد قاضی رفت و امانت را از وی خواست. قاضی به او گفت: من تو را نمی شناسم.! مرد شاکی شد و به پیش حاکم شهر رفت و قضیه را برای او شرح داد. حاکم گفت: فردا قاضی نزد من خواهد آمد و وقتی که در حال صحبت هستیم تو "وارد شو" و امانتت را بگیر. روز بعد وقتی که قاضی نزد حاکم آمد، حاکم به او گفت: من در همین ماه به "حج" سفر خواهم کرد و می خواهم امور سرزمین را به تو بدهم چون من از تو چیزی جز امانتداری ندیده ام.! در این وقت صاحب امانت داخل شد و گفت: ای قاضی من نزد تو امانتی دارم. پولم را نزد تو گذاشته ام. قاضی گفت: این کلید صندوق است، برو خودت پولت را بردار. بعد از دو روز قاضی نزد حاکم رفت تا درباره ی آن موضوع با هم صحبت کنند. حاکم خندید و گفت: ای قاضی امانت آن مرد را از تو پس نگرفتیم مگر با وعده دادن کشور؛ حالا اگر کشور را به تو بسپارم با چه چیزی آن را از تو پس بگیریم؟! حاکم او را زندانی و از کار برکنار نمود و او را مجبور کرد تمام اموالی را که از مردم دزدیده به آنها پس دهد... وای به حال روزی که جای حاکم و قاضی عوض شود •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨ 🍂 صلوات سبب رفع عذاب قبر🍂 🌸✨صلوات سبب رفع عذاب قبر است، چنانچه زنی دختری داشت آن دختر وفات نمود و مادرش در خواب دید که به عذاب الیم و عقاب عظیم گرفتار است و با اندوه بسیار از خواب بیدار شد و زاری آغاز نمود چند روز به حال فرزندش اشک میبارید و مینالید تا این که بار دیگر آن دختر را در خواب دید. خوشحال و شادمان و در روضه فردوس خرامان اشک میریخت و به او گفت: ای دختر آن چه بود که من میدیدم و این چه صورت است که مشاهده میکنم؟ 🌸✨جواب داد: ای مادر! به جهت گناهان خود در عذاب بودم چنانچه دیدی و در این روز ها عزیزی به کنار قبر ما گذشت و چند نوبت صلوات فرستاد و ثواب آنها را به اهل گورستان بخشید و حق تعالی به برکت آن صلوات عذاب را از اهل گورستان برداشت. 🌸✨پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز فرمودند: بسیار بر من صلوات بفرستید. زیرا که صلوات فرستادن بر من نور است در قبور، و نور است در صراط، و نور است در بهشت. 📚 بحارالانوار، ج۹۴، روایت ۶۳ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌•✾📚 @Dastan 📚✾•
✅بخونید، با همین نکته خیلی از مشکلات روحی روانی ما قابل حله ✍امام علی(ع) : دنیا مانند ماری است که پوستی نرم دارد اما زهری کشنده. پس از آنچه در دنيا برايت جاذبه دارد، روى بگردان زيرا آنچه از آن تو را همراهى مى كند، اندك کفنی است. دغدغه هاى دنیا را از خود، دور كن؛ چرا كه به جدا شدن از آن و ناپايدارى حالاتش يقين دارى؛ آن گاه كه با دنيا بيشترين انس را دارى، بيشترين ترس و حذر را از آن داشته باش زيرا كه دنيادار، هر زمان كه در آن به خوشى و لذّتى اطمينان كرد، دنيا او را از آن خوشى به مشكلى كشاند، يا هرگاه انسى گرفت، اُنس او را تبديل به تنهايى و وحشت كرد. 📚سفینه البحار ۳:۱۲۷ • چیست دنیا، از خدا غافل شدن . .‌ . •✾📚 @Dastan 📚✾• ‎‎‌‌‎‎‌
🏴حزن و اشک بی پایان امام سجاد علیه السلام ✍هیچ غذایی نزد امام سجاد علیه السلام نمی‌آوردند مگر آنکه می‌گریست. یکی از خادمان به ایشان گفت می‌ترسم از فرط گریه جان شما بخطر بیافتد! فرمود: حزن و داغ مرا جز خدا کسی نمی‌فهمد. هروقت یاد فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) میافتم، بغض و گریه گلویم را می‌گیرد‌. روزی یکی از خادمانِ حضرت گفت: آیا برای گریه شما پایانی است؟ بیش از حد گریه می‌کنید! حضرت فرمود: وای بر تو. یعقوب نبی یکی از فرزندان خود (یوسف نبی) را از دست داد در حالی‌که فرزندش در قید حیات بود، اما یعقوب نبی آنقدر گریست تا نابینا شد. من چگونه آرام بگیرم در حالی پیش چشم من پدرم و برادرانم و عمویم و هفده نفر از بنی‌هاشم را کُشتند. 📚 مناقب ابن شهر آشوب، ۳/۳۰۳ •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨ 🔴 یکی از اصلی ترین عوامل فاجعه ی عاشورا ✍یکی از اصلی ترین عوامل فاجعه ی عاشورا، عدم همراهی مردم و مسلمان ها با حضرت امام حسین(ع) بود . به گونه ای که در قیام عاشورا، آن بزرگوار تنها با حدود 72 نفر از کل جامعه ی چند میلیونی جهان اسلام به جنگ با یزید رفته و به شهادت رسیدند. اما دنیای اسلام، بعد از تنها گذاشتن امام و مولای خود، دیگر رنگ راحتی و آرامش را ندید و گرفتار جنایات بی سابقه ی حاکمان پلید بنی امیه گردید تا جایی که : مردم مدینه در زمانی که باید از حسین(ع) تبعیت می کردند نافرمانی کردند. اما وقتی که سیدالشهدا(ع) شهید شد پشت سر عبدالله ابن حنظله قیام کردند ، ولی از یزید شکست خوردند و سه روز جان ، مال و ناموس مردم مدینه بر سپاه شام حلال شد. بسیار زنان و دخترانی که مورد تجاوز قرار گرفتند و صدها یا هزاران فرزند نامشروعِ این حادثه ، در تاریخ به اولاد الحرّه ‏مشهور شدند. همچنین لشكر خونخوار یزید به رهبری حصین ابن نمیر در بالاى كوه‏هاى مكه كه مشرف بر خانه ‏ها و مسجدالحرام بود، اجتماع كردند و با منجنيق، پيوسته سنگ و گلوله های آتشین بر مكه و مسجدالحرام افکندند تا آنكه كعبه معظّمه سوخت و بناى آن منهدم گشت و ديوارهاى آن فرو ريخت و ادامه ی این جنایتها با مرگ یزید متوقف شد. کوفیانی که حاضر نشدند از سیدالشهدا(ع) تبعیت کنند هم ، بعد از امام حسین(ع) سه قیام کردند که هر سه قیامشان به غیر از شکست چیزی نداشت: توابین ، یعنی همان مومنین وقت نشناس که حدودا 4000 نفر بودند؛ جز شکست و شهادتِ حدود 1000 نفرشان سودی نبردند. مردم کوفه، مختار را هم تنها گذاشتند و ٦٠٠٠ نفر از یاران مختار از مصعب ابن زبیر امان خواستند و مختار را تنها گذاشتند. مصعب دستور داد که همگی را گردن زده و آنها را به قتل رساندند. قیام سوم کوفیان هم که به رهبری زید فرزند امام سجاد بود با شکست مواجه شد. بعدها مردمی که به امام حسین(ع)تمکین نکردند، اسیر دست حجاج ابن یوسفی شدند؛ که طبق گفته تاریخ، بیش از 100هزار نفر از مسلمانان را گردن زد. و .... این است عاقبتِ مردمانی که ولیِ به حق خود را به وقت ، نشناخته و تبعیت نکنند. 🏴 دریابید امام زمانتان را ... •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨ 🌼اشتباهی داریم دنبال خوشبختی می‌گردیم از خدا پرسید: خوشبختی را کجا می‌توان یافت؟ خدا گفت: آن را در خواسته‌هایت جست‌وجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم. با خود فکر کرد که اگر خانه‌ای بزرگ داشتم، بی‌گمان خوشبخت بودم. خداوند به او داد. اگر پول فراوان داشتم، یقیناً خوشبخت‌ترین مردم بودم. خداوند به او داد. اگر… اگر… و اگر… اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود. از خدا پرسید: حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم. خداوند گفت: باز هم بخواه. گفت: چه بخواهم؟ هر آنچه را که هست، دارم. خدا گفت: بخواه که دوست بداری، بخواه که دیگران را کمک کنی، بخواه که هرچه را داری با مردم قسمت کنی. او دوست داشت و کمک کرد و در کمال تعجب دید لبخندی که بر لب‌ها می‌نشیند و نگاه‌های سرشار از سپاس، به او لذت می‌بخشد. رو به آسمان کرد و گفت: خدایا خوشبختی اینجاست؛ در نگاه و لبخند دیگران. •✾📚 @Dastan 📚✾•
جوان ثروتمندی نزد یک استادی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. استاد وی را به کنار پنجره برد و پرسید:" پشت پنجره چه می بینی؟ "جواب داد: "آدم‌هایي که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد." بعد آینه‌ي بزرگی به او نشان داد و باز پرسید:" دراین آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟" جواب داد: "خودم را می بینم." استاد گفت :" تو دیگر دیگران را نمی بینی! آینه و پنجره هردو از یک ماده‌ی اولیه ساخته شده‌اند، شیشه. اما در آینه لایه‌ ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته ودر آن چیزی جز شخص خودت را نمیبینی. این دو شی‌ شیشه‌ای رابا هم مقایسه کن.وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آن ها احساس محبت میکند. اما وقتی از نقره «یعنی ثروت» پوشیده میشود، تنها خودش را می بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش نقره‌ای را از جلو چشم‌هایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوست‌شان بداری." •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍امام صادق علیه السلام: حسین خون قلبش را در راه خدا بخشید تا بندگان را از جهالت و گمراهی نجات دهد. ‌ ‌📚فرازی از زیارت اربعین •✾📚 @Dastan 📚✾•
پیر مرشدی با سه شاگرد مکتب‌اش در حجره‌ای زندگی می‌کردند‌. یکی از شاگردان روزها در گرمای ظهر به پشت بام می‌رفت و زیر آفتاب می‌خوابید و شب هنگام که می‌شد به داخل حجره آمده و در داخل استراحت می‌کرد. شاگردان دیگر بر کار او خرده می‌گرفتند و می‌گفتند: تو چرا معکوس عمل می‌کنی، و به جای آن که روز را در حجره بخوابی، پشت بام می‌خوابی و شب را که در پشت بام می‌شود خوابید تو در اتاق می خوابی؟! شاگرد گفت: شما را توان درک کارهای من نیست، من مشغول ریاضت نفس خود و اصلاح آن هستم. شاگردان شکایت آن شاگرد به استاد کردند و از استاد خواستند تا او را نصیحت کند. استاد گفت: صبر کنید!!! روزی استاد که از بیرون به داخل حجره آمد شاگرد را نیافت. دوستان‌‌اش گفتند: طبق معمول در پشت بام خوابیده است. استاد گفت: به پشت بام بروید و با دقت بنگرید تا مطمئن شوید خواب‌اش برده است یا نه؟! شاگردان چون به پشت بام رفتند او را در خواب عمیق یافتند. منتظر شدند تا استاد، شاگرد را نصیحت کند ولی استاد سخنی از نصیحت او به میان نیاورد. در پاسخ شاگردان‌اش در علت سکوت خود گفت: کسی که در برابر آفتاب سوزان ظهر، در زیر نور آن می‌تواند بخوابد و خواب‌اش می‌برد، شک‌ نکنید سخنان مرا نوری نباشد که قوی‌تر از آن آفتاب، که او را بتواند از خواب غفلت و جهل‌اش بیدار •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨ ✍پیرمردی به نام مشهدی غفار، حدود صد و بیست سال پیش، در بالای مناره مسجد ملا حسن خان، سال‌ها بود که اذان می‌گفت. پسر جوانی داشت که به پدرش می‌گفت: ای پدر! صدای من از تو سوزناک‌تر و دلنشین‌تر و رساتر است، اجازه بده من نیز بالای مناره رفته و اذان بگویم. 🕌پدر پیر می‌گفت: فرزندم تو در پایین مناره بایست و اذان بگو. بدان در بالای مناره چیزی نیست. من می‌ترسم از آن بالا سقوط کنی، می‌خواهم همیشه زنده بمانی و اذان بگویی. بگذار تو جوان هستی عمری از تو بگذرد و سپس بالای مناره برو. از پسر اصرار بود و از پدر انکار! 🌕روزی نزدیک ظهر، پدر پسر خود بالای مناره برای گفتن اذان فرستاد. مشهدی غفار تیز بود و از پایین پسرش را کنترل می‌کرد. دید پسرش هنگام اذان گاهی چشمش خطا رفته و در خانه مردم نظر می‌کند. 👌وقتی پایین آمد مشهدی غفار به پسر جوانش گفت: فرزندم من می‌دانم صدای تو بلندتر از صدای پدر پیر توست، می‌دانم صدای تو دلنشین‌تر از صدای من است، و هیچ پدری نیست بر کمالات و هنر فرزندش فخر نکند. من امروز به خواسته تو تسلیم شدم تا بر خودت نیز ثابت شود، آن بالا جای جوانی چون تو نیست و برای تو خیلی زود است. 🔥آن بالا فقط صدای خوش جواب نمی‌دهد، نفسی کشته و پیر می‌خواهد که رام مؤذن باشد. تو جوانی و نفس‌ات هنوز سرکش است و طغیان‌گر، برای تو زود است این بالا رفتن. به پایین مناره کفایت کن! 🚫بدان همیشه همه بالا رفتن‌ها به سوی خدا نیست. چه بسا شیطان در بالاها کمین تو کرده است که در پایین اگر باشی کاری با تو ندارد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨ 🔴 برای کسانی که دردهای ناشناخته دارند، دعا کنیم ✍بعضی آدما تو دنیا یک جور دردهای خاصی رو تجربه می‌کنند که در حالت عادی هیچ آدمی اون دردها رو تجربه نکرده. مثلاٰ لمس موی یک آدم باعث می‌شه بدنش تا مدت زیادی درد بگیره، یا وقتی نور به پوستش می‌خوره به‌شدت احساس درد می‌کنه. به این دردها می‌گن «آلودینیا» جالبه بدونید نه‌تنها درمانی ندارند بلکه تو خیلی موارد حتی نمی‌دونند این درد از کجا ناشی می‌شه و کدوم عصب این درد رو انتقال می‌ده! اخیراً متوجه شدند دردی که باعثش تابش نور به پوست هست، مربوط به کدوم عصبه و تازه شروع کردند ببیند می‌تونند درمانش کنند یا نه! همین شناسایی این عصب یک دستاورد بزرگ علمی شناخته شده! تصور کنید وقتی یک درد به‌وجود میاد چقدر زمان و هزینه صرف می‌شه تا بفهمند چیه و چه‌جوری درمان می‌شه. 🔺قدر سلامتی‌مون رو بیشتر بدونیم. •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨ 🏴مقام حضرت عباس علیه السلام در کلام حضرت امام سجاد علیه السلام ✍از ثابت بن ابى صفيت نقل است كه سرور عابدان، امام سجاد عليه السلام نگاهی به عبيدالله پسر اباالفضل العباس كرد و گريست. سپس فرمود: بر رسول خدا صلى الله عليه و آله، روزی سخت تر از روز جنگ اُحد نبود كه در آن عمويش حمزه بن عبدالمطلب شير خدا و شيرمردِ رسول خدا کشته شد و پس از آن سخت‌ترين روز پيامبر، روز جنگ موته بود كه در آن پسر عمويش جعفر بن ابی طالب كشته شد. اما هرگز روزی چون روز حسين عليه السلام نیست. در آن روز سی هزار مرد بر او گِرد آمدند كه خود را از اين امت می‌پنداشتند و همگی با ريختن خون او، بخدای عزوجل تقرب می‌جستند و او هر چه خدا را به يادشان می‌آورد پندی نمی‌گرفتند تا اينكه او را از سر عداوت و ستم و سركشی كشتند. 💥سپس فرمود: خدا عباس را رحمت كند كه ايثار كرد، آزموده شد و جانش را فدای برادرش ساخت، تا آنجا که دو دستش از تن جدا شد و خدای عزيز و جليل بجای دو دستش، به او دو بال داد تا با آنها در بهشت همراه فرشته‌ها پرواز كند، همان طوری كه براى جعفر بن ابی طالب (جعفر طيار) مقرر ساخت. براستی كه عباس را پيش خدای تبارك و تعالی جايگاهی ويژه است كه همه شهيدان در روز رستاخيز به آن غبطه می‌خورند و رشك می‌برند. 📚الأمالي (شيخ صدوق ره) ،ص547 •✾📚 @Dastan 📚✾•
مردی دلزده از زندگی، از بالای یک ساختمان بیست طبقه خودش را به پایین پرتاب کرد. همینطور که داشت سقوط می کرد، از پنجره به داخل خانه ها نگاه می کرد. به دلخوشی های کوچک همسایه ها. به عشق های دزدکی، به ظرافت انگشت های یک زن وقتی با قاشق قهوه را هم می زد، به جدیت یک مرد وقتی جدول روزنامه را حل می کرد و انگار اگر یک خانه را پر نمی کرد او را می بردند دادگاه!، به لبخند گنگ یک کودک که آرام خوابیده بود، به گردن بلورین دختر نوجوانی که ناخن هایش را با دقت یک کاشف اتم لاک سبز می زد، به چین های برجسته پیشانی پیرمردی که داشت از تلویزیون فوتبال نگاه می کرد و جوری فریاد می زد که انگار اگر تیم محبوبش پیروز می شد، او را دوباره به جوانی برمی گرداندند و ... سقوط می کرد و چیزهایی را می دید که هیچوقت توی آسانسور یا پله های آپارتمان ندیده بود. درست وقتی که به آسفالت خیابان خورد، انگار فهمید مسیر اشتباهی برای خارج شدن از زندگی انتخاب کرده است. در آن لحظه آخر حس کرد، زندگی ارزش زیستن را داشت اما .... دیگر دیر شده بود! ✅پیش از آنکه به آسفالت خیابان برسید یادتان بیاید که همین دلخوشی های کوچک ارزش زيستن دارد. ‎•✾📚 @Dastan 📚✾•
گاهی رفتار دشمنان می‌تواند به نفعمان باشد مردی ثروتمند وارد رستورانی شد. نگاهی به این طرف و آن طرف انداخت و دید زنی سیاه‌پوست در گوشه‌ای نشسته است. به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را درآورد و خطاب به گارسون فریاد زد: «برای همه کسانی که اینجا هستند غذا می‌خرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است!» گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز آن زن سياه‌پوست. زن به جای آنکه مکدر شود و چین بر جبین آشکار کند، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده، با لبخندی گفت: «تشکّر می‌کنم.» مرد ثروتمند خشمگین شد. بار دیگر نزد گارسون رفت و کیف پولش را درآورد و به صدای بلند گفت: «این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن سياه که در آن گوشه نشسته است.» دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن سياه را مستثنی کرد. وقتی کارش تمام شد و غذا به همه داده شد، زن لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت: «سپاسگزارم» مرد از شدت خشم دیوانه شد. به سوی گارسون خم شد و از او پرسید: «این زن سیاه‌پوست دیوانه است؟ من برای همه غذا و نوشیدنی خریدم غیر از او و او به جای آنکه عصبانی شود از من تشکر می‌کند و لبخند می‌زند و از جای خود تکان نمی‌خورد.» گارسون لبخندی به مرد ثروتمند زد و گفت: «خیر قربان. او دیوانه نیست. او صاحب این رستوران است.» شاید کارهایی که دشمنان ما در حق ما می‌کنند نادانسته به نفع ما باشد... ‎ •✾📚 @Dastan 📚✾•
⚠️ تلنــگر ✍️از بزرگمردی پرسیدم : بهترین چیزی که میشه از دنیا برداشت چیه ؟ کمی فکر کرد و گفت : دست ؛ با تعجب گفتم :چی؟ دست ؟!! گفت بله ، اگر از دنیا دست برداریم کار بزرگی انجام دادیم که کوچکترین پاداشش رضوان خداونده و ادامه داد که : ⁦♥️⁩ امام صادق علیه السلام فرمودند: 🍀 حبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة 🍃 عشق به دنیا ریشهٔ هر گناه است. 📖 اصول کافى، جلد ٢، حدیث ۸ •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌸🍃🌸🍃 به جای فکر کردن به نخواستن ها ، نشدن ها و قضاوت کردن ها ؛ به اتفاقات و آدم های خوبِ زندگی ات فکر کن و رویاهایی که تا برآورده شدنشان ، چیز زیادی نمانده ... به جای نشستن و افسوس خوردن برای لکه های کوچکِ روی شیشه ؛ پنجره ات را باز کن ، زیبایی های منظره را ببین و قهوه ات را بنوش ... بیخیالِ هرچیز که نمی خواهی و هرچیز که نمی شود ... مگر دنیا چند روز است ؟! •✾📚 @Dastan 📚✾•
✏️ دو زن با هم حرف می‌زدند. ناگهان یکی از آن دو که بی‌وقفه حرف می‌زد و تقریباً اجازه حرف زدن به دیگری نمی‌داد، گفت: «و حالا باید برات بگم که دیروز چه چیزایی از دهان همسایه‌ات درباره تو شنیدم...» دوستش گفت: «این دروغ است!» زن پرحرف تعجب کرد و با ناراحتی گفت: «وا، من که هنوز چیزی نگفتم، چطور ادعا می‌کنی که من دروغ می‌گم؟!» دوستش جواب داد: «من اصلاً نمی‌تونم فکر کنم تو چیزی شنیده باشی، برای اینکه به هیچ کس اجازه حرف زدن نمی‌دهی.» •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا